بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

اختراع چرخها

راستی فکر میکنید چرخ فقط یکبار اختراع شده! اگر اینطور است سخت در اشتباهید! چرخ هزاران بار در نقاط مختلف جهان اختراع شده است! خب! حالا که چی! هیچی! همینجوری به ذهنم رسید!

«لولای سه قاره»، استکبار جهانی و ما...

   
 اگرچه طیّ دویست سال گذشته غربیان به صورت مستمر به مناطق مختلف دنیا لشکرکشی کرده و وارد جنگ‌های کوتاه مدت و بلند مدت شده‌اند، چنان‌که؛ امریکا در کره و ویتنام جنگیده و دخالت‌های بسیار زیادی نیز در عموم مجادلات و جنگ‌های منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای داشته، لیکن نگاه غرب به منطقة خاورمیانه و حضورش در این منطقه منحصر به فرد است و قابل مقایسه با هیچ کدام از عرصه‌های تجربه شده نیست.
از نظر ژئوپولیتیکی این منطقه یکی از مناطق بسیار حساس جهان است. تعبیر بسیار زیبایی آقای «شمس‌الدین رحمانی» برای این منطقه به کار برده‌اند که عنوان یکی از کتاب‌هایشان نیز هست: «لو لای سه قاره». یعنی منطقه‌ی خاورمیانه مانند یک لولا، سه قاره را به هم پیوند زده. قاره‌ی آسیا، اروپا و آفریقا.

نقطة خاورمیانه پل ارتباطی این سه قاره، است. به همین دلیل این منطقه نقش بسیار مهمی در معادلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهان در طول سالیان طولانی ایفا کرده است.

این وضعیت ژئوپولتیک و حساس منطقة خاورمیانه تازگی ندارد چنانچه هر چه به عقب برگردیم نیز از این حساسیت کاسته نمی‌شود، بلکه در گذشته‌های دور هم این منطقه، همین طور حساس و مهم بوده است.

نکتة قابل توجه این است که این لولای قابل گفت‌وگو باعث و مهد و بانی و مجرای تمدن‌های بسیار زیادی بوده است. یعنی تمدن‌هایی ماندگار و موثر از هزاران سال پیش تا به امروز در این منطقه به وجود آمده‌اند.

شاید تمرکز این همه واقعه در طول تاریخ در این منطقه به دلیل وضعیت جغرافیایی، خاستگاه ویژة فرهنگی و اقلیمی، ویژگی اقوام و ملل ساکن در این منطقه و یا از همه مهم‌تر به علت عنایت خاص آسمانی باشد و از حقیقت آن تنها خداوند آگاه است.

وقتی ریشة ارتباطات معنوی انسان در میانة هستی را می‌خواهند بررسی کنند، باز به این منطقه می‌رسند. وقتی مهد سلحشوری و بروز مردانگی بزرگ در عرصة زمین را بررسی می‌کنند ـ که منجر به ظهور امپراتوری‌های بزرگ شده ـ باز هم به منطقة خاورمیانه می‌رسند. چنان که در هزاره‌های قبل، امپراطوری‌های بزرگی در این منطقه حاکم بوده‌اند. همان‌طور که تمامی ادیان در این منطقه ظهور پیدا کردند و همة انبیا نیز در این منطقه حاضر بودند.

ما سراغ نداریم، که از پیامبری بزرگ در منطقة دوردست سخن بگویند ـ چنان که نبوده‌اند ـ در حالی که محل تجمع انبیا و ظهور انبیای بزرگ الهی و دایرة عملکرد آن‌ها در این منطقه بوده. انزال کتب الهی نیز در این منطقه اتفاق افتاده. و کتب آسمانی نیز به زبان مردم همین منطقه نازل شده.

با ذکر این نکات قصد داریم حساسیت این منطقه را خاطرنشان کنیم و اعلام کنیم که این منطقه، محلّ ویژه‌ای است.

آگاهی ساکنان خاورمیانه دربارة اهمیت این منطقه نسبت به کسانی که در خارج از این منطقه زندگی می‌کنند بسیار اندک است. مخصوصاً در دویست سال گذشته منطقة خاورمیانه مورد مطالعة جدی مراکز امنیتی، اطلاعاتی و مطالعاتی غرب بوده؛ چه مراکز شرق‌شناسی و چه مراکزی که مطالعات مذهبی انجام داده‌اند. به همین دلیل شاید بشود گفت که منطقة خاورمیانه پیش از آن که توسط مسلمانان شناسایی و معرفی بشود توسط غربی‌ها شناسایی شده است. بخش عمده‌ای از مطالعات دربارة ویژگی‌های خاورمیانه هم قبل از این که توسط مسلمانان انجام بشود توسط آن‌ها انجام شده‌ است.

بد نیست که عرض کنم بنده با مسامحه از عنوان «خاورمیانه» نام می‌برم. معادل دیگری ندارم. گاهی هم در نوشته‌هایم «شرق اسلامی» را به جای آن به کار برده‌ام. فکر می‌کنم مراکزی چون مرکز مطالعات وابسته به وزارت امور خارجه می‌بایست این موضوع را در دستور کار مطالعات خود بگذارند. شاید هم گذاشته باشند و بنده بی‌اطلاع باشم. فعلاً این موضوع برای ما مهم نیست.

این منطقة مرکزی، به سان چهار‌راهی، اروپا، آسیا، آفریقا و روسیه را از هم جدا می‌کند. از غرب منطقة بیابانی صحرا و دریای مدیترانه، از شمال دریای سیاه و کوه‌های قفقاز و رشته‌کوه‌های البرز و هندوکش، از شرق به جلگه‌های هندوستان و از جنوب  به اقیانوس هند محدود می‌شود.

نکتة قابل توجه این است که اتفاق و اتحاد کاملی دربارة محدودة جغرافیایی خاورمیانه وجود ندارد.

فهرست سنتی وزارت‌خارجه آمریکا، کشورهای مراکش،‌الجزایر، تونس، لیبی، مصر، اسرائیل (فلسطین اشغالی)، سوریه، لبنان، اردن، ایران، عراق ، یمن، و کشورهای عضو شورای همکاری را در این محدوده جای می‌دهد.

نویسندگان کتاب جغرافیای استراتژیک خاورمیانه، به طور کلی، کلیة کشورهایی را که به طور مستقیم درگیر مناقشات مهم منطقه هستند یعنی مناقشة اعراب و اسرائیل، مناقشة خلیج فارس، حوزة دریای خزر و جنوب آسیا جزء خاورمیانه به حساب می‌آورند.

نویسندگان کتاب «جغرافیای استراتژیک خاورمیانه»، جفری کمپ و رابرت هارکاوی، ضمن بیان موقعیت خاورمیانه می‌نویسند:

به لحاظ تاریخی خاورمیانه چهار‌راه پیوند ‌دهندة امپراتوری‌ها، دودمان‌ها، فرهنگ‌ها و ارتش‌ها در زمان صلح و جنگ کسانی بوده‌ است که راه‌های دسترسی به سرزمین‌های حیاتی و راه‌های آبی تجاری را در اختیار داشته و این نیروی قدرتمند را به کار برده و فرصت‌های چشمگیری را تصاحب می‌کرده‌اند، و این در حالی است که حدود 70 درصد ذخائر ثابت شده جهانی نفت و بیش از 40 درصد از منابع گاز طبیعی آن در داخل این منطقه محصور شده است.

اگرچه فهرست کشورهایی که در منطقة خاورمیانه جای داده شده‌اند متفاوت است امّا، پوشیده نیست که تمامی کشورهای اسلامی در این منطقة مهم واقع شده‌اند.

نویسندة کتابی که از آن نام بردم ضمن بیان حدّ و مرز این منطقه و ذکر اهمیت طبیعی هر یک از اضلاع شمالی و جنوبی و غربی و شرقی خاورمیانه می‌نویسد:

«بازرگانان، مسافران، جنگجویان و پادشاهان و تمامی آن‌هایی که در پی‌دستیابی قدرت و ثروت در خاورمیانه هستند به ناچار باید در جستجوی راه‌هایی برای غلبه بر موانع بی‌مانند جغرافیایی منطقه باشند. وضع ظاهری خاورمیانه یک عامل مهم تأثیرگذار بر طرح‌های دستیابی به قدرت است. حتی در عصر حاضر که عصر موشک‌ها و جنگ‌افزارهای جمعی است»


از نظر کسانی که خاورمیانه را مورد مطالعة استراتژیک قرار می‌دهند، این منطقه دارای مرزهای زمینی و دریایی مستحکمی است که راه‌های غلبه بر تمامی جغرافیای منطقه را سخت و مسدود می‌کند. منطقة «صحرا» با بزرگترین بیابان‌های جهان ـ بیش از 5/3 میلیون کیلومتر مربع ـ از سوی غرب به همان اندازه راه دستیابی و تسلط کامل بر خاورمیانه را سخت کرده که موانع طبیعی ارتفاعات البرز در شمال. چنان که رشته کوه‌های هندوکش قرن‌ها همچون  سدی در برابر آسیای مرکزی عمل کرده است.

به جز موانع طبیعی مهمی که منطقة خاورمیانه را در خود گرفته، راه‌های دریانوردی منطقه با دروازه‌های مهم و استراتژیک خود بر اهمیت آن افزوده است.

این تنگه‌های مهم عبارتند از:

• تنگة جبل‌الطارق که تمامی راه‌های دریایی بین اقیانوس اطلس تا مدیترانة غربی را در کنترل دارد.

• کانال سوئز و کل شبه جزیرة سینا در شرق مدیترانه در کنار خلیج سوئز و عقبه که اهمیت بسیار جدی استراتژیک دارند و بخش عمده‌ای از آب ‌های استراتژیک را در خود گرفته‌اند. این کانال، دروازة اصلی اروپا و شبه‌قارة هند است.

• تنگة باب المندب، در محلّ تلاقی دریای سرخ و خلیج عدن واقع شده که باریکترین قسمت آن 15 مایل طول دارد و از شاخ آفریقا تا بخش شبه جزیرة عربستان امتداد دارد. با کنترل این تنگه می‌توان راه‌های دسترسی به دریای سرخ و کانال سوئز را بست، این تنگه دومین دروازة بزرگ دریایی است.

• تنگة هرمز، ایران را از شبه جزیرة عربستان جدا می‌کند. این تنگه معبر اصلی خروج نفت خلیج فارس و دسترسی آزاد به دریای آزاد است.

هر یک از مناطق و عوامل جغرافیایی نقش عمده‌ای را در تحولات سیاسی، اقتصادی و نظامی منطقه ایفا می‌کند و و محل درگیری‌های بزرگی در طول تاریخ بوده است.

اجازه می‌خواهم عرض کنم کمتر کسی در شرق اسلامی متوجه جایگاه و اهمیت این منطقة مهم در جغرافیای زمین است. و تا به طور کامل و همه جانبه این منطقه شناخته نشود نمی‌توان دربارة دیروز و امروز و فردای آن سخن گفت و راز بسیاری از حوادث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی را کشف کرد. فراموش نکنید که غرب به هیچ وجه مایل به افشا و عمومی کردن آگاهی‌ها دربارة این منطقه میان مسلمانان نیست. به همان سان که مایل نیست مسلمان متوجه قوانین و احکام جاری در میان شریعت محمد (ص) شوند.

از اوّلین سال‌های ظهور اسلام و تشکیل دولت اسلامی تا استقرار امپراتوری اسلامی یعنی طیّ 1200 سال، اسلام دین اصلی و تأثیرگذار خاورمیانه بوده است. و در حال حاضر نیز جمعیت حدّاکثری ساکنان این منطقه مسلمانند.

سایر فرهنگ‌های ملی و قومی نیز با رشد و گسترش اسلام تحت تأثیر حوزة فرهنگی و تمدنی آن قرار گرفتند. این حوزة فرهنگی چونان حریمی امن و محکم جغرافیای انسانی را در این منطقه حراست نموده است و با پیوندی که میان جغرافیای خاکی و فرهنگی به وجود آمده و از طریق فرهنگ مذهبی جاری و اماکن مذهبی و مساجد و زیارت‌گاه‌های مستقر در پهنة خاورمیانه، این دو مجموعه در هم تنیده شده و انفکاک ناپذیرند چنان که تعرّض به یکی، تعرض به دیگری به حساب آمده و عکس‌العمل‌های عمومی را در بین مسلمانان بر خواهد انگیخت. چنان که امروز هر یک از وجوه و عناصر این دو گستره‌ (فرهنگی و خاکی) توسط بیگانگان مورد تعرّض واقع شود، شوری کنترل ناشدنی را در میان مسلمانان باعث خواهد شد.

چه کسی می‌تواند اثرات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی «حج» را که همه ساله چند میلیون مسلمان را مستقیم و غیر مستقیم به هم می‌پیوندد نادیده بگیرد؟

راز کنترل آهنین مراسم حج و جلوگیری از انتشار مباحث سیاسی میان حجّاج نیز به همین موضوع برمی‌گردد.

طیّ سال‌های اخیر، جدا از سنت‌های جاری میان مسلمانان و اعیاد و جشن‌ها، مراسمی چون روز قدس در آخرین جمعه از ماه مبارک رمضان باعث بروز موضع‌گیری‌های مشترک میان عموم مسلمانان دربارة مسایل سیاسی و اجتماعی مبتلا به شده‌ است. میزان تأثیرگذاری این موضع‌گیری‌های مشترک را در برخورد مسلمانان منطقة خاورمیانه و فراتر از آن دربارة اهانت به ساحت مقدس پیامبر اعظم (ص) می‌توان دید.

بی‌گمان، چنان که مجموعة انگیزه‌های مذهبی در گذشته باعث شکل‌گیری دویست سال جنگ صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان شد، وقایعی از این نوع دیگر بار می‌تواند بزرگترین درگیری و چالش درازمدت را در خاورمیانه باعث شود. درگیری بزرگی که می‌تواند باعث اضمحلال و سقوط همه جانبة غرب در آستانة شرق اسلامی شود.

غرب از این امکان و قوة نهفته در خاورمیانه آگاهی دارد و بر آن است تا از سهل‌ترین و کم‌هزینه‌ترین طریق، ضمن کنترل شرایط، امکان تضعیف مسلمان و سرکوب نهضت‌های اسلامی را پیدا کند.

برای سرزمینی که این همه اتفاقات مهم در آن حادث شده همیشه این احتمال وجود دارد که دوباره چنین وقایعی در آن اتفاق بیفتد. و این منطقه همیشه مستعد وقوع چنین وقایعی هست. گویی که حرکت‌های بزرگ و حضور در میادین مهم، ذاتی این منطقه، خاک و مردم این منطقه است. یعنی اگر در شرایطی خاص- در اثر فشار سیاسی و نظامی- این توان و استعداد چون آتشی زیر خاکستر برود، باز هم در اوّلین فرصت سر بر می‌کند و خود را نشان می‌دهد و اتفاقات بعدی را باعث می‌شود. بنابراین بر اساس سیاست و آیین ملک داری و زیرکی و تدبیر، کسی که می‌خواهد قدرت برتر جهان باشد. باید این منطقه را زیر نظر داشته باشد. استعدادها این منطقه را بشناسد و به محض این که احساس کرد احتمال دارد استعدادها از قوه به فعلیت برسد، درباره‌اش بیندیشد. حتی برای جلوگیری از وقوع ماجرا اقدام بازدارنده کند.

این اطلاعات کافی است تا بدانیم منطقة خاورمیانه به دلیل حساسیت‌هایش همواره مورد توجه و مطالعة غرب بوده است.

استقرار کشورهای اسلامی با همة توش و توان فکری و مذهبی در این منطقه بر حساسیت موضوع می‌افزاید چه تجمع دو استعداد جغرافیایی و فرهنگی از هر بمبی کاراتر است.

آیا این امر کار کافی نیست تا بپذیریم غرب هیچ‌گاه از این منطقه، مسلمانان و عملکرد آن‌ها دست برنمی‌دارد؟

بخش عمدة ذخایر نفتی جهان یا در واقع ثروت دنیا در این منطقه جاری است. به عبارتی، هم سابقة تاریخی و فرهنگی و هم ثروت و سرمایة کلان جهان در این منطقه مجتمع شده است.

سابقة تاریخی منطقة خاورمیانه خود را به رخ می‌کشد، در برابر غرب تمام‌قد می‌ایستد و دائم خود را نشان می‌دهد. به عبارتی شرق اسلامی خود را مقابل جریانی استکباری و خودخواه به مقایسه می کشد.

علاوه بر سابقة تاریخی، سابقة فرهنگی منطقه نیز خود را می‌نماید. از نظر فرهنگی هم، شرق خود را به رخ غرب می‌کشد. علاوه بر این سوابق، امروزه صاحب بزرگترین منبع ثروت جهان نیز هست و غرب به این ثروت احتیاج دارد و فعلاً پیش بینی نمی‌شود که غرب چه زمانی از ثروت و منابع این منطقه بی‌نیاز می‌شود. حدّاقل تا یک‌صد سال آینده غرب نمی‌ تواند از منابع این منطقه بی‌نیاز باشد. ضمن این‌که از عصر انقلاب صنعتی در انگلستان و پس از آن اروپا شدیداً به منابع این منطقه وابسته شده است. حال تصور کنید منطقه‌ای که صنعت غرب را به خود وابسته کرده، غرب به آن بسته است، حامل بزرگترین پیام فرهنگی در قرن بیست و یکم نیز باشد.

شاید این عبارات «هانری برانژ» که در دسامبر 1919 میلادی ـ قبل از تشکیل کنفرانس صلح ـ‌ به کلمانسو نوشته شده پرده از درجة اهمیت نفت و انرژی نهفته در لایه‌های زیرین خاورمیانه و خلیج فارس نزد غربیان بردارد. او متذکر می‌شود:

« مملکتی که نفت دارد امپراتوری را دارا خواهد بود. امپراتوری دریاها به وسیلة مواد سنگین نفت، امپراطوری آسمان‌ها به وسیلة کسب مواد نفتی، امپراتوری خشکی‌ها به وسیلة بنزین و نفت، امپراتوری دنیا به وسیلة قدرت مالی که به مادة حیاتی نفت بستگی دارد، به مراتب قیمتی‌تر و احاطه ‌کننده‌تر و مسلط‌ کننده‌تر از طلا در درون زمین است.

نباید فراموش‌کرد که تنها کمتر از 5% از ذخایر نفت جهان متعلق به آمریکاست. در حالی که هر روز بر میزان احتیاج امریکا به نفت افزوده می‌شود. و وابستگی‌اش به نفت خاورمیانه نیز بیشتر.

حتی «دیک چنی، معاون رئیس‌جمهور آمریکا در گزارشی به جرج بوش هشدار داد که آمریکا هم‌اکنون 65%، در سال 2020 هشتاد درصد و در سال 2030 نود و پنج درصد به نفت خاورمیانه وابسته است».

وضع اروپای غربی بهتر از آمریکا نیست. واردات نفت اروپای غربی در سال 1969 ده میلیارد دلار بود که در سال 1974 به 60 ـ 50 میلیارد دلار بالغ شد.

در حالی که ذخایر نفت بسیاری از کشورهای جهان طیّ چند سال آینده تمام می‌شود پیش‌بینی می‌شود که عمر ذخایر نفتی خلیج فارس تا 112 سال آینده ادامه خواهد داشت.

آمار زیر به خوبی اهمیت اقتصادی منطقة‌ خلیج فارس را نشان می‌دهد.

نسبت ذخایر به تولید با در نظر گرفتن سال‌های باقی‌مانده تا تخلیة مخازن زیرزمینی نفت و با توجه به میزان استخراج فعلی به قرار زیر است آمریکا و نروژ: 10 سال، کانادا: 8 ساال، ایران: 53 سال، امارات: 75 سال، عربستان: 55 سال، کویت: 116 سال و عراق: 526 سال.

این اعداد نشان می‌دهد در حالی که طیّ 10 سال آینده تمامی ذخایر نفتی آمریکا به اتمام می‌رسد، ذخایر منطقة خاورمیانه تا 526 سال دوام می‌آورد.

متأسفانه میزان اطلاعات ما و جوانان از ذخایر و ثروت‌های مادی و فرهنگی شرق اسلامی کم است و بر مبنای اطلاعات ناقص، به قضاوت می‌نشینیم و حوادث را تحلیل می‌کنیم.

ذخایر نفتی، جغرافیای خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس را به «جغرافیای استراتژیک» تبدیل کرده است. جغرافیای استراتژیک به کنترل و یا دسترسی به مناطقی چون سرزمین، آب ، انرژی و فضا اشاره دارد که بر امنیت و پیشرفت اقتصادی ملت‌ها تأثیر می‌گذارد.

در حال حاضر این «جغرافیای استراتژیک» در دست مسلمانان و در اختیار آنان است.

در عین حال، این منطقه استعدادهای شگرفی برای تمدن سازی دارد و تحولات این منطقه آسیا و اروپا و افریقا را نیز متأثر می‌کند، در چنین شرایطی طبیعی می‌نماید که غرب مدام این منطقه را زیر نظر داشته باشد و درصدد سلطه بر آن باشد.

در شرایطی که مهم‌ترین «جغرافیای استراتژیک» جهان در اختیار مسلمانان است، موج بیداری مذهبی و گرایش به معنویت و به ویژه اسلام همة مرزها را در می‌نوردد چنانکه پیش‌بینی می‌شود طی دو دهة آینده جمعیت حداکثری اروپا را مسلمانان تشکیل خواهند داد. در این باره نیز غرب اطلاع کافی و جامع دارد. حال باید پرسید در چنین موقعیتی:

1. غرب چه موضعی در برابر شرق اسلامی، مسلمانان و شیعیان خواهد داشت؟

2. ساکنان این منطقه یعنی مسلمانان از کدام موضع باید به غرب و تشکیل دهندگان دلتای شوم (امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی) بنگرند؟

3. برای مقابله با تهدیدها و ایجاد مصونیت فرهنگی و سیاسی و نظامی ساکنان کشورهای اسلامی چه باید کرد؟

4. استراتژی‌های حاکمان برای اداره سرزمین‌های اسلامی از چه ویژگی‌هایی باید برخوردار باشد؟

5. نسل جوان را چگونه می‌توان برای آینده آموزش داد و تربیت نمود؟

6. چگونه می‌توان پاسخگوی نیازهای فرهنگی جمعیت بزرگی در جهان بود که به اسلام و معنویت گرایش پیدا می‌کنند؟

7. با چه رویکردی می‌توان فرهنگ و تمدن غرب را نگریست و درباره‌اش پرسش کرد؟

8. فرهنگ مهدوی از چه جایگاهی در میان عموم مناسبات و معاملات مادی و فرهنگی برخوردار است؟

و کلام آخر آن که چگونه می‌توان از گفت‌وگوهای کلیشه‌ای «روز جهانی مبارزه با استکبار» خلاصی حاصل کرد؟

اشتباه فاجعه بار امریکا در عراق

   
 سال 1973 ، دو روزنامه نگار مقاله ای را با عنوان «همه مردان رئیس جمهور» منتشر کردند که به رسوایی «واترگیت» انجامید و همان سال به آنها جایزه پولیتزر داده شد؛ «باب وودوارد» و «کارل برینستاین».
مقاله باب وودوارد و کارل برینستاین ، خبرنگاران روزنامه واشنگتن پست نشان می داد که دولت ریچارد نیکسون سال 1972 ، در ساختمان «واترگیت» واقع در واشنگتن و در مقر دموکرات ها ، دستگاه های استراق سمع کار گذاشته است. علاوه بر آن نوشتند که نیکسون ، رئیس جمهور وقت امریکا از ماجرا اطلاع کامل داشته است.

تلاشهای نیکسون برای تکذیب ماجرا ناکام ماند تا کار به طرح استیضاح رئیس جمهور در سنای امریکا کشید و نیکسون با هراس از این که رای لازم را کسب نکند ، در سال 1974 استعفا کرد ؛ اما اکنون و پس از گذشت 33 سال از آن زمان ، باب وودوارد ، روزنامه نگار 63 ساله و کهنه کار روزنامه واشنگتن پست که 3 دهه پس از گزارش واترگیت ، هنوز هم بهترین روایتگر ماجراهای مخفی و خصوصی کاخ سفید است ، در کتاب جدیدش با نام «دولت انکار» (State of Denial) بار دیگر سراغ رئیس جمهور رفته و البته باز هم به افشاگری پرداخته است.

پیش از هر پرسشی علاقه مندم کمی از کتاب جدیدتان بگویید؟ از «دولت انکار» ، از انگیزه ها و دلایلی که باعث شد شما سراغ نوشتن چنین کتابی بروید ، بگویید؟ و این چنین به بوش و تیم نومحافظه کاران بتازید.

نوشتن دولت انکار بیش از 2 سال و نیم طول کشید ، در این مدت ، من به اسناد و واقعیت های جدیدی دست یافتم. از 34 سال پیش ، من همواره به دنبال نوشتن چنین کتابی بودم ، با دهها نفر مصاحبه داشتم ، با افرادی از سنا و کنگره ، پنتاگون ، کاخ سفید ، وزارت خارجه و حتی سرویس های اطلاعاتی ، رامسفلد ، اندرو کارد (رئیس سابق کارکنان کاخ سفید) ، کوفر بلک (رئیس بخش ضدتروریسم سیا) و کسانی دیگر گفتگو کردم.

من در این مدت ، سیاست های امریکا در عراق را دنبال می کردم و شاهد وخامت اوضاع بودم ، در واقع این برخلاف چیزی بود که کاخ سفید و پنتاگون به مردم می گفتند ، اوضاع روز به روز بدتر می شود و حقیقت این است که براساس برآوردهای اطلاعاتی ، سال آینده نیز اوضاع بدتر خواهد شد ، اما شما می بینید که رئیس جمهور و پنتاگون می گویند تروریسم ، عقب نشینی می کند و همه چیز در حال بهتر شدن است.


یادم هست که در کتاب دومتان از 3 کتابی که پس از 11سپتامبر نوشتید ، با عنوان «طرح حمله» ، استقبال زیادی از سوی جمهوریخواهان شد ؛ به طوری که بسیاری از آنها در دوران مبارزات انتخاباتی بوش در دوره دوم ، این کتاب را در فهرستی که برای مطالعه توصیه می کردند ، قرار دادند ؛ اما درباره کتاب «دولت انکار» ما شاهد رفتار تهاجمی از سوی جمهوریخواهان بودیم ، به نظر شما دلیل آن ، چه می تواند باشد؟

من در 3 کتابم پس از 11 سپتامبر ، سعی کردم موقعیت ها و شرایط کاملا متفاوت را در نظر بگیرم ، هر چند این 3 کتاب بسیار به هم نزدیک هستند ، ولی سه جریان و مساله متفاوت را نشان می دهند. کاخ سفید بوش ، درباره تصمیمات اتخاذ شده پس از حملات 11 سپتامبر، طرح حمله ، تشریح اقدامات جنگ عراق و افغانستان و روند وقایع 3 سال و نیم پس از مارس 2003 است.

این که چرا جمهوریخواهان استقبال نکرده اند ، باید از خود آنها پرسید ، چراکه من سعی می کنم مضمون تحولات تاریخی را حفظ کنم و دقیقا حوادثی را که کاخ سفید در 5سال گذشته تجربه کرده است ، به تصویر بکشم.


از هنری کیسینجر بگویید؟ در کتابتان گفته اید کیسینجر ، مشاور دائمی کاخ سفید بوش است. واقعا او چقدر در راهبری های استراتژیک کاخ سفید تاثیرگذار است؟

هنری کیسینجر ازجمله کسانی است که بوش را در سیاست خارجی راهنمایی می کند ؛ به گونه ای که شاید بتوان او را یکی از اعضای خانواده بوش دانست.

بوش و چنی اغلب با کیسینجر دیدار می کنند و از او به عنوان مشاور تمام وقت استفاده می کنند. در گفتگویی که با رامسفلد داشتم ، فهمیدم آنچه کیسینجر به بوش می گوید ، این است که: «پیروزی ، تنها استراتژی بامعنی است که وجود دارد» و این بسیار فریبنده است. به عقیده من ، کیسینجر بار دیگر ، نقشی که در جنگ ویتنام ایفا کرد ، اکنون در بحران عراق بازی می کند.



کتاب دولت انکار روایتی انتقادی از سیاست های کاخ سفید پس از حمله به عراق است. به نظر شما مشکلات آتی امنیتی امریکا در عراق چه روندی را طی خواهد کرد؟

در حالی که مدتهاست بوش در مصاحبه هایش عنوان می کند برای مبارزه با تروریسم در عراق حضور یافته و به موفقیت هایی نیز دست یافته است ، اما من به مدارک و شواهدی دست یافته ام که دقیقا خلاف آن را ثابت می کنند. من فهمیدم اکنون در هر 15 دقیقه یک حمله به نیروهای ائتلاف صورت می گیرد و این حقیقت تکان دهنده و شوک آوری است که بوش آن را مخفی نگه داشته است.

در عراق محلهایی وجود دارد که هر هفته در آنجا 800 تا 900 حمله علیه نیروهای امریکایی صورت می گیرد و سهم روزانه این حملات بیش از 100 حمله است که یک حمله در هر 4 ساعت به نیروهای امریکا صورت می گیرد. طی 3 سال گذشته بیش از 3500 سرباز امریکایی کشته و 10 هزار نفر مجروح شده اند. من فکر می کنم این روند سال آینده نیز به شکل فزاینده تشدید شود.



پس از پایان انتخابات میاندوره ای 7 نوامبر که سنا و کنگره به کنترل دموکرات ها درآمد فکر می کنید اوضاع عراق چگونه پیش خواهد رفت؟ آیا فکر می کنید با روی کار آمدن مجدد دموکرات ها سیاست های امریکا در عراق تغییر خواهد کرد؟

تلفات نیروهای امریکایی در ماه نوامبر به حدی شدت یافت که بر نتایج انتخابات میاندوره ای 7 نوامبر نیز تاثیر شگرفی گذاشت و منجر به شکست جمهوریخواهان شد و این نتیجه را به دنبال داشت که مقامات کاخ سفید کم کم به بیان وخامت اوضاع عراق به حد وخامت دوران درگیری این کشور در ویتنام اشاره ای کنند.


ائتلاف استراتژیک گسسته!

بوش به منظور پیشبرد استراتژی امنیت محورش قصد دارد به صورت درازمدت در عراق بماند چرا که نه تنها بر تیم نومحافظه کاران که بر همه آشکار است شکست در عراق به معنای پایان دوران هژمونی امریکا است.

بیم اصلی بوش از این است که عراق می تواند نقطه آغازی باشد که با سقوط آن دیگر کشورهای منطقه هم از دست امریکا بروند. به تعبیر کیسینجر ، پیروزی امریکا در عراق غیرممکن است و امریکا در باتلاقی گرفتار شده است که نه می تواند در آن بماند و نه آن را ترک کند. خشونت در عراق ریشه دوانده و کل ساختار سیاسی این کشور نیز تکه تکه و مرکز گریز شده است. به هر حال واقعیت این است که زمان به نفع امریکا نیست و نفوذ آن در عراق ماه به ماه رو به کاهش است.

بوش باید طرحی را برای یک عقب نشینی مرحله ای از عراق آغاز کند. هزینه جنگ عراق ویران کننده است. ما بیش از 300 میلیارد دلار را در آنجا برای دنبال کردن یک جنگ 4 ساله هزینه کرده ایم و همچنان در حال صرف 8 میلیارد دلار در هر ماه هستیم. امریکا بیش از 500 میلیارد دلار در جنگهای عراق و افغانستان هزینه کرده است.

من فکر می کنم زمان دیر نشده است و امریکا می تواند همچنان با افتخار خود را از فاجعه قریب الوقوع در عراق نجات دهد تا یک اجماع دوحزبی را برای خروج از عراق ایجاد کند. اگر کاخ سفید در ایجاد یک اجماع دوحزبی برای راهبرد خروج شکست بخورد ، امریکا بهای سنگینی را برای این اشتباه بزرگ خواهد پرداخت.

هدر دادن این فرصت ، هدر دادن احتمالات آینده برای خاورمیانه و جهان است. این چیزی است که طی چند ماه آینده در معرض خطر است. بله ، من در کتابم گفته ام که بلر نخست وزیر انگلیس از افشای این مساله که واشنگتن اطلاعات کلیدی و مهم در مورد اوضاع عراق را از این کشور دریغ کرده ، عصبانی شده است.

همچنین در برخی موارد پرسنل انگلیسی که هواپیماهای امریکایی را در عراق به پرواز درآورده اند ، دستیابی به نظام نامه های خلبانی را منکر شدند ، اما این که ما شاهد اختلاف و یا به تعبیر شما گسست باشیم فقط گذر زمان ما را به این نتیجه می رساند.

گرچه آخرین چیزی که امریکایی ها خواستار آن هستند پیروزی در عراق است ، اما ممکن است حوادث در نهایت به سوی شکست امریکا پیش رود و آن گاه ما هیچ آمادگی برای رویارویی با آن واقعیت نخواهیم داشت. چنین کابوسی ممکن است از هم اکنون و یا از 2 سال دیگر با خروج نیروها از عراق آغاز شود. بوش معتقد به تحمیل دموکراسی است و نه عرضه آن به شکلی که دیگران آن را بپذیرند. مشکل مقامات کاخ سفید این است که عراق را آن گونه که می پسندند می بینند ، نه آن گونه که واقعا هست

اظهارنظرهای رسمی مقامات امریکا در رابطه با مقایسه جنگ در عراق با ویتنام حکایت از وخامت بسیار زیاد اوضاع عراق دارد.

شرایط کنونی در عراق و شورش ها و جنگ داخلی همگی حکایت از یک اشتباه فاجعه بار امریکا در این کشور دارند و به نظر می آید هیچ راهی برای جلوگیری از این وضعیت وجود ندارد. اکنون نه راهبرد بوش با نام ادامه مسیر کنونی و نه پیشنهاد دموکرات ها مبنی بر خروج زمان بندی شده شباهتی به موفقیت و پیروزی نخواهند داشت.

هر دوی این مسیرها در نهایت کابوس و هرج و مرج عمومی به بار خواهند آورد. نه تنها من بلکه مردم امریکا نیز فکر می کنند زمان برای اعزام نیروهای بیشتر امریکایی به عراق به سر آمده است. در حال حاضر چیزی بیش از 147 هزار سرباز امریکایی در عراق است و ما نیروهای بیشتری نداریم که در عراق راه حلی بیابند.

واقعیت این است که ما بار دیگر یک درس بسیار سخت و البته ناامیدکننده را در سیاست خارجی امریکا آموختیم: امریکا نمی تواند دموکراسی را در هیچ کشوری بدون توجه به خواست خود آنها تحمیل کند. از این رو من معتقدم که دموکرات ها نیز این پیام را دریافت کرده اند و اکثر آنها از یک برنامه زمانی معین برای خروج از عراق حمایت می کنند.


رامسفلد کسی است که در کتاب دولت انکار مورد انتقاد شما قرار گرفته است. شما رامسفلد را گردن کلفت اما ضعیف نشان داده اید و در مصاحبه هایتان گفته اید وجود رامسفلد در کابینه ضرورتی ندارد. در این باره بگویید. فکر می کنید چرا بوش یک روز پس از پایان انتخابات 7 نوامبر رامسفلد را از کابینه کنار گذاشت؟

پس از آن که بوش در نوامبر 2004 برای دومین بار به ریاست جمهوری انتخاب شد، اندرو کارد (رئیس سابق کارمندان کاخ سفید) تلاش زیادی کرد تا وی را برای کنار گذاشتن رامسفلد متقاعد کند. البته آنچه کارد می خواست این بود که بوش ساختار تیم امنیتی اش را حداقل ترمیم کند ، زیرا این احساس را داشت که مردم به هر دلیلی فکر می کنند آنها کارشان را درست انجام نمی دهند.

البته برای من هم هنوز معلوم نیست که رامسفلد تا چه حد از این مخالفت ها مطلع بود.

پس از پایان انتخابات 7 نوامبر ، به نتایج نظرسنجی های گالوپ ، زاگبی و تی وی ام که نگاه می کردم پس از گزارش های اطلاعات مرکزی امریکا و مرکز مطالعات استراتژیک وزارت خارجه امریکا از کتاب دولت انکار نیز نام برده شده ، مبنی بر این که تاثیر زیادی بر آرای رای دهندگان داشته است. واقعا شما فکر می کنید این کتاب بر جامعه انتخاباتی امریکا و افکار عمومی مردم این همه تاثیر گذاشته است؟ آیا اصلا چنین انتظاری داشتید؟

بله ، تا حدودی ، البته این تاثیر که شما می گویید ، فکر می کنم ناشی از امر دیگری باشد. اکنون بر تعداد منتقدان جنگ عراق و عملکرد دولت این کشور افزوده شده است.

مردم می گویند بوش بیش از اندازه مشغول عراق است و در رسیدگی به سایر مسائل مهم کم کاری می کند. گزارش سرویس اطلاعات مرکزی امریکا نشان می دهد که وضع عراق در حال وخیم تر شدن است و آینده روشنی برای سیاست های دولت بوش در عراق قابل تصور نیست.

به نظر من رای دهندگان نیز به مسائل واقف بودند و از این رو همه این موارد تاثیرگذار بوده است.


به اعتقاد بسیاری ، نخستین شوک انتخاباتی 7 نوامبر برای جمهوریخواهان برکناری رامسفلد بود. ادامه این روند را چگونه پیش بینی می کنید؟ فکر می کنید ما باید انتظار چه چیزهای دیگری را داشته باشیم؟

فکر می کنم تا پایان دسامبر امسال ، بوش تغییراتی را در استراتژی خود در عراق اعلام کند. هر چند بوش گفته هر اشتباهی ممکن است در جنگ عراق روی داده باشد ، اما بدترین اشتباه این است که تصور کنیم که اگر از این کشور خارج شویم ، تروریست ها ما را به حال خود رها خواهند کرد. من می گویم تمامی مقامات امریکایی و ازجمله بوش دریافته اند که استراتژی کنونی و سیاست های جنگی دولت بوش کارایی ندارد و همه جا سخن از تغییر استراتژی در میان است.

همه به دنبال یافتن راه حل هایی برای خروج از این باتلاق هستند و اینها نیازمند تغییراتی اساسی در تیم کاری بوش است.


در مورد تغییر ساختار قدرت در کاخ سفید با توجه به نتایج انتخابات اخیر چه نظری دارید؟ فکر نمی کنید این انتخابات یک مقدمه برای تغییرات اساسی در کاخ سفید پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 2008 باشد؟

شاید ، اکنون اوضاع برای نئومحافظه کاران به حدی وخیم است که بیش از 60 درصد مردم امریکا مخالف جنگ شده اند و احتمال آن هست بر شمار کسانی که ضدجنگ اند افزوده شود. جنگ عراق پرده از واقعیت ها برداشت و نشان داد که مبارزه با تروریسم جز فریب و دروغ نبوده است.

حال دیگر مردم به دولت و هم پیمانانش اعتماد ندارند تا امورشان را به آنها واگذار کنند. امریکا اکنون 3 سال است که بقیه منطقه خاورمیانه را در استراتژی خود صرفا به خاطر عراق ، نادیده گرفته که چنین موضوعی نمی تواند اتفاقی باشد. تغییراتی که شما می گویید نمی تواند صرفا با تغییر استراتژی رنگ عینی به خود ببیند.

ارزیابی شما از تغییر در دکترین های آتی کاخ سفید در مواجهه با تحولات بین المللی چگونه است؟ آیا اساسا فکر می کنید ما شاهد تغییراتی در سیاست های آینده امریکا مثلا در تقابل با پرونده هسته ای ایران باشیم؟

دولت بوش به اعتراف رسمی و غیررسمی بسیاری از مقامات کاخ سفید در بسیاری از سیاست های خود در منطقه شکست خورده است و طرحهای بوش اعم از نقشه راه ، خاورمیانه بزرگ یا حتی خاورمیانه جدید هیچ کدام نتوانست موفقیتی را در منطقه کسب کند یا منجر به حل حتی یکی از بحران های این منطقه شود. کاخ سفید درحال حاضر با بحران های بسیار جدی روبه روست و به دنبال یک منجی جهت خروج از این بحران ها است.

گزینه های فراروی بوش برای خروج از بحران اعتماد به ایران و سوریه و پس از آن همکاری احزاب مهم و اصلی در عراق با این دولت است. امریکا چاره ای جز ایجاد تغییرات اساسی و ریشه ای سیاست های خود در منطقه بویژه عراق ندارد. بوش باید زمینه های همکاری با ایران را فراهم سازد ، در غیر این صورت باید شاهد فرو رفتن خود در باتلاق بحران های عراق باشد و پیامدهای این شکست را هر چه باشد قبول کند.

اولویتهای سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه

   
 یکی از مراکز پژوهشی آمریکا در تحلیلی، اولویتهای واشنگتن را در منطقه خاورمیانه تبیین کرده و برای حل اوضاع متشنج عراق گفتگوی اولیه آمریکا با همپیمانان کلیدی خود در خاورمیانه را پیشنهاد داده است.
شورای روابط خارجی آمریکا در مطلبی نوشت : گزارش گروه تحقیق عراق با ارائه پیشنهادهای خود که شامل مرتبط کردن مسائل خاورمیانه با راه حلی برای اوضاع عراق است؛ بحث و مشاجره ای را در واشنگتن به راه انداخته است.
"رابرت مک ماهون" (Robert McMahon ) نویسنده این تحلیل خاطر نشان می کند: اما یک پیش بینی بزرگ در این باره وجود دارد که آیا سری حوادث - به دست گرفتن کنترل کنگره آمریکا از سوی دموکراتها و انتصاب وزیر جدید دفاع آمریکا و بحث و مشاجره قوت گرفته در نتیچه گزارش گروه تحقیق عراق- دولت آمریکا را هدایت خواهد کرد که رویکرد جدیدی را در قبال عراق و خاورمیانه اتخاذ کند یا خیر. بسیاری از کارشناسان این تغییرات را تاکتیکی می دانند نه ساختاری.

به گزارش خبرگزاری مهر، در ادامه این مطلب به مهمترین مسائل در سیاست خاورمیانه اشاره شده و آمده است : ثبات در عراق نگرانی اول درخاورمیانه به شمار می رود، اما کارشناسان می گویند که بحث گسترده تر در بین مقامهای دولت آمریکا مطمئنا شامل موارد دیگر منطقه ای هم می شود.

" هنری بارکی" کارشناس سیاسی پیشین وزارت امور خارجه آمریکا در این باره گفت:" مهمترین تغییر در سیاست آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری سال 2008 صورت خواهد گرفت؛ خواه جمهوریخوهان و خواه دموکراتها در آن پیروز شوند."

مک ماهون مهمترین موضوعاتی را که باید در خاورمیانه به آنها توجه شود؛ اینگونه بر می شمرد: امنیت عراق، اقتصاد عراق، سیاست عراق، فرایند صلح اعراب - اسرائیل، ایران و سوریه.

به گزارش مهر، نویسنده در بخش ارزیابی خود از ایران می نویسد: گروه تحقیق عراق در گزارش خود تاکید کرده است که آمریکا باید با ایران گفتگو کند و البته این گفتگو به معنای حمایت از این کشور نیست و همچنین به نقش سازنده ایران پس از سرنگونی طالبان در افغانستان اشاره کرده است. البته رابرت گیتس وزیر جدید آمریکا نیز از این گفتگوها حمایت کرده است. گروه تحقیق عراق در گزارش خود گفته است که آمریکا تماسهایی با اتحاد جماهیر شوروی حتی در بدترین روزهای جنگ سرد داشت .

شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ به این سوال که آیا آمریکا می خواهد در سیاست توسعه دموکراسی خود تجدید نظر کند، می نویسد: خیر. اگر چه گروه تحقیق عراق از اشاره به سیاست برقراری دموکراسی در عراق خودداری کرده، اما جرج بوش رئیس جمهوری و کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا مکررا گفته اند که این امر در محور تلاشهای آنها در عراق و منطقه قرار دارد.

در ادامه این تحلیل به سخنرانی بوش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ماه سپتامبراشاره شده که درآنجا در جهت تلاش برای مشارکت عربهای میانه رو علامت داد، اما برخی کارشناسان می گویند که این همپیمانان قدرتمند آمریکا هستند که می توانند فوری ترین کمکها را پیشنهاد دهند.

در پایان این تحلیل به نقل از بارکی آمده است که برای گسترش منافع آمریکا در منطقه دولت بوش باید با جدیت به سوی ایجاد ائتلاف با کشورهای کلیدی حرکت کند. این امر می تواند در نهایت در نزدیک کردن ایران و سوریه برای همکاری آینده سودمند باشد .وی می افزاید: شما فقط نمی روید و به ایرانیها نمی گویید که سلام، برویم و گفتگو کنیم. شما با همپیمانان خودتان گفتگو خواهید کرد؛با سعودیها، ترکها ، اردنیها ، کویتیها ، مصریها و نوعی دیدگاه را شکل می دهید و سپس به ایرانیها می گویید که ما راهی به سوی جلو داریم .آیا شما به ما می پیوندید؟".

هراس آمریکا از محور شیعی

     
 ولی‌نصر تنها عضو ایرانی شورای روابط خارجی ایالات متحده به شمار می‌رود و مشاور جورج بوش رئیس‌جمهوری آمریکا در خاورمیانه است. این پروفسور 46 ساله تاکنون درباره ایران و خاورمیانه 8 کتاب نوشته که آخرین آنها «احیاء شیعه: چگونه درگیری‌های فرقه‌ای آینده را شکل می‌دهد» در آمریکا منتشر شده است. نصر هم اکنون در دانشگاه استنفورد تدریس می‌کند. او فرزند سید حسین نصر فیلسوف سنت گرای ایرانی است.
امروز مهمترین چالش ایالات متحده در خاورمیانه بی‌ثبات، درک قدرت گیری شیعیان در سراسر منطقه است. حمله آمریکا به عراق روندی را آغاز کرد که دیگر به مرزهای آن کشور محدود نمی‌شود. از لبنان تا خلیج‌فارس، از طریق انتخابات صلح آمیز یا جدال‌های خونین شیعیان حضور خود را تحمیل می‌کنند. مقتدی صدر و سپاه مهدی‌اش همزمان با گسترش جنگ فرقه‌ای در عراق، حزب ا... و جنگ تابستانی با اسرائیل، ایران سرسخت در برنامه اتمی، و دوباره حزب ا... و تلاشی برای ساقط کردن دولت غربگرای فواد سینیوره ثابت می‌کند که شیعیان عناوین اخبار در سال 2006 را از آن خود کرده‌اند!

وقتی آمریکا در سال 2003 رژیم صدام حسین را سرنگون کرد، احزابی با اکثریت شیعه که سال‌ها سرکوب شده بودند سهم‌خواهی از عراق جدید را آغاز کردند. آنها به کمک رهبران مذهبی بزرگشان نظیر آیت ا... علی سیستانی میلیون‌ها هوادار خود را به پای صندوق‌های رای کشاندند و اولین دولت شیعه عرب را در جهان تشکیل دادند. این واقعه باعث شد دیگر شیعیان منطقه هم سهم خود را بخواهند و این گونه نظم‌های صدها ساله به چالش کشیده شد. حاشیه‌نشینان قرن‌ها حرکت را آغاز کردند.

شیعه‌ها اقلیتی 10 تا 15 درصدی در جهان اسلام به شمار می‌روند، اما در یک هلال جغرافیایی که از لبنان تا پاکستان امتداد دارد نیمی از جمعیت مسلمانان را تشکیل می‌دهند: نزدیک به 150 میلیون نفر. 90 درصد ایرانیان، 65 درصد عراقی‌ها، 40 تا 45 درصد لبنانی‌ها و بخشی قابل ملاحظه از مردم کشورهای حاشیه خلیج‌فارس شیعه‌اند.

قدرت گیری شیعیان با مقاومت سنی‌ها روبرو شده است. حملات خشن شورشیان سنی به مواضع آمریکا در عراق یک هدف مهم دارد و آن مرعوب ساختن شیعیان است، آنهایی که همدست کاخ سفید به حساب می‌آیند. شیعیان دو سال تمام آرامش خود را در برابر حملات مرگبار و تحریک آمیز شورشیان سنی حفظ کردند، اما بالاخره صبر آنها تمام شد.

نزدیک شدن کاخ سفید به سیاستمداران سنی در این امر بی‌تاثیر نبود و در ژانویه سال 2006 وقتی بمبی قدرتمند یکی از حرم‌های مقدس شیعیان در سامره را ویران کرد، جنگ فرقه‌ای آغاز شد. با وجود درخواست‌های رهبران مذهبی برای حفظ آرامش، شبه نظامیان شیعی وعده انتقام دادند. آنها به این نتیجه رسیدند که برای حفاظت از مردمشان دیگر نباید به روندهای سیاسی و آمریکا بسنده کنند و اینگونه نهاد جنگ عوض شد، ارتش آمریکا خود را به ناگهان همراه با شیعیانی دید که با شورشیان سنی می‌جنگیدند، اما تناقض اینجا بود که ارتش برای پایان بخشیدن به پیکارهای فرقه‌ای هم تلاش می‌کرد و اینگونه در برابر شبه نظامیان شیعه نیز قرار می‌گرفت. ‌

کاخ سفید رهبران شیعه را تحت فشار قرار داد تا هوادارانشان را آرام کنند، اما فایده‌ای نداشت. آنها سنی‌ها را سرچشمه خشونت می‌دانستند و بر خلع سلاحشان توسط آمریکا اصرار می‌ورزیدند. تنش وقتی گسترش یافت که شیعیان تلاش آمریکا برای نزدیکی به سنی‌ها را سیاستی شکست خورده یافتند: شورشیان یک سال پس از پیوستن سنی‌ها به روند سیاسی در اواخر سال 2005 قدرتمندتر شده بودند.

پیکار فرقه‌ای در عراق معنی گسترده‌تری برای کل منطقه دارد. قبل از اینکه آمریکا متوجه جدیت این درگیری‌های فرقه‌ای شود، مساله در خارج از مرزهای عراق نگرانی برانگیخته بود و سیاست‌های جدیدی را شکل می‌داد. کمی پس از سقوط صدام، عبدا... پادشاه اردن نسبت به ظهور هلال شیعی از بیروت تا تهران هشدار داده بود. قدرت گرفتن شیعیان و نوع واکنش سنی‌ها از مدت‌ها پیش ذهن رهبران منطقه را به خود مشغول کرده بود.
 
هراس پادشاه اردن در جنگ یک ماهه لبنان در تابستان امسال رنگ واقعیت به خود گرفت.

جنگ حزب ا... لبنان و ایران را به پرنفوذترین قدرت‌های منطقه تبدیل کرد و شیعیان خشنود از پیروزی را به خیابان‌های عراق، بحرین و عربستان کشاند. در این زمان بود که قدرت‌های سنتی سنی نظیر اردن، عربستان سعودی و مصر خود را - بدون توان تاثیرگذاری - در حاشیه دیدند. حتی القاعده هم تنها نظاره گر قدرت گرفتن حزب‌ا... لبنان بود. رهبران سنی و بنیادگرایان بسیار سریع به واقعه واکنش نشان دادند: آنها اقدامات حزب ا... را به جنگ شیعه برای قدرت با حمایت ایران توصیف کردند. با وجود اینکه مردم کشورهای سنی هم به حمایت از حزب‌ا... به خیابان‌ها ریختند، اختلافات فرقه‌ای به همان شدت قبل باقی ماند، به خصوص در لبنان که پس از جنگ درگیری‌های فرقه‌ای شعله‌ور شد.

جنگ لبنان نشان داد که حمله آمریکا به عراق نظم جدیدی را به منطقه تحمیل و وفاداری‌های فرقه‌ای را وارد معادلات سیاسی کرده است. اما جنگ لبنان و حمایت آمریکا از اسرائیل باعث شد آن حسن نیتی که کاخ سفید در عراق پس از صدام نسبت به شیعیان نشان داده بود، از خاطره‌ها زدوده شود.

برای واشنگتن تحولات عراق و لبنان بخشی از چالش بزرگش با ایران به حساب می‌آید.‌ایران خود را به عنوان قدرتی بزرگ می‌بیند و سرسختانه بر برنامه اتمی اش پافشاری می‌کند. ایران از سال 2003 به خود مطمئن تر - و تندرو تر- شده است. هدف دولت ایران برای رهبری بر مسلمانان جهان با تمرکز بر ضدیت با اسرائیل معنا پیدا می‌کند.

 رئیس جمهوری ایران می‌خواهد میان ایران و اعراب - شیعه و سنی - اتحادی به وجود بیاید تا متحدان سنی آمریکا در منطقه به حاشیه رانده شوند. رابطه‌ای منطقی میان افزایش تنش بر سر برنامه اتمی ایران و سخنان تند احمدی‌نژاد علیه اسرائیل وجود دارد. ایران نه فقط برای آمریکا و اسرائیل که برای دولت‌های عرب منطقه چالش به شمار می‌آید، قدرت آنها در خانه و منطقه تحت تاثیر ایران قرار گرفته است.

 ایران می‌تواند بر شیعیان سراسر منطقه تاثیر بگذارد و سیاست‌های نفتی اش را بر دیگران دیکته کند؛ به همین خاطر است که رهبران سنی از ایالات متحده می‌خواهند جلوی قدرت یافتن ایران بایستد. ‌ آمریکایی‌ها به ایران از منشور برنامه اتمی‌شان می‌نگرند، اما نباید اهمیت تاثیر ایران بر عراق، افغانستان، مناقشه اعراب و اسرائیل و نفت را نادیده گرفت. آمریکا با سرنگونی صدام و طالبان دو دشمن منطقه‌ای ایران را از بین برد و به تهران این فرصت را داد که تاثیرش را در خاورمیانه افزایش دهد. با وجود اینکه از نظر آمریکا حمایت ایران از شیعیان عراق باعث بی ثباتی است، کاخ سفید نمی تواند جلوی آن را بگیرد. جنگ تابستانی اسرائیل و لبنان میزان تاثیرگذاری ایران در منطقه را کاملا روشن کرد و حالا تلاش حزب ا... برای سرنگونی دولت لبنان تاثیر ایران در منطقه را بیش از پیش نمایان ساخته است.

تهران آنچه را که در لبنان کاشت در عراق برداشت می‌کند. واشنگتن حالا به اهمیت مذاکره با ایران بر سر عراق پی برده و ایران هنوز کارت‌های دیگرش را نگه داشته است. ایران پیش از انتشار گزارش گروه مطالعه عراق در واشنگتن، یک اجلاس امنیتی درباره عراق را در تهران برگزار کرد. آمریکا در این اجلاس دعوت نشده بود. این واقعه نشان داد اگر آمریکا می‌خواهد با ایران - نه فقط بر سر عراق، لبنان، ماجرای فلسطین و یا افغانستان - معامله کند باید شرایط تهران را بپذیرد.

آمریکا در منطقه با مشکلات نو و کهنه فراوانی دست‌وپنجه نرم می‌کند، اما بدون شک همه این چالش‌ها با احیای شیعه پس از جنگ عراق آغاز شد. آمریکا برای شکست نخوردن باید نیروی جدید را به رسمیت بشناسد و بداند که شیعیان و ایران چگونه منطقه را شکل می‌دهند. کاخ سفید چاره دیگری ندارد.