۱۹ آذر ۱۳۸۵ | |
دونالد رامسفلد در سفر غیر مترقبهای به عراق از سربازان آمریکایی حاضر در این کشور تشکر کرد. به گزارش موعود به نقل از ایسنا، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع مستعفی آمریکا در میان بیش از 1200 سرباز و تفنگدار در پایگاه هوایی آمریکا در استان الانبار سخنرانی کرد. رامسفلد در 18 دسامبر ( 27 آذر) دفتر کارش را ترک به رابرت گیتس تحویل میدهد. رامسفلد اظهار داشت: من میتوانم بگویم در طول شش سال گذشته من فرصت خدمت در بزرگترین ارتش روی زمین را داشتم اما معتقدم قدرت واقعی ارتش آمریکا در واشنگتن نیست، در پنتاگون نیست، در سلاحهایش نیز نیست، بلکه در قلب مردان و زنانی است که به آن خدمت میکنند. این قدرت مهینپرستی شماست، مهارت و قاطعیت و عزم و ارادهی شماست. رامسفلد افزود: ما احساس فوریتی برای حفاظت از مردم آمریکا در مقابل حملاتی مانند 11 سپتامبر داریم. همزمان ما باید صبور باشیم تا شاهد موفقیت این وظیفه باشیم. وی افزود: دشمن، تمام آمریکاییها را تهدید میکند و نمیخواهد مردم در دعا کردن، صحبت کردن، خواندن و یا حتی فکرکردن آزاد باشند. دشمن باید شکست بخورد. ژنرال جان ابی زید، فرمانده نیروهای مرکزی آمریکایی میگفت، ما مطمئنا میتوانیم از سر این دشمن بگذریم اما آنها نمیتوانند ما را شکست دهند. وزیر دفاع در حال کنارهگیری آمریکا اظهار داشت: رویارویی با دشمن در عراق و افغانستان و دیگر مناطق جهان طرحی درست است. نیروهای آمریکا این کار را به انجام میرسانند به همین دلیل با میلیونها تن در سراسر جهان تفاوت دارند! رامسفلد گفت: از زمانی که کشور ما در این مبارزات طولانی مدت درگیر بوده روزی نبوده است که من به آن دسته از شما که در میدانهای نبرد خارجی در سراسر جهان مستقر بودهاید فکر نکنم. ای کاش این امکان وجود داشت تا هر آمریکایی یک روز همهی کارهای شما را مشاهده کند. رامسفلد خطاب به نیروهای آمریکایی گفت: شما در کشوری خدمت میکنید که بزرگترین نیرو را برای بهتر شدن جهان دارد! افراطیون دشمن کسانی که زنان، کودکان و مردان بیگناه را میکشند، کسانی هستند که با این جهان بد میکنند. مبارزات علیه تروریسم، پیچیدهترین و مشکلترین مبارزه است و این مبارزه شبیه هیچ مبارزهی دیگری که آمریکا به انجام رسانده، نیست. جنگ علیه ترور بیشتر شبیه به جنگ سرد است تا جنگ جهانی دوم. جنگی که در آن ارتشها، نیروهای دریایی و نیروهای هوایی در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند. به دلیل جدید، ناآشنا و پیچیده بودن این مبارزات، غیر قابل درک است که دربارهی مسیری که کشور ما باید اتخاذ کند، تصمیم گرفت و از مناظرات به دور بود. رامسفلد ادامه داد: اما ما نباید مناظرات سیاسی را که در داخل روی میدهد با حمایت متزلزل یا قدردانی از خدمات شما یا دستاوردهای شما قاطی کنیم. وزیر دفاع در حال کنارهگیری آمریکا خاطرنشان کرد: تاریخ نشان میدهد که پس از آن که به آمریکا حمله شد صدها هزار تن از زنان و مردان جوان یونیفورمهای کشورشان را به تن کردند. رامسفلد ادامه داد: این نشان میدهد جوانان مستعدی که میتوانند به کار دیگری مشغول شوند و کارهای آسانتر و با امنیت بیشتری را به انجام رسانند، داوطلب دفاع از کشور شدند. شما آن زنان و مردان هستید. شما کسانی هستید که دور از خانه علیه افراطیگری و به منظور جلوگیری از حملات آنها به خانوادهی ما، دوستان، همسایگان و دیگر شهروندان آمریکایی مبارزه میکنید. خدمت به شما عزت و سربلندی زندگی من بوده است و من هرگز آن را فراموش نمیکنم و همیشه آن را ارج مینهم. |
|
|
ترجمه نیلوفر قدیری:
اروپا و آمریکا هر دو در ماههای اخیر، شاهد تغییرات سیاسی مشهود و تعیین کنندهای بوده و خواهند بود. چند سالی بود که اروپا چندان از رهبری حاکم در آمریکا دل خوشی نداشت و این ناخشنودی را به زبان هم میآورد. آمریکا و بسیاری از مقامات این کشور هم از رهبران اروپا ابراز ناخشنودی کرده و از نبود رهبری لازم در این قاره گلهمند بودند. با تغییراتی که در راه است، این وضعیت ممکن است تغییر کند. در اروپا حداقل در بعضی کشورهای بزرگ همچون آلمان، فرانسه و انگلیس که در تعیین سیاستهای این قاره نقشی تعیین کننده دارند، تغییرات سیاسی در ماههای آینده با برگزاری انتخابات در راه است. در آلمان این تغییرات زودتر از بقیه به وقوع پیوست و آنجلا مرکل به قدرت رسید و در واقع نوعی تغییر نسل در میان رهبران آلمان ایجاد کرد. در فرانسه انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی در بهار آینده برگزار میشود و این انتخابات هم تغییر نسل رهبران فرانسه را به همراه خواهد داشت. در انگلیس سرانجام بعد از ماهها گمانهزنی، تونی بلر سال آینده قدرت را ترک میکند و آن را به گوردون براون میسپارد. بنابراین باید در انتظار نسل جدیدی از رهبران در اروپا بود. در آمریکا هم که پیروزی دموکراتها در انتخابات کنگره از هماکنون نوید تغییر قدرت در کاخ سفید را برای اروپا به همراه داشت. آلمان مرکل در یک سالی که از به قدرت رسیدنش میگذرد، اقداماتی در جهت عادیسازی روابط با آمریکا و اجتناب از اصطکاک با سیاستهای دولت بوش، عادیسازی روابط با روسیه و نیز تأکید بر ضرورت همگرایی اروپا و همکاری در ناتو انجام داده است. بنابراین میتوان گفت اقدامات و تحرکات نمادینی صورت گرفته تا آلمان به سیاست خارجی سنتی این کشور بازگردد. اما پرسش مهم در اینجا این است که آیا شاهد چیزی فراتر از اقدام نمادین خواهیم بود؟ یکی از مشکلات پیش روی سیاست خارجی آلمان این است که این کشور اکنون دیگر شراکت و همراهی همپیمانی چون فرانسه را ندارد. معلوم نیست در فرانسه چه اتفاقاتی در جریان است، اما هر چه باشد این نکته قطعی است که فرانسه دیگر مانند گذشته شریک آلمان نیست. این اتفاق در کل سیاستهای دو کشور تأثیر میگذارد و تأثیر آن به ویژه در شش ماهه اول سال 2007 مشخصتر میشود؛ وقتی آلمان ریاست دورهای شورای اروپا را به عهده بگیرد. گرهارد شرودر صدراعظم پیشین آلمان با شعارها و تبلیغات ضد آمریکایی در انتخابات 2002 شرکت کرد و به پیروزی رسید. در انتخابات بعدی هم او سعی کرد براساس همین استراتژی پیش برود که انتخاب نشد، اما آرای خوبی به دست آورد. اکنون نیز مرکل با اجتناب از نزدیک شدن آشکار به آمریکا سعی میکند افکار عمومی این کشور را با خود همراه کند. چندی پیش و قبل از آنکه مرکل برای انجام اولین سفر رسمیاش عازم آمریکا شود، در سخنانی، آشکارا از گوانتانامو انتقاد کرد و در این مورد ابراز نگرانی کرد. اما این سخنان مانع از آن نشد که او در آن سفر، پایههای رابطهای خوب و بهبود یافته را با واشنگتن بنا کند. اما در این میان دو نکته وجود دارد. اول اینکه آلمان در سیاست آینده آمریکا در عراق چه نقشی ایفا خواهد کرد و دوم اینکه آیا به افغانستان نیرو اعزام میکند یا نه. بنابراین میتوان گفت که بحثهای جدی در سیاست خارجی آلمان و ارتباط این کشور با آمریکا، تازه امسال آغاز میشود. آلمان اکنون اقتصاد قدرتمندی دارد و یک قدرت اروپایی است. نرخ رشد این کشور، امسال 5/2 درصد بوده و درآمدهای مالیاتی آن رو به افزایش است. بیکاری رو به کاهش است و با این شرایط، آلمان در عرصه جهانی و در سیاست خارجی، حرف بیشتری برای گفتن دارد. سال آینده وقتی آلمان ریاست دورهای شورای اروپا را به عهده بگیرد، در جهت تصویب و تعیین سرنوشت قانون اساسی اروپا اقدامات جدی انجام میدهد. فرانسه تحلیل شرایط آلمان و روابط خارجی آن بدون به دست آوردن درکی درست از شرایط و تحولاتی که در فرانسه در جریان است، ممکن نیست. در فرانسه سال آینده انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی برگزار میشود. شرایط در فرانسه بسیار پیچیدهتر از انگلیس و آلمان است. دو نامزد پیشرو در این انتخابات «نیکلا سارکوزی» وزیر کشور کنونی از حزب راست و «سگولن رویال» از حزب سوسیالیست هستند. حزب سوسیالیست به تازگی بعد از جنجالهای بسیار، خانم رویال را رسماً به عنوان نامزد خود در این انتخابات برگزید. سارکوزی از راستها هم بیشترین رأی را همراه خود دارد. بین رویال و سارکوزی، این سارکوزی است که گوی سبقت را ربوده و در رأس قرار دارد. او دبیرکل حزب است و در دولت، مرد شماره دو به حساب میآید. سارکوزی سیاستمداری بسیار فعال است و در ماههای گذشته توانسته با فعالیتهایش محبوبیت زیادی برای خود کسب کند. البته ممکن است او تنها نامزد راستها در این انتخابات نباشد و دومنیک دوویلپن هم به این رقابت بپیوندد. در انتخابات قبلی فرانسه 16 کاندیدا حضور داشتند که این باعث پراکنده شدن آرا میشد. این پراکندگی آرا موجب شد لوپن نامزد راستهای افراطی به دور دوم انتخابات راه پیدا کند و با ژاک شیراک به رقابت بپردازد. بیم از به قدرت رسیدن راستهای افراطی موجب شد تا شیراک علیرغم عدم محبوبیت در این انتخابات به پیروزی برسد. در این انتخابات احزاب چپ و راست توافق کردهاند که از تکرار چنین وضعیتی که در فرانسه به سناریوی لوپن شهرت یافته، جلوگیری کنند و دیگر با تعدد کاندیداها و پراکنده شدن آرا روبرو نشوند. با این حال، رویال گفته بود اگر در انتخابات درون حزبی حزب سوسیالیست برای انتخاب نامزد رسمی این حزب در انتخابات ریاست جمهوری شکست بخورد، به عنوان نامزد مستقل در این انتخابات حضور خواهد یافت. اما با این تغییر در رهبری فرانسه در سیاست خارجی این کشور و به ویژه در روابط آن با آمریکا چه تغییری ایجاد میشود؟ در فرانسه هم مانند اکثر کشورهای دنیا، در سالهای اخیر، ضد آمریکایی بودن یکی از شرایط و ملزومات پیروزی در انتخابات بوده است. البته این ضد آمریکایی بودن در اکثر مواقع، تنها به معنای صحبت نکردن به سود آمریکا و به طرفداری از سیاستهای این کشور است. در نظرسنجیای که اخیراً مؤسسه Pew از مردم 15 کشور دنیا درباره دیدگاه آنها نسبت به آمریکا انجام داده، کشور فرانسه در ردیف هفتم قرار داشته و دیدگاه مردم این کشور در مقایسه با آلمان و اسپانیا متعادلتر بوده است. بنابراین به راحتی نمیتوان گفت که مردم فرانسه طرفدار آمریکا هستند یا علیه آمریکا. اما واقعیتی را نباید فراموش کرد و آن اینکه سارکوزی سفرهای زیادی به آمریکا داشته و نزدیکی خود با واشنگتن را مخفی نکرده است. او اخیراً در مصاحبهای با روزنامه لوموند در پاسخ به خبرنگار این روزنامه که گفت: «آیا برای پیروزی در انتخابات و قانع کردن رأی دهندگان فرانسوی لزوماً باید ضد آمریکایی بود؟» گفت: «من به اندازه شما در این باره مطمئن نیستم. شما اینطور فکر میکنید که مردم فرانسه ضد آمریکایی هستند، اما من چندان اطمینان ندارم.» اما سارکوزی با این موضعگیری در حقیقت دست به نوعی قمار در عرصه سیاست میزند. مطبوعات فرانسه از هماکنون سارکوزی را آمریکایی توصیف کرده و بر این موضوع به عنوان نقطه ضعف او تکیه میکنند. البته این توصیف دقیقی نیست، چرا که سارکوزی آنطور که اکنون تبلیغ میشود آمریکایی و طرفدار بیچون و چرای سیاستهای آمریکا نیست. خانم رویال تا کنون چندان درباره سیاست خارجی سخن نگفته است. در این زمینه میتوان به برنامه کلی حزب سوسیالیست که رویال اکنون نامزد انتخاباتی آن است نگاه کرد. برنامه این حزب در بخش سیاست خارجی نفی بلر و شیراک است. خود رویال در یکی از نوشتههایش تأکید کرده است که جهان به اروپا به عنوان تنها نیروی صلحآمیزی که میتواند جایگزینی برای قدرت فوقالعاده آمریکا باشد نیاز دارد. اگر توازن قدرت وجود داشته باشد آن وقت دیگر نمیتوان یکجانبه تصمیم گرفت و از زور استفاده کرد. نکته دیگری که رویال در سخنانش به آن اشاره کرده این است که همپیمانی با آمریکا یک موضوع است و مقابله با جورج بوش موضوعی دیگر و نباید این دو موضوع را با هم خلط کرد. بنابراین او به تعامل با دولت بعدی آمریکا بدون بوش و جمهوریخواهان امید بسته است. انگلیس تحولاتی که در ماههای آینده در انگلیس و در رهبری این کشور روی خواهد داد با دیگر کشورها متفاوت است زیرا این تحولات نتیجه انتخابات نیست. گوردون براون که قرار است جانشین تونی بلر شود به اندازه بلر به رابطه با آمریکا پایبند و متعهد نیست. بعضی در اروپا به شوخی میگویند براون از این نظر با بلر تفاوت ژنتیکی دارد. به این ترتیب، به قدرت رسیدن براون درانگلیس مرحلهای جدید در روابط این کشور با آمریکا رقم خواهد زد. البته در شرایط کنونی هر کس دیگری هم که به غیر از براون نخست وزیر انگلیس شود، در سیاست خارجیاش فاصله گرفتن از آمریکا را در پیش خواهد گرفت. یکی از اصلیترین دلایل شورش درون حزب کارگر علیه بلر همین نزدیکی بیش از حد به سیاستهای آمریکا و به ویژه دولت بوش بود. بنابراین جانشین بعدی، این خطا را دوباره تکرار نمیکند. براون به طور کلی به اندازه بلر به بوش نزدیک نیست. درباره سیاست خارجی براون اطلاعات چندانی در دست نیست. از آنجا که او مدتها وزیر دارایی انگلیس بوده، اطلاعات موجود درباره سیاستهای اقتصادی جهانیاش بیشتر از سیاست خارجی او است. مثلا او از تجارت آزاد و ایجاد منطقه تجارت آزاد در دو سوی آتلانتیک حمایت میکند. او به اندازه بلر طرفدار دخالت در جهان نیست. بعضی میگویند بلر یک نومحافظهکار میانهرو است که تلاش میکند دنیا را دموکراتیکتر کند و در این راه، گاهی به ضرورت شرایط، در نقاطی مانند کوزوو، سیرالئون و نقاط دیگر هم از زور استفاده میکرد. معلوم نیست نظر براون در این رابطه و درباره شرایط این کشورها چیست. او هرگز در این باره حرفی نزده و اظهار نظر نکرده است. فقط این موضوع روشن است که براون به اندازه بلر مشتاق دخالت در امور دیگر کشورها و استفاده از زور نیست. بعضی تحلیلگران میگویند: «فاصله گرفتن دولت انگلیس تحت رهبری براون از سیاستهای آمریکا بیش از آنکه ریشهای و عمیق باشد نمادین و لفظی است.» در مورد اروپا و سیاست آینده انگلیس در قبال اتحادیه اروپا باید به این نکته توجه داشت که این براون بود که بلر را از پیوستن به یورو (پول واحد اروپا) باز داشت. استدلال براون این بود که اقتصاد انگلیس روند خوب و نیرومندی را در پیش گرفته و طی میکند و پذیرش یورو این روند را تضعیف یا تخریب میکند. نظر براون درباره قانون اساسی اروپا هم منفی است و از بلر میخواست کمتر از آنچه در این روند دخالت داشت، مشارکت کند. او با کمیسیون اروپا هم مخالف است و آن را در هماهنگی سیاستهای اقتصادی کشورهای اروپا ناتوان و ناکارآمد میداند. در رهبری آینده انگلیس نباید دیوید کامرون را نادیده گرفت. اگر براون در بهار یا اوایل تابستان آینده به نخستوزیری برسد، دو سال بعد باید با انتخابات سراسری روبرو شود که نتیجه این انتخابات و پیروزی محافظهکاران در آن چندان دور از ذهن نیست. محافظهکاران حزب توری اکنون در نظرسنجیها جلوتر از حزب کارگر قرار دارند. اگرچه این اختلاف چندان زیاد نیست اما به هر حال در فاصله دو سال تا انتخابات، محافظهکاران پیش هستند. حزب کارگر مدتی طولانی است که در قدرت بوده و اکنون با بحرانهای جدی چون مشروعیت قدرت و فساد درون حزب روبرو است. کامرون نیروی جوان و تازهنفسی است و جدیت و عزم کافی برای وارد شدن به میدان انتخابات را دارد. اما براون هم شانس پیروزی در این انتخابات را دارد، زیرا سیاستمداری باهوش است و سابقه بسیار خوبی در اداره یک برنامه موفق اقتصادی دارد. هرچند او به اندازه بلر به ظاهر و جذابیت و عوامفریبی اهمیت نمیدهد و این ممکن است در میان افکار عمومی انگلیس برای او دردسر ساز شود. آمریکا در آمریکا ماه گذشته انتخاباتی برگزار شد که بسیاری آن را سرنوشتسازترین رأیگیری در میان انتخاباتهای گذشته کنگره در این کشور توصیف کردهاند. در این انتخابات، دموکراتها به پیروزی رسیدند و اکنون در مجلس نمایندگان و سنا اکثریت دارند. این انتخابات در واقع نوعی همهپرسی ملی درباره ریاست جمهوری جورج بوش و تصمیمات او بود. این انتخابات به تنهایی نمیتواند تغییر قابل توجهی در سیاست خارجی آمریکا ایجاد کند، اما از آنجا که زمینهای برای انتخابات ریاست جمهوری دوسال دیگر ایجاد میکند، از هماکنون میتوان در انتظار تغییرات بود. یکی از زمینههای تغییر در سیاست جهانی آمریکا، تغییر در سیاستهای تجارت جهانی این کشور است. دموکراتها که در سالهای گذشته به اتهام سهلانگاری در مقابله با تروریستها چند انتخابات را از دست دادهاند، اکنون با شعار مقابله با پیشروی کشورهایی مانند چین در بازار رقابت جهانی، بخشی از آرای خود را دوباره به دست آوردند. بوش در دوره دوم ریاست جمهوریاش سعی کرد رویکردی متفاوت از دوره اول در مقابل اروپا در پیش بگیرد. او دریافت که رویکرد دوره اول که در آن اروپا چندان مهم شمرده نمیشد، کارساز نبوده و جواب نداده است. جورج بوش در سفر ماه فوریه سال 2005 خود به اروپا تأکید کرد که زمان دیپلماسی فرا رسیده است. کاندولیزا رایس وزیر خارجه هم در سفرهای خود در دو سال گذشته به اروپا این جمله را تکرار کرده بود. اکنون با پیروزی دموکراتها در این انتخابات، موضع آن دسته از سیاستمداران اروپایی تقویت میشود که میگویند هنوز میتوان در واشنگتن با گروهی کار کرد. اروپاییها دنیای بدون آمریکا نمیخواهند، اما دنیایی را میپسندند که در آن، آمریکا سلطه چندانی نداشته باشد. منبع: مؤسسه بروکینگز |
چارلز کراتامر
اکنون که "واقع گرایان" شادمانه وارد می شوند و دکترین بوش را کنار می زنند، همه متوجه مفهوم منافع شده اند، انگار که این مفهومی جدید است که جیمز بیکر و گروه تحقیق عراق به آن رسیده اند.
مردم در مورد آنچه که ما در پنج سال گذشته کرده ایم چه فکر می کنند؟ درست است که کلام رئیس جمهور به عقاید آرمانگرایانه ویلسون شباهت دارد، که در دومین مراسم سوگند خود آکنده از ضدیت با خودکامان بود، اما سیاست مردمگرایانه ما در عراق، افغانستان و لبنان به شدت ریشه در منافع آشکار آمریکا دارد.
اگر ما حقیقتا دچار "آرمانگرایی" شده بودیم می بایست در چاد، برمه و دارفور بشدت درگیر می شدیم. اما ما نشده ایم. در عوض ما سعی کرده ایم دموکراسی های شکننده در سه کشور استراتژیک – افغانستان، عراق و لبنان- را حفظ کنیم که کمربندی جغرافیایی به دور محور سوریه- ایران هستند، محوری که تهدید اصلی برای منافع دنیای غرب در منطقه به شمار میآیند.
تلاش ما ایجاد یک دموکراسی در عراق است، زیرا یک دولت طرفدار غرب که از محبوبیت و مشروعیت مردمی برخوردار باشد وسیله ای ماندگار برای تضمین منافع ما در آن کشور خواهد بود. برکنار کردن صدام و پسران ضرورت داشت، زیرا که تهدیدی دائمی برای منطقه و منافع آمریکا بودند. اما جانشین آن- دولت منتخب آقای مالکی- شکست خورده است.
ریشه این شکست در فرهنگ سیاسی عراق است که به رهبری سیاسی آن کشور امکان عمل از دیدگاه ملی را نمی دهد. با این همه ما باید بار دیگر برای تغییر ترکیب دولت عراق و تشکیل دولتی جدید با حضور- کردها، سنی های میانه رو، شیعیان غیرمذهبی و بعضی شیعیان مذهبی- تلاش کنیم تا امکان دسترسی به یک توافق بزرگ سیاسی میسر شود.
حالا اعتقاد همگی بر این است که کلید توقف جنگ در عراق سیاسی است؛ باز هم انگار که کشف بزرگی اتفاق افتاده. یکسال است روشن شده که برای حل مشکل شورشیان راه حل نظامی وجود ندارد. بدون سازش سیاسی هزینه نظامی هم سنگین است و هم ناموفق. اما سازش نیز- که با دادن قدرت سیاسی و مالی ( از جمله نفت) نسبی به سنی انجام می شود- از عهده دولت کنونی نوری الملکی بر نمی ید.
دولت آمریکا باید به نوری الملکی یک اولتیماتوم آشکار بدهد: اگر ظرف دو ماه یک راه حل سیاسی پیدا نکند یا قدرت را به ائتلافی جدید نسپارد، آمریکا منطقه سبز را ترک خواهد کرد؛ به پایگاههای خود عقب نشینی می کند؛ و بیشتر پرسنل خود را به کردستان منتقل خواهد کرد که پذیرای آنها هستند و امنیت بیشتری نیز خواهند داشت؛ و اجازه خواهد داد تا جنگ داخلی مسیر طبیعی خود را طی کند. همان بهتر که سیاستمداران حفاظت شده در منطقه سبز که از مقتدا صدر پیروی می کنند به تنهایی با شورشیان روبرو شوند. این موجب خواهد شد تا آنها پیشنهادی سخاوتمندانه به سنی ها بدهند یا جای خود را به اتئلاف دیگر بسپارند تا این کار را انجام دهد.
تغییر سیاسی در درون عراق کلید پیشرفت است. با این همه به تازگی مد شده که همه در باره "منطقه" سخن می گویند، دعوت از ایران و سوریه برای خاموش کردن آتش بی ثباتی در عراق. این فکر از اینجا سرچشمه گرفته که گویا هم ایران و هم سوریه خواهان ثبات در عراق هستند.
این ها اصطلاحات بسیار واقع گرایانه ای است: منافع، ثبات و قدرتهای منطقه ای. اما ردیف کردن این اصطلاحات برای رسیدن به این نتیجه که ایران و سوریه در ثبات عراق با ما شریک هستند، کمال خوش خیالی است. در حقیقت ایران و سوریه خواهان هرج و مرج در عراق هستند- و به همین دلیل هم به آتش شورش و جنگ داخلی در عراق دامن می زنند.
شاید آنها در بلند مدت خواهان یک عراق با ثبات به عنوان عضوی از محور سوریه- ایران باشند. اما در حال حاضر آنها هرج و مرج را می خواهند. از مذاکره با آنها منتظر چه نتیجه ای هستید؟
در بهترین شرایط آنها ممکن است چند ماهی به ما فرصت عقب نشینی از عراق را بدهند. اما ما برای این کار به کمک آنها نیازی نداریم. بدون آنها نیز ما به خوبی می توانیم از عراق خارج شویم. و تازه برای این به اصطلاح کمک در شرایطی که بیشتر به تسلیم می ماند، سوریه بار دیگر خواهان یکه تازی در لبنان خواهد شد، یعنی همان چیزی که در ازای کمک در جنگ اول عراق، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، آقای جیمز بیکر، لبنان را در اختیار سوریه قرار داد.
و ایران نیز خواهان آزادی عمل در برنامه اتمی خود است تا به قدرتی منطقه ای تبدیل شود و بر عربهای خلیج و نفت آنها مسلط گردد.
اگر با این کار عراق برای ما حفظ شود، شاید این بده بستان قابل توجیه باشد. اما فقط برای عقب نشینی از عراق؟ این فدا کردن یک چیز بدون دستیابی به چیزی دیگر است. این بد نام کردن واقع گرایی است.
منبع: واشنگتن پست، 3 دسامبر 2006
سید حسن روحانی دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی، روز سه شنبه به تشریح روند پی گیری پرونده هسته ای در زمان مسوولیت خود به عنوان مذاکره کننده اصلی ایران در پرونده هستهای پرداخت. این گفتگو که در روزنامه اعتماد ملی به چاپ رسید، دیروز در رسانه های مختلف دنیا بازتاب گسترده ای یافت.
روحانی در این گفتگو در مورد زمان تحویل گرفتن مسوولیت پرونده هسته ای گفته است: "پرونده در نیمه راه به شورای عالی امنیت ملی کشور واگذار شد. موضوع هستهای از مرداد سال 81 مطرح شد که کار فنی و سیاسی آن در اختیار سازمان انرژی اتمی ایران بود، اما در خرداد 82 شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی بیانیهای را صادر کرد که بیانیه رئیس یا جمعبندی شورای حکام درباره پرونده هسته ای ایران بود و در نهایت به تصویب قطعنامه شدیداللحنی علیه ایران در شهریور 82 منتهی گردید که عامل واگذاری پرونده هستهای به شورای عالی امنیت ملی کشور شد. واگذاری پرونده به شورای عالی امنیت ملی حاصل تصمیم مسوولان بلندپایه نظام جمهوری اسلامی بود که تشخیص دادند پرونده هستهای به موضوعی مرتبط با امنیت ملی بدل گشته، چرا که قطعنامه شورای حکام بهگونهای تنظیم شده بود که اگر اقدام عاجلی صورت نمیگرفت، پرونده به شورای امنیت سازمان ملل واگذار میشد. "
وی در ادامه، با تاکید بر اتخاذ تمام تصمیم های مهم مربوط به پرونده توسط مقام های ارشد نظام اظهار داشته: "در مهرماه تصمیم گرفته شد که فردی مسوول پرونده شده و کلیه نهادهایی که در این زمینه دخیل هستند را تحت اشراف قرار دهد. استراتژی کار برعهده سران نظام بود که تصمیمگیری میکردند و تیم هستهای مجری بود. تصمیماتی از قبیل افزایش همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، مذاکره با کشورهای اروپایی و دعوت از سه وزیر اروپایی و حتی مواردی که میتوانستیم در گفتوگو با سه وزیر در تهران به توافق برسیم و... از سوی جلسه سران نظام که در آن مقامات درجه اول حضور داشتند اتخاذ میشد، اینها نه تصمیم فردی بود و نه تصمیم تیم. سران نظام به طور متوسط ماهی یک بار تشکیل جلسه داده و چارچوب را ابلاغ میکردند که تیم هستهای باید آن را به بهترین وجه اجرا و پیاده میکرد."
سرپرست سابق تیم مذاکره کننده هسته ای، در اشاره ای تلویحی به روزنامه هایی چون کیهان یادآور شده که در زمان مسوولیت او "عدهای هو میکردند و میگفتند ارجاع پرونده به شورای امنیت بلوف است. در برخی سرمقالهها مینوشتند اینها ترسیدند و خودشان را باختند، شورای امنیتی در کار نیست. اما اگر با دقت عمل نمیشد، ما به شورای امنیت میرفتیم که متاسفانه در نهایت ارجاع شد." روحانی سپس با توجه به ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت افزوده: "آنهایی که میگفتند ارجاع پرونده هستهای بلوف است، آنها باید بیایند جواب دهند که چرا اینگونه ارزیابی میکردند."
وی در توضیح علت پیچیده بودن مذاکرات آورده: "اینکه ما میگوییم حق غنیسازی داریم، طبق بند 4 معاهده NPT این حق به ما داده شده است، ولی ما را به صلحآمیزبودن فعالیتها مقید میکند. اگر نمیتوانستیم صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهایمان را ثابت کنیم، حق قانونی ما زیر سوال میرفت. به مثالی میماند که دشمن نسبت به خانهما ادعایی دارد و ما به جای درگیری با دشمن، فکر کردیم باید برویم و در دادگاه اول مالکیت خود بر این خانه را به اثبات برسانیم. ما از لحاظ حقوقی ثابت کردیم که ماهیت برنامههایمان صلحآمیز است. البرادعی در گزارشی که مورد اعتراض آمریکاییها قرار گرفت، اعلام کرد که فعالیتهای هستهای ایران صلحآمیز بوده است. گفتیم این مساله را در قطعنامهها هم میگنجانیم و همینطور شد. در سال 82 تلاشهایمان شروع شد و در سال 83 قطعنامهای با اتفاق آرا صادر شد که اذعان داشت فعالیتهای هستهای ایران صلحآمیز بوده است. گفتیم اگر ایرادی به ما هست، در حد نقض NPT نیست، بلکه آنچه مطرح میشود، در حد قصور است."
دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی در مورد "قصور" های ایران توضیح داده: "برخی مواقع پنهانکاریها برای تولید سلاح اتمی است اما در مورد ایران پنهانکاری در زمینه فعالیتهای صلحآمیز بوده است. در مذاکره با سه وزیر اروپایی گفتم اینکه ما برخی موارد فعالیتهایمان را گزارش ندادیم، تقصیر آن گردن شماست. به دلیل اینکه هر وقت گزارش میدادیم، شما تحریمهای مخفی پشت پرده اعمال میکردید. تحریم غیرقانونی شما باعث قصور ما شد. اگر شما به NPT عمل میکردید که در آن آمده است کشورهای دارنده انرژی هستهای بایستی به بقیه کشورها در جهت دستیابی به فناوری صلح آمیز هسته ای کمک کنند، اینگونه نمیشد. اینکه فعالیتهایمان را گزارش ندادیم یا مخفیکاری کردیم، جهت تکمیل دستیابی به فناوری صلح آمیز اتمی بود و اینکه شما فشار نیاورید. از سوی دیگر ارتکاب قصور طبق قانون راهحل دارد و باید جبران شود. جبران آن هم مشخص است و ما میخواستیم مواد قصور را جبران کنیم تا شورای حکام هم بپذیرد. این هم در قطعنامه مورد تاکید قرار گرفت که گرچه ایران مرتکب قصور شده اما اقدامات جبرانی را انجام داده است. در واقع ما جریمه را پرداختیم. "
وی در بخش دیگری از مصاحبه خود گفته: "آمریکا در صدد تصویب قطعنامه ای بود که فعالیت هسته ای ایران را محدود کند. یکی از روزنامههای منتقد در آن زمان نوشت کلاهی سر تیم هستهای رفته و تعلیق موقت را پذیرفته است، چون آمریکا میخواهد در جلسه بازنگری NPT تعلیق را دائمی و اعلام کند کشوری که فعالیتش به روز نیست، دیگر حق ادامه فعالیت هستهای ندارد و تعلیق منجر به توقف میشود. ما تیم هستهای را به جلسهای دعوت کردیم تا به صراحت بگویند در نشست بازنگری NPT چه خواهد شد. اعضای تیم گفتند تضمین میدهیم قطعنامه ای علیه ما در آن جلسه تصویب نشود. ما به مسوولان گزارش مکتوب ارائه کردیم، مبنی بر اینکه نگران نباشند. جلسه طبق پیشبینی و تلاش تیم هستهای با شکست مواجه شد و اساسا آن جلسه قطعنامه ای نداشت. تصمیمات اتخاذشده در سال 82 و 83 از سوی نظام جمهوری اسلامی و تیم هستهای منتج به نتایج خوبی شد و پیشبینیهای صورت گرفته درست بود. در آن شرایط ما به نتایج خوبی رسیدیم و از پیچ و خمها عبور کردیم."
روحانی با تاکید مجدد بر این که: "ما در دوره مسوولیت حداکثر پیشنهاد میدادیم و تصمیمگیر جلسه سران نظام بود" مثال زده: "در آخرین هفتههای مسوولیتم و در جلسهای که با سه وزیر اروپایی و سولانا در ژنو داشتم، پیشنهادی مطرح شد که من میتوانستم آن را رد کنم، اما چون در تهران در آن خصوص بحثی نشده بود، گفتم پیشنهاد را به تهران میبرم و بر این اساس، آن را در جلسه سران نظام مطرح کردم که پس از تصویب جلسه آن پیشنهاد را پذیرفتیم."
دوست بلازی وزیر خارجه فرانسه که میزبان نشست دیروز گروه پنج به اضافه یک بود زمانی که مقابل دوربین های تلویزیون قرار گرفت و بازماندن این گروه از تصمیم گیری علیه ایران را اعلام داشت که دو روز قبلش وزیر خارجه روسیه در کمال ناباوری از توافق این کشور ها بر سر تحریم ایران خبر داده و انتقادهائی هم از رسانه های ایران نصیب دولت روسیه شده بود.
همزمان با ناکامی کشورهای قدرتمند جهان از تصمیم گیری علیه فعالیت های هسته ای ایران، مسوول پرونده هسته ای ایران در اجتماع اعراب همسایه ایران گفت که دولت متبوعش به هیچ وجه از حق خود در مورد فن آوری هسته ای دست نخواهد شست.
علی لاریجانی در نطق خود در اجتماع دوحه به اعراب اطمینان داد فعالیت های صلح امیز هسته ای ایران به سود آن هاست و برقدرت مجموعه کشورهای خاورمیانه مسلمان می افزاید. اما هیچ نشانه ای وجود ندارد که کشورهای عربی به توجه به تضادهائی که با سیاست های ایران در عراق و لبنان دارند با این اعتمادسازی ها دست از مخالفت ضمنی با فعالیت های هسته ای ایران بردارند. چنان که سعودی و مصر که هر کدام رهبری بخشی از کشورهای عربی را به عهده دارند در هفته های اخیر نارضائی خود را از سیاست های تهران اعلام داشته و به صراحت مسوولان جمهوری اسلامی را از سیاست های بلندپروازانه برحذر داشته بودند.
حادثه دیگری که همزمان با ناتوانی کشورهای قدرتمند در توافق بر سر تحریم ایران رخ داده که می تواند به نوعی با پرونده هسته ای ارتباط یابد انتشار گزارش هامیلتون – بیکر است که به تحقیق درباره راه های برون رفت آمریکا از دردسرهای دخالت نظامی در عراق اختصاص دارد . در این گزارش تاکید شده که آمریکا باید با ایران و سوریه به گفتگو بپردازد.
تهران انتشار چنین گزارشی را با توجه به آن چه رسانه های غربی درباره تمایلات وزیر دفاع جدید آمریکا می نویسند و مخالفت وی را با حمله نظامی آمریکا به ایران می نماید، نشانه موفقیت سیاست هائی می دانند که با طراحی رهبر جمهوری اسلامی در یک سال گذشته به اجرا در آمده است. سیاستی که بر اساس نه محکم تر و صریح تر به غرب و آمریکا بنیادگذاری شده است. رسانه های هوادار دولت در حملات یک ساله گذشته خود به اصلاح طلبان بارها آن ها را به میانه روی و نرمش های بی جا نسبت به آمریکا متهم کرده و یادآوری کرده اند که تنها راه مقابله با زیاده خواهی ها آمریکا و خطرات ناشی از سیاست های نومحافظه کاران آمریکا حملات متقابل در مناطق مختلف به منافع آن کشورست. روزنامه کیهان سخنگو جریان تندرو حاکم بر ایران بارها در ماه های گذشته تاکید کرده است که پیروزی های سید حسن نصرالله حاصل نمایش گوشه ای از توانائی های ایران است همین طور مقاومت های عراق که سرانجام آمریکا ناچارست از آن خارج شود. بر حاشیه این شادخواری های تبلیغاتی معمولا از قدرت هسته ای جمهوری اسلامی به عنوان تضمین کننده قدرت منطقه ای ایران یاد می شود.
دو روز پیش همزمان با تاکید وزیر خارجه روسیه به موافقت آن کشور با تحریم جمهوری اسلامی، روزنامه کیهان در سرمقاله ای تصمیم کشورهای قدرتمند به تحریم را حتمی دانست و به همین مناسبت روسیه را متهم کرد که از اول قصد معامله با آمریکا و گرفتن امتیازهای مالی و اقتصادی از آن کشور بوده و حالا که به این امتیازها دست یافته، به جمع تحریم کنندگان پیوسته است.