ایالات متحده و عراق در نظر دارند تا کنفرانسی منطقه ای با حضور ایران و سوریه برگزار کنند. تغییر 180 درجه ای سیاست امریکا، آن هم در زمان ریاست جمهوری بوش، بسیار عجیب به نظر می رسد و این مسأله را باید از دو زاویه نگاه کرد.
دیپلماسی امریکا با تصمیم فعلی خود مبنی بر اینکه با مقامات ایرانی به دور یک میز بنشیند، بسیار غیرمنتظره عمل کرد، به ویژه اینکه در هفته های اخیر لحن شدیدی نسبت به ایران اتخاذ کرده بود. ولی ازطرف دیگر، تأکید واشنگتن بر این "رویکرد جدید دیپلماتیک" بیشتر برگرفته از یک استراتژی کلی است تا یک تناقض گویی.
کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ایالات متحده، روز سه شنبه در کنگره امریکا مشارکت این کشور را در دو کنفرانس بین المللی سازماندهی شده توسط دولت عراق مطرح کرد. در اولین کنفرانس که در روز 10 مارس در بغداد برگزار خواهد شد، سفرای تمامی کشورهای هم مرز با عراق، به اضافه مصر و پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل حضور خواهند داشت. در نشست بعدی که در ماه آوریل و در یکی از کشورهای منطقه پیش بینی شده، رؤسای دیپلماسی همین کشورها به اضافه گروه هشت کشور [G8] حضور خواهند داشت. در کنفرانس دوم، کاندولیزا رایس این فرصت را خواهد داشت که برای اولین بار در کنار همتاهای ایرانی و سوری [منوچهر متکی و ولید معلم] خود بنشیند و مذاکره کند.
آخرین کنفرانسی که در این سطح برگزار شد، در سال 2004 و در شرم الشیخ [مصر] بود، البته با موضوعی متفاوت: در آن زمان تهران تا این حد در فعالیت های غنی سازی وارد نشده بود؛ سران سپاه انقلاب اسلامی محکوم به تقویت شورش های عراق نبودند؛ دمشق در ترورهای سیاسی لبنان درگیر نشده بود... در آن زمان، کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت امریکا، و کمال خرازی همتای ایرانی او، در کنار یکدیگر نشسته و بدون اینکه اشاره ای به موضوعات حساس کنند، با یکدیگر به گفتگو پرداختند.
این بار، وزارت امور خارجه امریکا تمایل بسیار بیشتری نسبت به مذاکره با تهران نشان می دهد. واشنگتن حکومت ایران را به تحویل مواد منفجره خطرناک به شبه نظامیان شیعه در عراق محکوم می کند؛ اعتراضی که به گفته شان مک کورماک، سخنگوی دیپلماسی امریکا، "در ابتدای لیست موضوعات" کنفرانس بغداد جای خواهد گرفت. وی با اشاره به اینکه امکان بحث مستقیم در زمینه های دیگر نیز وجود خواهد داشت اظهار می دارد: "من در این مقطع گفتگوهای ویژه درخصوص موضوعات مهم را منتفی نمی دانم."
جلب رضایت کنگره
کاندولیزا رایس در برابر کمیسیون امور خارجه مجلس سنا، تا حدودی نسبت به تصمیم عجولانه خود روی گزارش هامیلتون- بیکر [چاپ شده در ماه دسامبر] اظهار پشیمانی کرد و اظهار داشت: "این یک بعد مهم است که بسیاری از شما توجه ما را نسبت به آن جلب کردید و ما نیز به سخنان شما گوش دادیم." هدف این است که قبل از یک مناقشه پارلمانی درخصوص تأمین بودجه جنگ [طبق خواسته کاخ سفید 100 میلیارد دلار] رضایت نمایندگان در این رابطه جلب شود. این درحالی است که نمایندگان پارلمان با سیاست های بسیار متفاوت خود [برگرفته از اردوگاه های مختلف] از ایده "بسط سیاسی" بسیار استقبال کرده اند.
البته نباید فراموش کرد که بین شرکت در یک کنفرانس و گفتگوی بدون شرط [پیشنهاد شده توسط بیکر] تفاوت بسیار زیادی وجود دارد. کاندولیزا رایس از مدت ها پیش به مقامات ایرانی وعده داده که در صورت تعلیق فعالیت های غنی سازی مطابق با قطعنامه های سازمان ملل، با آنها به مذاکره خواهد پرداخت. شان مک کورماک در این رابطه می گوید: "این شرایط همچنان بر قوت خود باقی است." واشنگتن روز دوشنبه مذاکراتی را با شرکای خود و به هدف تشدید تحریم ها علیه ایران آغاز کرده است. سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در ادامه می افزاید: "در سیاست ما تغییری حاصل نشده."
رایس نیز اظهار می دارد: "تلاش های ما در عراق همه جبهه ها را در آن واحد دربر می گیرد و به یک اقدام نظامی محدود نمی شود: امنیت، سیاست، اقتصاد و دیپلماتیک."
آنچه که به ویژه در نظر سران امریکایی بسیار تفاوت کرده، اوضاع و شرایط کنونی است. واشنگتن با انزوا کردن ایران در سازمان ملل، سر دادن وعده "نابودی شبکه های مخرب ایران" در عراق، افزایش نظارت بر مرز ایران و عراق، افزایش فشار بر سیستم بانکی ایران و بر سرمایه گذاری در بخش نفتی این طور می اندیشد که به اندازه کافی موضع قدرتمند رییس جمهور احمدی نژاد را تضعیف کرده است.
فیلیپ زلیکو، مشاور اسبق دیپلماتیک کاندولیزا رایس در این خصوص می گوید: "ما متقاعد شدیم که مقامات ایرانی ما را جدی نمی گیرند. به همین دلیل کاری کردیم که این وضعیت تغییر یابد و اکنون می توانیم راه دیپلماسی را آزمایش کنیم."
منبع:فیگارو
امروز دوشنبه اعضای اتحادیه اروپا دربروکسل دورهم جمع می شوند تا در مورد اتخاذیک روش هماهنگ برای اقدام علیه ایران گفت و گو کنند. طی روزهای گذشته اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل درخصوص طراحی دومین قعطنامه تحریم ایران جلسات متعددی درسطوح مختلف برگزارکرده اند.
قراراست ادامه گفت وگوهای اعضای دائم شورای امنیت برای صدور قطعنامه علیه تهران، درنیویورک وبا حضورسفرای کشورهای عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان انجام شود. به گفته منابع دیپلمات غربی، رسیدن به توافقی برای تنگ کردن دامنه تحریم ها با دشواری هایی همراه خواهد بود، بخصوص آنکه روسیه طی هفته های گذشته انتقاداتی جدی به فشار آمریکا علیه ایران وارد کرده است.
این درحالی است که انتظار می رفت با فراخواندن ایران به اجلاس بغداد، که همسایگان عراق به علاوه کشورهای امریکا وانگلیس نیزقرار است در آن شرکت کنند، روزنه هایی برای گفت وگوی مستقیم میان تهران وواشنگتن به منظوربرون رفت ازبحران موجود پدید آید. اما محمدعلی حسینی سخنگوی وزارت خارجه ایران، روز یکشنبه در نشست هفتگی خود با خبرنگاران در تهران گفت دیدار با آمریکایی ها در نشست بغداد "فعلاً در دستور کار نیست".
ازسوی دیگر امروز شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی نیزبرای بررسی پرونده ایران تشکیل جلسه می دهد. خبرگزاری فرانسه درآستانه این اجلاس درخبری آورده است: "کشورهای غربی به دنبال اعمال فشار بر ایران در شورای امنیت سازمان ملل به علت خودداری از توقف غنی سازی اورانیوم هستند. در عین حال قرار است ایران و آمریکا در کنفرانسی منطقهای درباره عراق شرکت کنند که ممکن است به پیشرفتهایی در تماسهای این دو دشمن منجر شود."
محمد البرادعی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز قرار است اواخر ماه جاری میلادی به کره شمالی سفر کند تا اجرای توافق بینالمللی مهم در زمینه رها کردن برنامه تسلیحات هستهیی را در پیونگ یانگ آغاز کند. انتظار میرود این تحولات بر نشست دوشنبه 35 عضو شورای حکام سایه اندازد. نشستی که قرار است البرادعی گزارش خود رادرباره تمرد ایران از اجرای قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و قطع نزدیک به نیمی از کمکهای فنی آژانس به ایران را به آن ارائه دهد. یک دیپلمات غربی گفت: "نشست شورا باید عاری از بحث و جنجال باشد تا فضایی برای دیپلماسی را باز گذارد".
ازسوی دیگر جواد وعیدی، معاون امنیت بین الملل شورای عالی امنیت ملی، به ایسنا گفته است: "آمریکا در مسیر محروم کردن ایران از انرژی هستهای کاملا جدی است و برای مقابله با ایران از همه ابزارهای خود استفاده میکند. آمریکا با برنامه هستهیی ایران مخالف بوده و هست، اما آنچه مربوط به ایران میشود این است که ما همچنان بر حق خود در دستیابی به دانش هستهیی اصرار داریم. ایران تا هنگامی که برنامهای برای تولید بمب اتمی ندارد کاملا قانونی و به حق میتواند براساس پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی به فعالیتهای هستهیی خود ادامه دهد."
این درحالی است که طی روزهای گذشته محمود احمدی نژاد با سفر به عربستان تحرک جدیدی به تلاش های تهران برای نزدیک شدن به کشورهای همسایه متحد آمریکا بخشید. همزمان با سفر محمود احمدی نژاد خبری مبنی برموافقت وی با طرح عربستان برای حل مساله اسراییل-فلسطین منتشر شد که پس ازبازگشت وی به تهران تکذیب شد. دفتر وی اساسا اینکه احمدی نژاد در جریان سفر به عربستان از طرح عربی در خصوص عادی سازی روابط با اسرائیل حمایت کرده باشد، اظهار بی اطلاعی کرده است. به گزارش "انتخاب" خبرگزاری رسمی عربستان روز شنبه ادعا کرده بود احمدی نژاد در مذاکرات خود با ملک عبد الله پادشاه این کشور از طرح صلح اعراب که سال دو هزار و دو در نشست سران عرب تصویب شد حمایت کرده است. اما احسان جهاندیده از دفتر مطبوعاتی رئیس جمهور ایران به خبرگزاری فرانسه گفته است: "در دیدار احمدی نژاد با ملک عبد الله مطلقا درباره این ابتکار صلح سخنی به میان نیامده است."
بر اساس طرحی که عربستان تدوین کرده است، جهان عرب در برابر عقب نشینی کامل اسرائیل از سرزمین های عربی که از سال هزار و نهصد و شصت و هفت اشغال شده است و نیز تشکیل کشور فلسطینی روابط خود را با اسرائیل عادی خواهند کرد. انتخاب درتوضیح نگاه احمدی نژاد به اسراییل آورده است: "احمدی نژاد گفته است اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود و پیش بینی کرده اسرائیل محکوم به نابود شدن است."
به گزارش عصرایران(AsrIran.com) به نقل از دیلی تلگراف که همواره مواضع تند ضدایرانی منتشر می کند، عادل اسدی نیا ، کنسول اسبق ایران در دوبی گفته است: شبکه های مخفی متعددی در کشورهای حوزه خلیج فارس وجود دارند که توسط ایران ساماندهی شده اند و از همه گرو ه ها اجتماعی مثل معلمان و پزشکان در آنها عضویت دارند .
وی به عنوان مثال نام بیمارستانی را در دوبی می برد که پزشکان آن برای ایران کار می کنند ولی دیلی تلگراف به دلیل آنچه عذر حقوقی نامیده ، نام این مرکز درمانی را نبرده است تا مبادا متهم به ایراد افترا شود( حال آنکه در این گزارش به یک کشور تهمت می زند).
وی ادامه داده است :این شبکه ها که بیشتر اعضای آنها را شیعیان تشکیل می دهند ، وظیفه دارند در صورت حمله آمریکا به تاسیسات اتمی ایران ، به اهداف آمریکایی در حوزه خلیج فارس حمله کنند وباعث ایجاد نا آرامی های گسترده در کشورهای دوست آمریکا شوند . ( این ادعا در شرایطی مطرح می شود که تلاش های زیادی برای به انزوا کشاندن شیعیان در منطقه می شود که نمونه بارز آن را می توان در قتل عام شیعیان یمن با همکاری امریکا ملاحظه کرد و نیزدر حالی مطرح می شود که تهران در صدد بهبود روابط با کشورهای منطقه است )
این دیپلمات که در سال 2003 و پس از یک سال بازجویی توسط ماموران امنیتی ایران از اروپا پناهندگی گرفت ، در باره روابط ایران و حزب الله نیز ادعا می کند:در زمان حضور من در امارات ، مقامات ایرانی از کنسولگری دوبی به عنوان کانال انتقال کمک های مالی به حزبالله لبنان استفاده می کردند و هر دوماه یک بار با چمدان های پر از پول - که حاوی 11 یلیون پوند بودند - به آنجا می آمدند و پول ها را به حزب الله می رساندند .
این دیپلمات سابق در بخش دیگری از ادعاهای خود آورده است: استفاده از شبکه های فحشا از دیگر شگردهای دیپلمات ها برای جذب مهاجران ایرانی است تا از آنها به عنوان جاسوس های دوجانبه استفاده کنند .
اسدی نیا همچنین گفته است که در نظر دارد در ماه جاری میلادی اطلاعات بیشتری به گروه دوستی اوهازی که دارای نفوذ زیادی در پارلمان اروپا و سازمان های بین المللی است، بدهد .
وی در این باره توضیح نداده است که چرا از سال 2003 تا کنون درباره این اطلاعات سخنی نگفته و به ناگاه یادش آمده است که کشورش در کارهای تروریستی دست دارد .
گفتنی است سخنگوی سفارت ایران در لندن، ادعاهای اسدینیا را نکذیب کرده و انها را بیپایه و اساس خوانده است .
روز به روز دلایل و شواهد بیشتری آشکار میشود که نشان میدهد، جنگ فاجعهآمیز تحمیل شده از سوی اسراییل بر لبنان، با پشتیبانی ایالات متحده روی داده. دولت بوش از مدتها پیش تصمیم گرفته بود که جنبش حزبالله را که یک حرکت رادیکال سیاسی شیعی در لبنان بوده و کرسیهای قابل ملاحظهای نیز در پارلمان این کشور به دست آورده است ـ سرنگون نماید. آمریکا در نظر داشت که با استفاده از فضای باز دموکراتیک به دست آمده در لبنان، به دنبال خروج اجباری نیروهای نظامی سوری از این کشور در سال گذشته (2005)، به اهداف خود دست یابد؛ اما حزبالله این اقدامات را زمینه چینی دولت واشنگتن در جهت دموکراتیزه نمودن منطقه در چارچوب طرحهای بزرگ آمریکا دانست. عدم تمایل این حزب به خلع سلاح نیروهایش درچارچوب قطعنامه سازمان ملل متحد از یک سو و ناتوانی دولت کنونی لبنان در الزام آنان به خلق سلاح، باعث شد که دولت بوش اسراییل را به انجام عملیات نظامی، وادار نماید.
در نشست 23 مه بین پرزیدنت جورج دبلیو بوش و نخستوزیر دولت اسراییل ایهود اولمرت، حمایت کامل ایالات متحده از حمله هر چه سریعتر ارتش اسراییل به خاک لبنان اعلام شد. سیمورهرش در مقالهای که در 21 آگوست در روزنامه «نیویورکر» به چاپ رسید، از آرزوی دیرپای مشاوران عالی رتبه پنتاگون در مورد انجام یک حمله غافلگیرانه به حزبالله خبر داده بود. وی که خود جزو مشاوران دولت بوش محسوب میگردد، اضافه کرده بود که «ما تمایل داشتیم که حزبالله را نابود کنیم، اما امروز شخصی دیگر (اسراییل) میتواند این وظیفه را انجام دهد.»
البته دولت اسراییل نیز خواهان انجام این کار بود. اگرچه چندین گزارش منتشر شده از سوی مطبوعات اسراییلی وجود دارد که نشان میدهد، تعدادی از مسؤولان اسراییلی به ویژه فرماندهان عالی رتبه نظامی این کشور، از فشارهای بوش بر دولت اولمرت مبنی بر شروع جنگ ناخشنود بودهاند، اما باید دانست که دولت اسراییل نقشه حمله به خاک لبنان را از سال 2004 میلادی طراحی کرده بود.
همچنین در 21 جولای، مقالهای در نشریه «سانفرانسیسکو کرونیکل» منتشر شد که نشان میداد اسراییل مقامات آمریکایی را با استفاده از اسلایدهای پاورپوینت رایانهای در مورد ابعاد و جزئیات کامل این حمله، کاملاً توجیه نموده بود. دکتر جرالد اشتینبرگ، استاد علوم سیاسی دانشگاه بارلان، به این روزنامه گفته بود که «در میان همه جنگهای دولت اسراییل از سال 1948) میلادی تاکنون، در این جنگ، ارتش این کشور، بیشترین آمادگی را تدارک دیده بود. در حقیقت، آمادهسازی مقدمات و تجهیزات این جنگ، به ماه می سال 2000 میلادی باز میگشت که اسراییل در آن زمان، نیروهای خود را از خاک لبنان فرا خوانده بود...»
علیرغم همه این مقدمهچینیها، دولت بوش و رهبران کنگره (از هر دو جناح سیاسی) تلاش نمودند که این حملات ویرانگر را که به قتل عام 800 لبنانی انجامید، تنها عکسالعملی به اسارت 2 سرباز اسراییلی گروگان گرفته شده در یک پست مرزبانی این کشور توسط نیروهای حزبالله ارزیابی نمایند.
پارهای از گزارشها نیز حکایت از آن دارد که وزیر دفاع ایالات متحده، دونالد رامسفلد، خوشبینی کمتری در مورد نتایج حمله نظامی مورد نظر اسراییل به لبنان، در مقایسه با معاون رئیس جمهور دیک چنی، وزیر امور خارجه کاندولیزا رایس و یا پرزیدنت جورج بوش داشته است. رامسفلد از قرار معلوم معتقد بود بوده است که اسرائیل باید تمرکز کمتری بر بمبارانهای هوایی داشته و در عوض، عملیاتهای زمینی خود را با قدرت بیشتری پیگیری نماید، هر چند که این تغییر میتواند تلفات نیروهای انسانی ارتش این کشور را به گونه فزایندهای افزایش دهد.
البته به یاد داشته باشید که چندی پیش، یکی از مأموران سرشناس سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، از قول رامسفلد، دولت اسراییل را «عروسک خیمه شب بازی آمریکا» خوانده بود.
معاهده صلح اخیر ممکن است تنها یک سرعتگیر کوچک در مسر اجرای نقشههای ایالات متحده، ارزیابی گردد. علاوه بر این، حمله به حزبالله، اولین مرحله از اقداماتی بود که دولت بوش در نظر دارد تا در راستای تغییرات اساسی در نقشه خاورمیانه، محقق سازد.
به سوی ایران و یا سوریه؟
در 30 جولای، روزنامه «دارالسلام پست» چاپ اسراییل گزارش داد که پرزیدنت بوش، اسراییل را نسبت به گسترش دامنة جنگ به فراسوی خاک لبنان و حمله نظامی به سوریه، ترغیب نموده است. البته مسؤلان اسراییلی این اقدام را «دیوانگی» خواندند.
در راستای حمایت از حملات اسراییل، بخش رسانهای کاخ سفید، لیستی شامل نکات کلیدی مورد نظر خود را منتشر کرد که در آن، به مقالهای از سوی ماکس بوت که در روزنامه «لوس آنجلس تامیز» چاپ گردیده، اشاره شده است. ماکس بوت که یک عضو بلندپایه مرکز مطالعات امنیت ملی در شورای روابط خارجی آمریکاست، در مقاله خود مینویسد: «امروز زمانی است که اسراییل باید دستکشهایش را از دستها خارج نماید.» این جمله عملاً اسراییل را نسبت به حمله به خاک سوریه تشویق میکند. وی میافزاید: «اسراییل نیازمند سرنگونی دولت [بشار] اسد است. هر چند ممکن است این کار کمی سخت باشد، اما با این کار، اسراییل کار کثیف مورد نظر واشنگتن را انجام داده است.»
از سوی دیگر، ایران نیز در برابر دید دولتمردان آمریکایی بوده است. حمله اسرائیل به خاک لبنان را باید بنا به گفته سیمور هرش، پیش درآمدی بر «حمله اسراییل به خاک لبنان را باید بنا به گفته سیمور هرش، پیش درآمدی بر «حمله پیشگیرانه احتمالی آمریکا در جهت نابودی تأسیسات هستهای ایران دانست.»
در گام اول، دولت بوش نیازمند آن است که تواناییهایی بالقوه حزبالله را در جهت حمله به اسراییل، در صورت حمله احتمالی آمریکا به خاک ایران، از بین ببرد، چرا که در صورت یورش ارتش ایالات متحده به خاک ایران، بیتردید اسراییل با موشکهای ساخت ایران توسط جنبش حزبالله، آسیبهای فراوانی خواهد دید.
در روزهای آغازین بهار سال جاری، بر اساس گفته هرش، کاخ سفید به برنامهریزان بلندپایه خویش در نیروی هوایی ایالات متحده دستور داده بود که ضمن مشورت با همتایان اسراییلی خود، طرحی آماده کنند که بر اساس آن، ضمن یک حمله گسترده به خاک ایران، همزمان نیز حملهای پیشگیرانه به نیروهای حزبالله لبنان صورت گیرد. به علاوه، ژنرال دال هالوتز رئیس ستاد مشترک ارتش اسراییل و معمار اصلی حمله به لبنان، از مدتها پیش ضمن همکاری با رهبران آمریکا، در طراحی یک برنامه اقتضایی در مورد حمله هوایی به خاک ایران، مشارکت داشته است.
روشن است که هدف بزرگتر دولت بوش در خاورمیانه، تشکیل اتحادیهای از کشورهای دیکتاتوری و عرب تبار طرفدار آمریکا، به ویژه کشورهای مصر، عربستان سعودی و اردن در برابر یک جبهه ستیزه جوی شیعه در حال رشد شامل حزبالله لبنان، ایران و در مرحلهای محدودتر عراق پس از سرنگونی صدام میباشد. همان طور که این دولتها، به سرعت و به دنبال به اسارت گرفته شدن دو سرباز اسراییلی توسط چریکهای حزبالله، مخالفت خود را با این کار که موجب حمله اسراییل به خاک لبنان نیز شد، اعلام نمودند، هر چند این مخالفت، عملاً باعث گردید که این کشور، همسو با آمریکا در ردیف حامیان جنگ لبنان قرار گیرند.
آیا این جنگ، منافع اسراییل را تأمین نمود؟
در چند سال اخیر، تا آغاز حمله اسراییل در 12 جولای به خاک لبنان، تهدیدات جنبش حزبالله علیه اسراییل روندی نزولی داشت. برای بیش از یک دهه، حزب الله هیچ شهروند غیر نظامی اسراییلی را به قتل نرسانده بود. (البته به جز یک حادثه اتفاقی در سال 2003 میلادی که در آن یک موشک ضد هواپیمای حزبالله، به سوی یک هواپیمای اسراییلی متجاوز به حریم هوایی لبنان شلیک شده بود.)
همچنین بررسیهای صورت گرفته توسط مرکز پژوهشهای کنکره و وزارت خارجه ایالات متحده و اتاقهای فکری مستقل نشان میدهد که در 12 سال اخیر، نیروی حزبالله لبنان به هیچ عملیات قابل توجهی دست نزدهاند.
پیش از آغاز حمله، تعداد شبه نظامیان حزبالله به حدود یک هزار نفر کاهش یافته بود (البته با آغاز حمله اسراییل و فراخوان نیروهای احتیاط، تعداد آنان به حدود 3000 نفر افزایش یافت) و گفتوگوی ملی بین حزبالله و دولت غربگرای لبنان به نخستوزیری فؤاد سینیوره در خصوص خلع سلاح در جریان بود. گفته میشود که اکثریت مردم لبنان از دو جنبه خاستگاه بنادگرانه و همچنین پافشاری بر باقی ماندن یک گروه چریکی نظامی مستقل از دولت منتخب کشور، از مخالفان حزبالله به شمار میروند، اما پس از حملات اسراییل به زیر ساختهای ملی لبنان که با حمایت ایالات متحده نیز همراه بود، بر اساس نظر سنجیها، حمایت مردم این کشور از حزبالله به بیش از 80% حتی در میان مسلمان سنی و جوامع مسیحی، افزایش یافته است.
حتی ریچارد آمریتاژ که یکی از جنگ طلبان و معاون وزیر خارجه آمریکا میباشد، در اولین اظهار نظر خود چنین اعلام نمود: «تنها نتیجهای که از این بمبارانها به دست آمد، اتحاد و همبستگی مردم در برابر اسرائیلیها بود.»
در طول این جنگ 23 روزه، علی رغم تشویق آمریکا به تداوم حملات، نخستوزیر راست گرای دولت اسراییل به دلیل اعلام نتایج نظرسنجی روزنامه «هاآرتز» که نشان میداد، تنها 39 % مردم اسرائیل از حملات زمینی ارتش کشورشان حمایت میکنند، از سوی مردم مورد انتقادات شدیدی قرار داشت. حتی یکی از روزنامهنگاران اسراییلی در روزنامه «دارالسلام پست»، هر گونه اقدام به حمله زمینی را «تصمیمی مصیبت بار» خوانده بود.
البته در سالهای اخیر، علاوه بر منتقدان سیاسی، مردم اسراییل نیز در اعتراضات و راهپیماییهای خود، از نقش آمریکا در اقدامات دولتمردان شان انتقاد مینمایند. آنان معتقدند که دولت ایالات متحده، آنها را در گردابی سیاسی گرفتار نموده است. به عنوان مثال، در یکی از راهپیماییهای اخیر مردم اسراییل در تلآویو، این جمله بر روی یکی از پلاکاردها به چشم میخورد: «ما نمیخواهیم به خاطر کمک به ایالات متحده بمیریم.» از سوی دیگر، تظاهرکنندگان در شعارهای خود، اقدامات و سیاستهای جورج دبلیو بوش را محکوم نمودند.
البته باید به خاطر داشت که نمایندگان کنگره آمریکا نیز به دلیل پذیرش و حمایت بیچون و چرا از سیاستهای دولت بوش، در مشکلات و مسایل سیاسی به وجود آمده برای مردم اسراییل، مسئولند.
چه کسی یهودی ستیز است؟
یکی از جوانب پنهان در مورد حمایت همه جانبه دولت ایالات متحده از قرار گرفتن اسرائیل به عنوان نماینده آمریکا در خاورمیانه، تلاش این کشور در جهت زدودن کلیشه یهودی ستیزی دولت آمریکاست. در قرن گذشته، نخبگان و سردمداران کشورهای اروپایی، به دلیل پرهیز از تبعیض، تعدادی از یهودیان را در مشاغلی نظیر مدیریت امور بانکی و جمعآوری مالیات منصوب نمودند، اما با قدرت گرفتن آنان و شائبة تهدید حکام اروپایی از سوی این یهودیان، اروپاییان تصمیم گرفتند تا از طرق مختلف آنان را محدود سازند. این دوره تاریخی به عنوان عصر «یهودی ستیزی» خوانده میشود.
بعدها صهیونیستها تصمیم گرفتند تا برای شکستن این دایره بسته، یک دولت یهودی جدید را بنیان گذارند که در آن، دیگر مجبور نباشند به حاکمان کشورهای دیگر اتکا نمایند. بدین ترتیب، همسو با این خواست و در جهت گسترش سلطه جویی جهانی دولت آمریکا، دولت اسراییل در خاورمیانه شکل گرفت. البته آغاز این فعالیتها که با خشونت نیز همراه بود، موج گستردهای از یهودی ستیزی را در خاورمیانه و سراسر دنیا به راه انداخت. در خاک ایالات متحده، بسیاری از منتقدان سیاستهای دولت آمریکا، ضمن سرزنش «لابی صهیونیستی»، از سیاستهای جنگطلبانه دولت آمریکا و سایر متحدانش در جنگ افروزی در لبنان و سلطه خاورمیانه، انتقاد نمودند.
اما نکته قابل توجه این که، در اکثر راهپیماییهای اخیر ضد جنگ، تظاهرکنندگان با تجمع در برابر کنسولگریهای اسراییل و سفارت خانههای آمریکا، اعتراض خود به اقدامات دولت اسراییل را ابراز مینمودند. اما از سوی دیگر، در سالهای دهه هشتاد میلادی که بحران السالوادر به اوج خود رسیده بود، اکثر اعتراضات در برابر ساختمان دولتی آمریکا و نه کنسولگریهای دولت السالوادور، برگزار میشد. چرا که اکثریت مردم آمریکا معتقد بودند ریشه اصلی جنگ و زد و خوردهای این کشور را باید در سیاستهای جنگ افروزانه و تجهیزات و سلاحها و مهمات ارسالی از سوی دولت ایالات متحده به این کشور، جست و جو نمود.
البته دولت اسراییل یک جمهوری بی همه چیز و دست و پا بسته نیست. حتی آنانی که ویلیام هرش را عامل کلیدی دولت بوش در تشویق اسراییل در حمله به خاک لبنان میدانند، معتقدند که احزاب راستگرای حاکم اسراییل، دلایل و سیاستهای خاص خود را ـ که از راهبردهای واشنگتن کاملاً مستقل است ـ در خصوص برخوردها و جنگ در خاورمیانه دارند.
اما با این همه شواهد و وابستگی فوق العاده سیاسی و اقتصادی و نظامی دولت اسراییل به ایالات متحده، جنگ اخیر لبنان هرگز نمیتوانست بدون چراغ سبز واشنگتن روی دهد. به عنوان مثال، پرزیدنت جیمی کارتر توانست در جریان اشغال نظامی خاک لبنان در سال 1978 میلادی، در همان روزهای اول، ارتش اسراییل را از این کار باز دارد و آنها را وادار به خروج از کرانه غربی رود لیتانی و استقرار در حاشیه نوار باریکی در شمال مرزهای اسراییل نماید. اما در مقابل، دولت جورج بوش همراه با اکثریت راست گرای نمایندگان کنگره، معتقد بودند که دولت اسراییل با پیگیری «نقشه کثیف» دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه در دورهای نامحدود ـ صرف نظر از تأثیرات منفی این اقدامات بر مشروعیت سیاسی و پایههای امنیتی اسراییل ـ عملاً در جهت تأمین منافع ایالات متحده گام خواهد نهاد.
تأثیرات سیاستهای داخلی
با توجه به عدم موفقیت ارتش اسراییلی در جنگ اخیر، برنامه ریزان راهبردهای سیاسی و نظامی ایالات متحده، در مورد موفقیتهای احتمالی طرح حمله هوایی به ایران یا تردیدهای زیادی روبرو شدهاند. به هر حال، نمیتوان احتمال عدم درسگیری دولت بوش از وقایع تاریخی گذشته را نیز نادیده گرفت. یکی از مدیران سابق بخش اطلاعات آمریکا به هرش چنین گفته بود: «هیچ راهی وجود ندارد که رامسفلد و چنی بتوانند در مورد این مسأله، تصمیمی درست اتخاذ نمایند. با فروکش کردن گرد و خاک و حوادث، آنها اعلام میکنند که موفق شدهاند و همچنان بر برنامه حمله به خاک ایران پافشاری خواهند نمود.»
بدین ترتیب در 14 آگوست، پریزیدنت بوش اعلام کرد که اسراییل در جنگ علیه حزبالله به پیروزی دست یافته است.
حمایت نمایندگان دموکرات کنگره از سیاستهای دولت بوش و جنگ اسراییل علیه لبنان، نشانگر آن است که بار دیگر ایالات متحده، تاریخ و عقل سلیم را نادیده خواهد گرفت. هر دو مجلس سنا و پارلمان با جانبداری از سیاستهای دولت بوش، معتقدند که حملات نظامی ارتش اسراییل، بر قوانین بینالمللی و منشور سازمانهای ملل انطباق داشته است. با این منطق، نابودی وحشیانه زیر ساختهای شهری غیر نظامی یک کشور کوچک دموکرات، به دلیل یک حادثه کوچگ مرزی توسط یک گروه شبه نظامی 3000 نفره، میتواند یک اقدام قانونی در جهت دفاع از خود به شمار رود، لذا بیتردید حمله ایالات متحده به خاک ایران نیز کشوری بزرگتر و با نیروهای نظامی بیشتر و قابل توجهتر ـ میتواند همچون حمله اسراییل، به عنوان یک اقدام قانونی در دفاع از خود به شمار رود.
شگفت این که، کمیتههای اقدامات سیاسیای که از سوی چنین گروههای لیبرالی حمایت میشوند، نظیر moveon.org، «اقدام صلح» و «اقدام برای تغییر»، همچنان که طرفداری خویش از انتخاب و یا حتی انتخاب مجدد این نامزدهای انتخاب کنگره که جانبداری خویش را از جنگ آمریکایی ارتش اسراییل علیه لبنان با وجود نقض همه قوانین بینالمللی اعلام نمودهاند، ادامه میدهند. به علاوه، آنان جنگ اخیر را آزمونی برای جنگ ایالات متحده علیه ایران و در جهت تأمین منافع قانونی اسراییل ارزیابی مینمایند.
از سوی دیگر، متاسفانه حتی کسانی که همزمان با وقایع اخیر، با جنگ آمریکایی دولت اسراییل در لبنان مخالفت نمودهاند، در مورد حفظ منافع اسراییل تردیدی ندارند.
و به عنوان نتیجه باید اذعان نمود که علی رغم افزایش فوقالعاده دامنه اعتراضات از سوی کسانی که استفاده مضحک از اسراییل را توسط واشنگتن در هر زمینهای امری ناپسند میدانند، بخت اندکی وجود دارد که این سیاست غیر اخلاقی و خطرناک از بین برود.
پینوشتها:
1. Stephen Zones، استاد رشته علوم سیاسی و صاحب کرسی برنامههای مطالعات صلح و عدالت در دانشگاه سان فرانسیسکو و سردبیر بخش خاورمیانه نشریه «سیاست خارجی»
منبع: www.Commondreams.org
ایران و عربستان توافق کردند با تفرقه رو به افزایش شیعیان و سنیها در منطقه مقابله کنند.
محمود احمدینژاد رییسجمهور ایران که برای دیدار با ملک عبدالله، پادشاه عربستان به این کشور سفر کرده بود، در پایان سفرش خبر داد، دو کشور در نشست شنبه (3 مارس) توافق کردهاند برای خنثی کردن توطئه "دشمن" که قصد دارد در جهان اسلام شکاف ایجاد کند، تلاش کنند.
«سران دو کشور تأکید کردهاند مهمترین خطری که در حال حاضر دنیای اسلام را تهدید میکند، تلاش برای برافروختن آتش نزاع میان مسلمانان سنی و شیعه است.»روابط دو کشور پس از افزایش نفوذ نیروهای شیعه ایران در عراق به تیرگی گرایید.
این نخستین سفر رییس جمهور ایران به عربستان با هدف مذاکرات دوطرفه است. آقای احمدینژاد دسامبر سال 2005 نیز برای شرکت در کنفرانس اسلامی مکه به عربستان سفر کرده بود.
آقای احمدینژاد پس از بازگشت از عربستان در جمع خبرنگاران گفت: «در این سفر درباره مسایل مطرح خلیج فارس، طراحیهای دشمن برای ضربه زدن به عربستان و ایران و دیگر کشورهای اسلامی و مساله فلسطین و عراق گفتوگو کردیم که در بسیاری از موارد دیدگاهها مشترک بود و هر دو کشور ایران و عربستان با تسلط دشمنان بر منطقه اسلامی و طراحیهای آنان مخالف هستند.»
خبرگزاری فرانسه همچنین در ادامه گزارش سفر رییس جمهور ایران به عربستان به نقل از خبرگزاری رسمی عربستان (سپا) تاکید کرد: «احمدی نژاد در مذاکرات خود با ملک عبدالله، از طرح صلح اعراب که سال 2002 در نشست سران عرب تصویب شد حمایت کرده است.»
اما دفتر رییس جمهور ایران با تکذیب این خبر به ایرنا گفت: «در مذاکرات آقای احمدی نژاد و پادشاه عربستان هیچ گفت وگویی در این زمینه انجام نشد.»
براساس طرح صلح، برخی کشورهای عربی در سال ۲۰۰۲ در بیروت توافق کردند تا در صورت عقب نشینی اسرائیل به مرزهای سال 1967، برای برقراری رابطه با اسرائیل اقدام کنند.