۲۹ شهریور ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۵۳ , ۲۱
خبرگزاری انتخاب : سالها پیش، چندتن از نوادگان پیامبر اسلام، برای زیارت امام هشتم شیعیان، راهی مشهد میشوند. در راه، خسته از راهپیمایی جانکاه در کویر، برای استراحت در »آرادان« اطراق میکنند و پس از مدتی در همانجا میمیرند. اکنون این روستا با چند نخلی که با لامپهای فلورسنت زرد و سبز تزیین شده، از بازدیدکنندگان استقبال میکند. همچنین چند گوزن و طوطی بتونی و گچی و یک باغچه کوچک برای زیباسازی این روستا ساخته شده است. آرادان روستای ساکتی است که در دامنه کوه واقع است و هفت هزار سکنه دارد. بخشی از املاک این روستا متعلق به خانواده محمود احمدینژاد، رییسجمهور محافظهکار ایران، است. او در اینجا به دنیا آمده، به قول خودش: »در روستایی دور افتاده.« اما آرادان چگونه است* اینجا بهجز یک مسجد، چیز دیگری نیستأ نه بنای تاریخی، نه هتل، نه رستوران، نه سینما، نه کافه و نه حتی بازار. ادامه در همین صفحه
»اینجا در عوض، مردم درستکار و زحمتکشی دارد و این کم نیست«! این جمله را حسین میگوید که پیراهن زردی به تن کرده و تمام دکمههایش را بسته است. این پیرمرد که جثهیی نحیف دارد، پسرعموی رییسجمهور است و طی مدت ریاست جمهوری پسر عمویش، به عنوان »عاقل« روستا شناخته میشود. همین که او مشغول صحبت است، در عرض چند دقیقه، بقالی کوچک او به شورای پیرمردان روستا تبدیل میشود. پیرمردانی که روی گونیهای برنج و قوطیهای روغن نشستهاند، گوششان به حرفهای علی شاهحسین است و سرشان را تکان میدهند.
»اینجا همه، احمد، پدر رییسجمهور را میشناسند. او هم قبل از اینکه از اینجا برود و آهنگر شود، در این روستا بقالی داشت. محمود، وقتی از این روستا رفت، خیلی جوان بود و از آن به بعد فقط برای مراسمهای فامیلی به اینجا میآمد.«
اما »محمود کوچک« چگونه بود* »خیلی جدی و کوشا. او دوست داشت به همه بیاموزدأ از این نظر به پدرش رفته بود. احمد گرچه سوادی نداشت، اما قرآن را خوب میدانست و هر سال ماه رمضان در خانهاش کلاسهای قرآن برگزار میکرد. مادرش هم نمونه یک زن پرهیزکار بود. او از همان کودکی به فرزندانش ارزشهای پسندیده را آموزش میداد.« و هر کدام از حاضران شروع میکنند به گفتن اینکه چگونه رییس جمهور آینده به همسایگانش کمک میکرد و حتی به امور کسانی را که نمیشناخت، میرسید.
از زمانی که احمدینژاد رییس جمهور شده، مهمترین کار او چه بوده* در پاسخ به این سوال همه متفقالقول هستند: »احمدینژاد توانسته دربرابر دنیا از حق مسلممان یعنی داشتن انرژی هستهیی دفاع کند.« این درحالی است که هیچکدام از آنها حتی یک بار به خارج از ایران سفر نکردهاند.
»محمود احمدینژاد واقعا نماد این روستا است، هر چند برای مدت کمی در اینجا زندگی کرده. ما انسانهایی بسیار انقلابی و متدین هستیم.«
معصومه، همسر حسین، که چادری به سر دارد، میگوید: احمدینژاد انسانی قانع است. »هر چیزی که در سفره باشد، میخورد و همیشه راضی است.« او میافزاید: »احمدینژاد به همه چیز علاقه داشتأ کشاورزی، تحصیل، کارهای مکانیکی و سیاست. همیشه هم درحال آموختن بود. وقتی کوچک بود مطمئن بودیم که با این همه دانش و آگاهی حتماص به جایی میرسد.«
اما چیزی که اهالی آرادان بر آن بسیار تاکید میکنند، انقلابی بودن احمدینژاد است. مردم آرادان علیه شاه تظاهراتهایی را به راه انداخته بودند و در جنگ با عراق در دهه 80 میلادی بیست کشته دادهاند. این کشتگان در گورستان کوچکی دفن شدهاند که در آنجا میتوان عکسهایشان را بالای قبرشان دید. حسین ادامه میدهد: »وقتی من به حرفهای احمدینژاد گوش میکنم، حس میکنم امام خمینی(ره) دارد سخنرانی میکند. او به ارزشهای انقلابی پایبند استأ ارزشهایی مثل کمک به فقرا و عدالت اجتماعی که اکنون در جامعه کمرنگ شده. شما میتوانید بروید در تهران و ببینید که او اصلا هیچ شغل دولتی را به آشنایان و نزدیکانش نداده است.«
حجتالاسلام محمدرضا رحیمیزاده، امام جمعه آرادان نیز تاکید میکند که احمدینژاد وارث آیتالله خمینی(ره) است و روح مذهبی این روستا در او کاملا وجود دارد. همچنین یکی از اهالی آرادان که در جنگ داوطلبانه شرکت کرده، درباره این جمله احمدینژاد که گفته بود »اسراییل باید از نقشه جهان محو شود«، میگوید: »وقتی کسی به خانه شما حمله و آن را اشغال کند، شما دست به سینه در برابرش میمانید و کاری نمیکنید* وضعیت فلسطین اینگونه است. هولوکاست هم دروغ است. اصلا چنین چیزی وجود نداشته. چرا فلسطینیها باید تاوان آلمانیها را بپردازند*«
وقتی صحبت دوران دولت اصلاحطلب خاتمی فرا میرسد، آنها از او به عنوان کسی یاد میکنند که اجازه داد فرهنگ »عفونی« امریکایی وارد ایران اسلامی شود. حجتالاسلام رحیمیزاده میگوید: »زمان میبرد، اما احمدینژاد تمام خسارتهای فرهنگی خاتمی را جبران میکند.«
در خیابان اصلی آرادان »مهدی« بساطی از عروسکهای کارتونهای والت دیسنی را پهن کرده است. اینها که اسلامی نیستند* شانههایش را بالا میاندازد و میگوید: »بچهها دوستشان دارند.«
بعد از انتخاب احمدینژاد به ریاستجمهوری، این روستا هیچ تفاوتی با گذشتهاش نکرده است. پسرعموی خواربارفروش احمدینژاد میگوید: »ما هیچ امتیازی برای خودمان نمیخواهیم. در ایران از ما فقیرتر خیلی وجود دارد.«
آیا توریست به این روستا میآید* پسر عموی احمدینژاد پاسخ میدهد: »هیچکس به اینجا نمیآید. حتی خود رییسجمهور! طی سال گذشته، احمدینژاد به اغلب استانهای ایران و خیلی از کشورهای جهان سفر کرده، اما هنوز به آرادان نیامده است. شاید او اینجا را فراموش کرده، یا آرادان را برای حسنختام سفرهایش درنظر گرفته است!«
منبع: لوموند / اعتماد