منبع:وبلاگ شرح
آقای الف خیلی چت کردن را دوست دارد. او شنیده است که از طریق چت کردن میتواند برای خودش یک دوست دختر ردیف !! پیدا کند. آقای الف بعد از ماهها ممارست در چت رومهای مختلف، بالاخره با خانم ب آشنا میشود. آقای الف و خانم ب به مدت ۶ ماه به صورت پیگیر با هم میچتند (چت میکنند) تا این که سرانجام خانم ب رضایت میدهد که با آقای الف یک ملاقات حضوری داشته باشد. و به این ترتیب آنها در یک ساعت و روز معین در یک میدان بزرگ در شهرشان قرار ملاقات میگذارند. در ضمن مقرر میشود که آقای الف کت نارنجی و شلوار فاستونی مشکی به تن کند و خانم ب هم مانتوی صورتی جیغ و شلوار جین بپوشد و هر دو هم ساعت خود را به دست راست ببندند تا یکدیگر را بشناسند.
در همان روز و ساعت معین آقای الف در همان میدان معین حضور به هم میرساند اما حدود یک ساعت از زمان معین قرار میگذرد و سر و کلهی خانم ب پیدا نمیشود. آقای الف که خیلی حالش گرفته شده چند دور دور میدان بزرگ میچرخد و سرانجام از آمدن خانم ب ناامید میشود. اما در حین آخرین چرخش به دور میدان بزرگ، آقای الف با یک خانمی برخورد شانه به شانه پیدا میکند و آن خانم به نظرش خیلی جذاب میرسد. سر صحبت را باز میکند و سعی میکند با خانم ج طرح آشنایی بریزد. خانم ج ناز میکند اما آقای الف بعد از مقادیری دنبال کردن خانم ج، مخش را سالاد میکند و موفق میشود با خانم ج رفیق شود.
بعد آقای الف به خانه میآید و عصبانی از دست خانم ب که قالش گذاشته، آیدی یاهوی خانم ب را از لیست مسنجر یاهو پاک میکند و ایگنورش میکند و کلی هم فحش حوالهاش میکند. و از آن به بعد، چند بار در روز و چند بار در شب به خانم ج زنگ میزند و یکی دو بار هم با هم به کافیشاپ میروند.
یک هفته بعد خانم ب با یک آیدی دیگر به آقای الف پیام میدهد و از او میخواهد که او را ببخشد. او توضیح میدهد که در آن روز مادرش مریض شده و در طول این هفته هم در بیمارستان بستری بوده است. آقای الف هم که دلیل خانم ب را موجه میبیند، برایش (به صورت کاملن مزورانه) توضیح میدهد که او در تمام این مدت از غصه نیامدن خانم ب سر قرار، بیچاره شده و زانوی غم بغل گرفته است. به این ترتیب خانم ب و آقای الف یک بار دیگر با هم قرار میگذارند و این بار زیر یک ساعت بزرگ در همان میدان قبلی. و دوباره مقرر میشود که آقای الف کت نارنجی و شلوار فاستونی مشکی به تن کند و خانم ب هم مانتوی صورتی جیغ و شلوار جین بپوشد و هر دو هم ساعت خود را به دست راست ببندند تا یکدیگر را بشناسند.
البته بعد از ست کردن زمان و مکان قرار، آقای الف متوجه میشود که در همان زمان با خانم ج هم قرار گذاشته است. پس به ناچار با خانم ج تماس میگیرد و اعلام میکند که در مادرش مریض شده و احتمالن نخواهد توانست که در آن ساعت به محل قرار برود. خانم ج هم با مهربانی میپذیرد.
روز موعود فرامیرسد و آقای الف برای دیدن خانم ب عازم محل قرار میشود. آقای الف کمی تاخیر میکند و بعد از پیاده شدن از تاکسی، دوان دوان به سمت آن ساعت بزرگ میرود. و درست زیر همان ساعت، خانمی را میبیند که یک مانتوی جیغ صورتی با شلوار جین پوشیده است و ساعتش را هم به دست راست بسته است و البته آن خانم هم آقای الف را میبیند با کت نارنجی و شلوار فاستونی مشکی ساعتی بر دست راست. اما آقای الف یک چیز دیگر هم میبیند. خانم ب کسی نیست جز همان خانم ج. با مانتوی جیغ صورتی، شلوار جین و ساعتی بر دست راست.
| ||||||||||
حسن نصرالله، رهبر حزب الله لبنان، در سخنرانی خود در راهپیمایی صدها هزار نفر در بیروت، با اعلام پیروزی در جنگ با اسرائیل آن را 'پیروزی تاریخی برای جهان عرب' خواند.
وی گفت به لحاظ تاریخی و استراتژیک حزب الله بر اسرائیل پیروز شده است و با اعلام اینکه گروهش همچنان 20 هزار راکت در اختیار دارد، تاکید کرد که حزب الله با زور خلع سلاح نمی شود. این اولین حضور حسن نصرالله در انظار عمومی از زمان آغاز جنگ لبنان بود و شرکت کنندگان در راهپیمایی، که بنا به گزارش ها از سراسر لبنان به سوی میدانی در بخش جنوبی بیروت آمده بودند، پرچم های زرد و سبز و پلاکاردهای حامل شعارهای حزب الله با خود حمل می کردند و . نبرد میان اسرائیل و حزب الله در چهاردهم سپتامبر پس از 34 روز با صدور قطعنامه 1701 سازمان ملل و پذیرش آتش بس از سوی طرفین خاتمه یافت.
رهبر حزب الله جنگ پنج هفته ای خود با اسرائیل را"پیروزی الهی" خوانده است. در این جنگ 116 سرباز اسرائیلی و و 43 شهروند غیرنظامی این کشور بر اثر اصابت موشک های حزب الله کشته شدند. در سوی دیگر، بیش از هزار غیرنظامی لبنانی و تعداد نامشخصی از نیروهای حزب الله در طول نبرد جان باختند. "پیروزی جهان عرب" سید حسن نصر الله که در میان شور و هیجان هوادارانش سخنرانی می کرد گفت که حزب الله بر یکی ازنیرومندترین ارتش های جهان پیروز شده است و این یک پیروزی برای لبنان، فلسطین و کل جهان عرب است. او همچنین از رهبران عرب انتقاد کرد و گفت: "اگر قرار باشد این رهبران بین قدرت و منافع ملی یکی را انتخاب کنند، قدرت را ترجیح می دهند."
رهبر حزب الله همچنین گفت: این راهپیمایی مناسبتی برای گرامی داشت شهدا، زخمی ها و حامیان مقاومت است. برقراری مقررات شدید امنیتی کریسپین ترولد، خبرنگار بی بی سی در بیروت، می گوید مقررات امنیتی شدیدی در خیابان های اطراف محل برگزاری راهپیمایی اجرا شده و نیروهای حزب الله کسانی را که وارد این منطقه می شوند بازرسی می کنند و بر روی همه پشت بام ها نیز مستقر شده اند. حزب الله برای بازسازی منازل تخریب شده اقدام کرده است و به خانواده هایی که منزل شان ویران شده است مبالغی پرداخت کرده است. حزب الله همچنین خواستار استقرار دولت وحدت ملی به جای دولت کنونی شده است. |
۲۹ شهریور ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۵۳ , ۲۱
خبرگزاری انتخاب : سالها پیش، چندتن از نوادگان پیامبر اسلام، برای زیارت امام هشتم شیعیان، راهی مشهد میشوند. در راه، خسته از راهپیمایی جانکاه در کویر، برای استراحت در »آرادان« اطراق میکنند و پس از مدتی در همانجا میمیرند. اکنون این روستا با چند نخلی که با لامپهای فلورسنت زرد و سبز تزیین شده، از بازدیدکنندگان استقبال میکند. همچنین چند گوزن و طوطی بتونی و گچی و یک باغچه کوچک برای زیباسازی این روستا ساخته شده است. آرادان روستای ساکتی است که در دامنه کوه واقع است و هفت هزار سکنه دارد. بخشی از املاک این روستا متعلق به خانواده محمود احمدینژاد، رییسجمهور محافظهکار ایران، است. او در اینجا به دنیا آمده، به قول خودش: »در روستایی دور افتاده.« اما آرادان چگونه است* اینجا بهجز یک مسجد، چیز دیگری نیستأ نه بنای تاریخی، نه هتل، نه رستوران، نه سینما، نه کافه و نه حتی بازار. ادامه در همین صفحه
»اینجا در عوض، مردم درستکار و زحمتکشی دارد و این کم نیست«! این جمله را حسین میگوید که پیراهن زردی به تن کرده و تمام دکمههایش را بسته است. این پیرمرد که جثهیی نحیف دارد، پسرعموی رییسجمهور است و طی مدت ریاست جمهوری پسر عمویش، به عنوان »عاقل« روستا شناخته میشود. همین که او مشغول صحبت است، در عرض چند دقیقه، بقالی کوچک او به شورای پیرمردان روستا تبدیل میشود. پیرمردانی که روی گونیهای برنج و قوطیهای روغن نشستهاند، گوششان به حرفهای علی شاهحسین است و سرشان را تکان میدهند.
»اینجا همه، احمد، پدر رییسجمهور را میشناسند. او هم قبل از اینکه از اینجا برود و آهنگر شود، در این روستا بقالی داشت. محمود، وقتی از این روستا رفت، خیلی جوان بود و از آن به بعد فقط برای مراسمهای فامیلی به اینجا میآمد.«
اما »محمود کوچک« چگونه بود* »خیلی جدی و کوشا. او دوست داشت به همه بیاموزدأ از این نظر به پدرش رفته بود. احمد گرچه سوادی نداشت، اما قرآن را خوب میدانست و هر سال ماه رمضان در خانهاش کلاسهای قرآن برگزار میکرد. مادرش هم نمونه یک زن پرهیزکار بود. او از همان کودکی به فرزندانش ارزشهای پسندیده را آموزش میداد.« و هر کدام از حاضران شروع میکنند به گفتن اینکه چگونه رییس جمهور آینده به همسایگانش کمک میکرد و حتی به امور کسانی را که نمیشناخت، میرسید.
از زمانی که احمدینژاد رییس جمهور شده، مهمترین کار او چه بوده* در پاسخ به این سوال همه متفقالقول هستند: »احمدینژاد توانسته دربرابر دنیا از حق مسلممان یعنی داشتن انرژی هستهیی دفاع کند.« این درحالی است که هیچکدام از آنها حتی یک بار به خارج از ایران سفر نکردهاند.
»محمود احمدینژاد واقعا نماد این روستا است، هر چند برای مدت کمی در اینجا زندگی کرده. ما انسانهایی بسیار انقلابی و متدین هستیم.«
معصومه، همسر حسین، که چادری به سر دارد، میگوید: احمدینژاد انسانی قانع است. »هر چیزی که در سفره باشد، میخورد و همیشه راضی است.« او میافزاید: »احمدینژاد به همه چیز علاقه داشتأ کشاورزی، تحصیل، کارهای مکانیکی و سیاست. همیشه هم درحال آموختن بود. وقتی کوچک بود مطمئن بودیم که با این همه دانش و آگاهی حتماص به جایی میرسد.«
اما چیزی که اهالی آرادان بر آن بسیار تاکید میکنند، انقلابی بودن احمدینژاد است. مردم آرادان علیه شاه تظاهراتهایی را به راه انداخته بودند و در جنگ با عراق در دهه 80 میلادی بیست کشته دادهاند. این کشتگان در گورستان کوچکی دفن شدهاند که در آنجا میتوان عکسهایشان را بالای قبرشان دید. حسین ادامه میدهد: »وقتی من به حرفهای احمدینژاد گوش میکنم، حس میکنم امام خمینی(ره) دارد سخنرانی میکند. او به ارزشهای انقلابی پایبند استأ ارزشهایی مثل کمک به فقرا و عدالت اجتماعی که اکنون در جامعه کمرنگ شده. شما میتوانید بروید در تهران و ببینید که او اصلا هیچ شغل دولتی را به آشنایان و نزدیکانش نداده است.«
حجتالاسلام محمدرضا رحیمیزاده، امام جمعه آرادان نیز تاکید میکند که احمدینژاد وارث آیتالله خمینی(ره) است و روح مذهبی این روستا در او کاملا وجود دارد. همچنین یکی از اهالی آرادان که در جنگ داوطلبانه شرکت کرده، درباره این جمله احمدینژاد که گفته بود »اسراییل باید از نقشه جهان محو شود«، میگوید: »وقتی کسی به خانه شما حمله و آن را اشغال کند، شما دست به سینه در برابرش میمانید و کاری نمیکنید* وضعیت فلسطین اینگونه است. هولوکاست هم دروغ است. اصلا چنین چیزی وجود نداشته. چرا فلسطینیها باید تاوان آلمانیها را بپردازند*«
وقتی صحبت دوران دولت اصلاحطلب خاتمی فرا میرسد، آنها از او به عنوان کسی یاد میکنند که اجازه داد فرهنگ »عفونی« امریکایی وارد ایران اسلامی شود. حجتالاسلام رحیمیزاده میگوید: »زمان میبرد، اما احمدینژاد تمام خسارتهای فرهنگی خاتمی را جبران میکند.«
در خیابان اصلی آرادان »مهدی« بساطی از عروسکهای کارتونهای والت دیسنی را پهن کرده است. اینها که اسلامی نیستند* شانههایش را بالا میاندازد و میگوید: »بچهها دوستشان دارند.«
بعد از انتخاب احمدینژاد به ریاستجمهوری، این روستا هیچ تفاوتی با گذشتهاش نکرده است. پسرعموی خواربارفروش احمدینژاد میگوید: »ما هیچ امتیازی برای خودمان نمیخواهیم. در ایران از ما فقیرتر خیلی وجود دارد.«
آیا توریست به این روستا میآید* پسر عموی احمدینژاد پاسخ میدهد: »هیچکس به اینجا نمیآید. حتی خود رییسجمهور! طی سال گذشته، احمدینژاد به اغلب استانهای ایران و خیلی از کشورهای جهان سفر کرده، اما هنوز به آرادان نیامده است. شاید او اینجا را فراموش کرده، یا آرادان را برای حسنختام سفرهایش درنظر گرفته است!«
منبع: لوموند / اعتماد
تبلیغات به عنوان یک صنعت اطلاع رسانی به همراه ایجاد هیجان برای خرید، جزء لاینفک زندگی امروزه درآمده است. همانطور که همه تولید کنندگان محصول استاندارد تولید نمی کنند و یا خدمات خود را آنچنان که می گویند ارائه نمی کنند، ولی باز هم صنعت تبلیغات به آنها کمک می کند تا بتوانند بفروشند.
. . . . .
دو مثال از کارکرد ناصحیح تبلیغات را شاهد می آورم:
یکی از روش های تبلیغات در اینترنت، پرداخت هزینه در مقابل کلیک هست. آگهی دهندگان در این روش براساس کلیک های مخاطبین اینترنت هزینه پرداخت می کنند. برخی شرکتها از یک طرف آگهی به این روش می گیرند و بعدهم گروهی را استخدام می کنند تا مدام روی آگهی کلیک کنند!!! هر چند این کار برای آگهی دهندگان حرفه ای به سادگی روشن می شود و با گزارش گیری از آمار کلیک کنندگان می توانند کلیک های متوالی و مشترک را تشخیص دهند.
. . . . .
مثال دوم، استفاده از نام های تجاری خارجی برای تولیدات داخلی است. استفاده از برندهای معروف و تولید آن در غیر منطقه مولد خود، صرفه اقتصادی برای تولید کننده و مصرف کننده دارد. مثلا اگر برندها در زمینه الکترونیک و حتی محصولات آرایشی امریکائی، نماینده تولید در چین و تایوان دارند. مثلا کامپیوترهای اپل در تایوان مونتاژ می شوند ولی کاملا استانداردهای لازم را رعایت می کنند.
در کشور ما هم تجار محترم هرچقدر دیر درس هایشان را فرابگیرند ولی زود بکار می برند. مثلا محصولات بهداشتی گلرنگ با کمک زوج هنرمند سابق (منظور از سابق این است که الان با هم کار نمی کنند) بیرنگ و رسام توانستند سهم خوبی از بازار پاک کننده ها و شوینده ها را در ایران از آن خود کنند. بعد از این توفیق، سفرهای خارج از کشور و شرکت در نمایشگاههای تجاری بین المللی چشم و گوششان را باز کرد و محصولات با مطلوبیت بالاتری را وارد بازار کردند و اسم آن را او (Ave) نامیدند. این محصول ظاهرا تولید شرکت پیتر و جورج هست. تا اینجای مسئله همه چیز روبراه است و در این فاز هم تیزرهای تلویزیونی زیبای آقای آستانه و توزیع گسترده، سهم بازار مناسب را نصیب شرکت پاکشو نمود.
معمولا برندهایی که لایسنس به دیگران می دهند، در سرزمین مادری خود به خوبی شناخته شده اند و آوازه آنها جهانی شده که سایر تجار به خرید لایسنس آنها ترغیب می شوند. مثلا هنکل یک برند خوب در صنعت پاک کننده هاست، 125 سال قدمت در کشور آلمان دارد و محصولات آن مثل مایع ظرف شوئی پریل شهرتا جهانی دارند. اما این پیتر و جونز احتمالا رگ و ریشه ایرانی دارند!!! چون هیچ نام و نشانی از این اسم و محصولات آن در هیچ جای دنیا وجود ندارد (ساعتها در گوگل و یاهو پرسه زده ام) بعد هم که تشریف ببرید سایت خوشگلشان، می بینید حتی آدرس این شرکت بریتانیائی در همین خیابان ولی عصر خودمون هست. پیاده 10 دقیقه دیگر می تونم برم شرکت بین المللی پیتر اند جورج و با یکی از این شرکا چای دیشلمه بخورم :). بعد که بیشتر می خونی میبینی این شرکت 1999 متولد شده! یعنی همزمان با ورود به ایران. محصولاتش هم در یک جامعه 70 میلیونی توزیع میشه و با توسعه اخیر به مرز 100 میلیون میرسد!!!
آیا این هم یکی از خیانتهای تبلیغات است؟ آیا خلق یک شرکت در انگلیس و بعد ثبت "نام تجاری" به اسم آن شرکت و سپس ادعای تولید تحت لیسانس شرکت خود ساخته، تقصیر تبلیغات هست یا سازمانهای ناظر؟
تبلیغات می تواند سازمانهای ناظر را فریب دهد؟ البته قطعا روی کاغذ هیچ غلطی وجود ندارد! حتما شرکتی در انگلیس ثبت شده که اسمش پیتر و جورج هست ولی آیا او(Ave) یک علامت تجاری بین المللی بوده یا برای تبلیغات در ایران ساخته شده؟ خیلی مهم نیست . . من هم شامپو او (Ave) می خرم و دستمال کاغذی سافتلن روی میزم هست! ولی ثبت این شرکت خرج زیادی روی دست مصرف کننده ها گذاشته چون مجبورند محصول ایرانی را گرانتر بخرند به همین راحتی!
حجتان قبول حاج آقا!