|
|
کرامتی هم آدم امیدواری است و هم منظم، به کار طراحی لباس میرسد در سینما بازی میکند وحسابی در یونیسف مشغول است. اولش فکر میکردیم محل مصاحبه باید احتمالا دفتر یونیسف در تهران باشد، اما وقتی از پلههای زیرزمین پایین میرفتیم معلوم شد که اینجا، جایی است که خانم بازیگر به همراه دوستانش برای یکی از مارکهای تجاری معروف، کار طراحی و تولید لباس انجام میدهند. مهتاب کرامتی، اوایل شهریور ماه امسال به عنوان سفیر حسننیت یونیسف معرفی شد تا یک مشغلة دیگر به کارهای قبلی اضافه کند. او اما بمب انرژی است و این همه انرژی باعث شده که در حرفهایaش مدام از امیدواری به آینده و مثبتاندیشی حرف بزند. این گفتوگو به خاطر اصرار خود او بیشتر دربارة یونیسف و فعالیتهای تازة مهتاب کرامتی است. هر چند که لابهلای حرفهایمان بحث خواه ناخواه به سمت سینما هم رفت. به هر حال هر چه باشد خیلیها هنوز او را به عنوان یک بازیگر سرشناس میشناسند تا یک سفیر حسننیت.
من چه میکنم یا سفیران حسننیت؟
من فکر میکنم حدود دو سال است که با یونیسف همکاری دارم. با سازمانهای دیگر هم همینطور. همیشه دغدغة فکریم این بوده که در صورت امکان به بقیه کمک بکنم. نظر شخصی خودم این است که حرفة ما به طور کامل با نفس تماشاگر است که معنا پیدا میکند. از همان ابتدایی هم که من کار بازیگری را شروع کردم، فقط احترام و محبت از جانب تماشاچیها و مردم ایران دیدم. به همین دلیل احساس کردم که چقدر خوب است که یک جوری به مردم نشان بدهم که من میفهمم و تا یک حدودی وظایفم را در قبال این محبتها انجام میدهم. یونیسف این امکان را برای من فراهم کرد.
به خاطر رشتة تحصیلیام و کنجکاویای که در مورد ایدز داشتم، ما فعالیتمان را در این زمینه شروع کردیم. و خب شاید احساس کردیم در پلة بعدی میتوانیم کارهای دیگری هم انجام بدهیم. این همکاری کمکم شکل گرفت تا جایی که به صورت رسمی در جراید عنوان شد. وگرنه قبل از آن، این همکاریها به صورت پیگیر شروع شده بود.
بله!
میکرو بیولوژی! من قبل از اینکه رشتة بازیگری را دنبال کنم در این زمینه کار میکردم. میکرو بیولوژی خب شاخههای مختلفی دارد. همیشه ژنتیک و ویروسشناسی برای من اهمیت ویژهای داشت و در ویروسشناسی قطعا ویروس ایدز، ویروسی است که برای همه یکجور علامت سؤال به حساب میآید. خیلی باهوش است و هنوز نتوانستهاند در مقابلش کاری بکنند و در ایران هم در حال رشد است . البته خوشبختانه ایران خیلی با نهضت جهانی مبارزه با ایدز همگام شده و فکر میکنم شما ظرف این یکی دو سال، بیشتر در مورد ایدز خواهید شنید و خب این حرکت مثبتی است. همین که شما بتوانید خیلی راحت با جوانها در مورد این مقوله صحبت کنید یک قدم بزرگ است.
ببینید، ما روز جهانی ایدز را داشتیم. سر زدن به مدارس، صحبت کردن با جوانها، کلاسهای آموزشی، جشنوارة فیلم ایدز که فکر میکنم فقط در ایران اجرا میشود. سفر به شهرستانهایی مثل بم و صحبت با بچههایی که در این مناطق تحت تأثیر آلودگی میتوانند قرار بگیرند.
بله. البته اگر اجازه بدهید من در مورد فعالیتهای یونیسف یک مقدار توضیح بدهم، چون همه در این مورد سؤال دارند. یونیسف در مورد هر پروژه با یک ارگان مشخص همکاری میکند. مثل بهزیستی، وزارت بهداشت، وزارت آموزش و پرورش، وزارت کشور و... یعنی در واقع همة پروژههای یونیسف یک همکار دولتی دارد.
و وزارت آموزش عالی.
احساس میکنم از آن جایی که مردم این خبر را شنیدند، مسؤولیت من سنگینتر شد. چون همه مثل شما از من میپرسند که چه کار قرار است بکنی. خودم احساس میکنم که اگر قرار نیست این سمت فقط به عنوان یک سمت باقی بماند، باید سعی کنم که خیلی بیشتر کار کنم. طبیعتا الان بیشتر وقتم را میگیرد و اینقدر توی این مدت حجم کار زیاد بوده که تصمیم گرفتم فقط در دو یا سه پروژه با یونیسف همکاری کنم. به دلیل اینکه خوشبختانه در ایران اتفاقهای خیلی مثبتی توسط NGOها و انجمنهای خیریه میافتد و مردم در هر زمینه خیلی کمک میکنند. اگر قرار باشد من در همة این انجمنها حضور داشته باشم و کمک بکنم، فکر میکنم که 24 ساعت در روز خیلی برایم کم باشد. برای همین اصرار دارم که حتما یک دستهبندی انجام شود و قطعا مهمترین بخش برای من HIV است.
بله، یک مستند داستانی به کارگردانی کیوان علیمحمدی و امید بنکدار که الان آماده شده و فکر میکنم حتما در جشنواره فجر میبینیدش.
100 درصد. هیچ مشکلی وجود ندارد و اصلا از اهداف خود من این است که این فیلم تا جایی که امکان دارد، در جاهای مختلف پخش شود. البته چون تلویزیون سرمایهگذار این فیلم بوده، اول صبر میکنند که در جشنواره فجر اکران شود، بعد توی تلویزیون پخش خواهد شد و بعد میتوانیم آن را در جاهای دیگر پخش کنیم.
اوضاع فرق کرده. همکاریها خیلی بیشتر شده، الان خیلی بهتر میتوانیم در اینباره حرف بزنیم. متأسفانه نوجوانهای ما فکر میکنند کاملا مبرا هستند و هیچ امکانی نیست که اینها مبتلا به ایدز شوند. باید این فیلم را ببینید. ما رفتهایم بین مردم کوچه و بازار و با آنها حرف زدهایم. باید ببینید تعریف مردم از ایدز چیست.
این اتفاق هم دارد میافتد. من آمار دقیق دارم، اگر بخواهید میتوانم به شما برسانم.
در اسفندماه. انشاءالله اگر شد در زمان برگزاری یک سری آن جا بزنید. تعداد فیلمهایی که به جشنواره رسیده خیلی زیاد است، یک چیزی حدود هشتصد تا فیلم. اصلا آدم باورش نمیشود.
بعد از امسال بینالمللی خواهد شد.
قرار است این اتفاق هم بیفتد. قرار است به زودی یک سری تیزر تلویزیونی با حضور من و آقای هادی ساعی ساخته شود.
متأسفانه قرار بود از روز جهانی ایدز که حدود یک ماه و نیم پیش بود این اتفاق بیفتد، ولی به خاطر بوروکراسی اداری یک کم عقب افتاد.
من در روز جهانی کودک یک سفر رسمی داشتم به دوبی برای جمعآوری کمک برای کودکان لبنانی، که یک حرکت فرهنگی خیلی قشنگ بود. نمایش عروسکی رستم و سهراب هم آنجا اجرا شد. این برنامهها اینقدر خوب و منظم هماهنگ شده بود که آدم احساس افتخار و غرور میکرد. البته قرار است از این به بعد فعالیتهای خارجی با یک برنامهریزی دقیقتر شروع شود.
من از شما میخواهم که این موضوع را حتما عنوان کنید که یونیسف ایران، برای کودکان و نوجوانان ایرانی فعالیت میکند و هر کاری که میکند برای آنهاست. مگر این که در یک شرایط بحرانی اتفاق خاصی بیفتد. مثل جنگ لبنان! در این شرایط یونیسف حجم کمکهایش را به این منطقه بیشتر میکند ولی چیزی از سهم کودکان ایرانی کم نمیکند.
بیرون از ایران، در ابتدا هدف ما ایرانیهای مقیم کشورهای خارجیاست. بعد اگر ما بتوانیم با یونیسف کشورهای اطراف همگام شویم، میتوانیم با سفیران حسننیت سایر کشورها برنامههای دستهجمعی هم برگزار کنیم.
هنوز به آنجاها نرسیده. من تنها جایی را که رفتم و دیدم یونیسف دوبی بود که تعداد کارمندهایش خیلی محدود است. در شهری مثل دوبی کسی نیاز به کمکهای یونیسف ندارد، بنابراین در آنجا یونیسف فقط به عنوان یک مرکز است برای جمعآوری کمک برای کشورهای منطقه.
بله! همزمان با سفر دوبی من، خانم کیدمن تشریف برده بودند کوزوو!
خیلی زود است. موضوع مال سه ماه است. نه! تا حالا که نداشتم.
به هر حال اگر بخواهیم اینطوری نگاه کنیم ما، هم سفیر کشوری داریم، هم سفیر منطقهای و هم سفیر جهانی. قطعا سینمای آنور آب اینقدر سوپر استارهای معروف دارد که وقتی مردم در یک شهر کوچک عکس یکی شان را میبینند کاملا میشناسند. ولی آیا سینمای ما به این شکل است؟ نه بنابراین به همان اندازه بازیگرهای ما هم ناشناختهاند. پس چهرههای ما اگر بخواهیم خیلی مثبت نگاه کنیم نهایتا در منطقه شناخته شدهاند. البته هدف ما، ایرانیهای مقیم کشورهای خارجی هستند.
هیچ ربطی به یونیسف ندارد، به هیچ عنوان! به دلیل این که من آخرین کاری که فیلمبرداری کردم و از ایران رفتم، رستگاری در هشت و بیست دقیقه بود. به دلیل مسائل خانوادگی، نزدیک به 8 ماه خارج از کشور بودم. همین خودش یک دوری از سینما را ایجاد کرد. وقتی هم که برگشتم، اکثر پیشنهادها در زمینه سریال تلویزیونی بود و من دیگر زمانی ندارم که بخواهم در یک سریال طولانی مدت بازی کنم. و خب به دلیل کار سومم که کار تولید لباس در حجم انبوه است، خیلی دغدغه نداشتم که به سرعت کاری را قبول کنم. در واقع منتظر یک موقعیت مناسب بودم.
طراحی و تولید لباس. سالها من و شریکم کار مزون لباس داشتیم، از حدود 12 سال پیش. ولی از دو سال و نیم پیش کاملا حالت صنعتی به خودش گرفت، یعنی تولید دو هزار تکه لباس در ماه.
دقیقا! ظرف این مدت که اتفاقا مشغلهام خیلی بیشتر بوده، یک کار سینمایی انجام دادم با آقای عبدالرضا کاهانی به اسم «آدم» که باز توی جشنواره میآید. یک کار کوچولویی هم با آقای مازیار میری کار کردیم که آن هم انشاءالله در همین جشنواره فجر اکران میشود.
من بعد از این جریان یونیسف از ایشان پیشنهادی نداشتم.کلا کار کردن توی تلویزیون، با کارگردانهای خوب، خیلی خوب است. ولی زمان گذاشتن در حد یک سال یک خرده از توان من خارج است.
نه. من کار کردم و خیلی هم خوشحال هستم از این موضوع. به دلیل اینکه به نظر من تلویزیون ارتباط مستقیم با مردم را فراهم میکند، برای اینکه همه سینما نمیروند. به مرکز نگاه نکنید، وقتی من برای فیلمبرداری میروم طبس و مردم من را میشناسند به خاطر سینما نیست، به خاطر تلویزیون است.
خیلی مثبت است. البته امیدوارم به شکلی مثبت باشد که سینما حذف نشود.
بله! سه تا کار. اولین کارم زمان تحصیلم بود، کنار آقای تارخ به اسم «شاعر». بعد از سریال خاک سرخ هم من یک سال، وقفة کاری انداختم و دو تا تئاتر «آنتیگونه» و «هملت» را تمرین کردم به کارگردانی آقای مجید جعفری که پشت سر هم اجرا شد.
به کار خوب به هر شکلی که باشد فکر میکنم.
خوشبختانه دوستان لطف میکنند، اکرانهای خصوصی دعوت میکنند و مجبوریم برویم (با خنده).
فیلم اصلا توی ذهنم نمیماند، ولی کتاب را یادم هست. من «بادبادکباز» را خواندم، الان هم دارم «همنام» را میخوانم که باز یک چیزی توی همان مایهها است.
باور کنید پیش آمده، اصلا تصمیم قبلی نداشتم.
قطعا یکی از هدفهای من همین است. به جرأت میتوانم بگویم، امکان ندارد که خیریه یا مراسمی به نفع یک گروه از بیماران باشد و شما بروید یک چهرة آشنا نبینید، یعنی در واقع دوست دارند که حضور داشته باشند هر چند که معمولا بازتاب زیادی ندارد.
به زودی خواهید دید.
ببخشید! میدانید چرا نمیگویم؟ چون معمولا برنامهریزی خیلی خوب است، ولی معمولا تا قبل از اینکه عملی نشود، هیچ چیز صددرصد نیست.
خیلی مثبت! از بعد از رسمی شدن همکاری من با یونیسف، اینقدر پیشنهادهای خوب از دوستان، آشنایان و حتی کسانی که فقط آنها را میشناختند رسید که خدا میداند. خیلی از کارگردانهای خوب لطف کردند و فیلمشان را اهدا کردند برای این که به نفع کودکان اکران شود. خیلی از دوستان اعلام همکاری کردند و گفتند شما فقط بگویید چه کار میشود کرد. ولی خب تمام اینها احتیاج به برنامهریزی دارد.
اگر دوست دارید عنوان کنید، یک نمونه برایتان میگویم. باعث افتخار من است که آقای کیانوش عیاری، فیلمی را که دربارة زلزله بم ساخته بودند اهدا کردند به من تا به نفع یونیسف اکران شود. آقای عباس کیارستمی لطف کردند، اجازة اکران فیلم آخرشان را به نفع بچههای ایران به من دادند.
با کمک هر دو تا. من فقط اجازه میخواهم این را بگویم که اگر مثبت نگاه کنیم قطعا اتفاقهای خوبی خواهد افتاد، هر چند اندک. ولی اگر از همان ابتدا، دید منفی داشته باشیم بهتر است بنشینیم و هیچ حرکتی نکنیم. من جزو این دسته از آدمها نیستم. من خیلی خوشبینام.
امیدوارم این اتفاق برای من نیفتد.
الان اصلا فرصتش نیست.
خیلی زیاد. ولی این که خودم بخواهم با این دانستهها فیلم بسازم کار سختی است.
صد در صد، این توی فکرم هست. یک اتفاقی هم که دارد میافتد این است که دوستانی که در زمینة کودک فعالیت میکنند، لطف میکنند و فیلمنامههایشان را برای من میفرستند. برای این که بتوانیم با یونیسف بیشتر همکاری کنیم. شاید من دارم خیلی فرهنگی نگاه میکنم. من احساس میکنم اگر حضورم در این سمت باعث شود مقولة فرهنگ هم وارد فعالیتهای یونیسف شود، کار خیلی مثبت انجام شده. حالا اگر امکانش باشد در همین زمینه برای کودکان فیلمهایی تولید شود که دیگر عالی است. میدانید که سینما به هر حال خیلی تأثیرگذار است.
بله. منتها با توجه به این که بیشتر پروژهها تمام شده، احتمالا همین هفته دفتر اورژانسیشان را جمع میکنند.
البته! یونیسف یک شبکة آبرسانی جدید برای شهر بم راه انداخته که از شبکة قبلی خیلی بهتر است.پروژة دیگر در واقع یک مدرسه و مجتمع دوستدار کودک است. جایی که خود نوجوانها و کودکان تصمیم بگیرند که چه میخواهند. برای همین از خیلی از کودکان پرسیده که چه چیزی دوست دارید در مدرسهتان داشته باشید و با ایدههای آنها برنامهریزی کرده و الان یک مدرسه و مهدکودک بسیار بزرگ و عالی در حال ساخت است که بعد از اتمام به آموزش و پرورش اهدا میشود.
به چه دلیل باید این کار را بکنند؟
خب اگر برای مردم خیلی مهم است بروند بم و از نزدیک ببینند.
ببینید! من با یک مثال توضیح بدهم برایتان. خود من پارسال که رفتم ارگ بم، فکر کردم که به کلی تخریب شده و اصلا دلم نیامد که وارد ارگ بشوم. اما امسال که رفتم دیدم خیلی از آن بناها از زیر آوار درآمده و اتفاقا سالم هم هست. همیشه در اینجور مواقع شایعه زیاد درست میشود. یعنی تا خودتان نروید و نبینید نمیشود.
خب ما آمدهایم که این سیستم را عوض کنیم.
یک خرده به ما زمان بدهید! من معمولا مصاحبه نمیکردم، ولی از زمانی که سفیر یونیسف شدهام مصاحبههای من را زیاد در جراید میخوانید، چون احساس میکنم وظیفهام است، به همین دلیلی که شما الان بهاش اشاره کردید. من مجبورم بنشینم اینجا و دربارة کارهایی که انجام شده بگویم. الان یک چیزی یادم آمد بگویم؟
اولین نمایشگاه اسباببازی در ایران اجرا شد. یونیسف هم یک غرفه داشت. چقدر مثبت بود! اینها را بگویید که بیشتر بشود.
بله! من آنجا حضور داشتم. به عنوان سفیر حسننیت هر روز میرفتم به بچهها سر میزدم. اما سؤالی که موقع بازدید از نمایشگاه برای من پیش آمد این بود که پس خانم کرامتی کو؟ چرا باز یونیسفیها دارند کیف و پازل میفروشند؟
هر چیزی که میخواهند بفروشند. من منظورم این بود که چرا چهرهای مثل مهتاب کرامتی نباید آنجا باشد و دربارة فعالیت سازمانی مثل یونیسف به مردم اطلاعرسانی کند. خب بگذارید اینطوری برایتان بگویم. من سر فیلمبرداری بودم. فقط زمان داشتم روزی دو ساعت بروم آنجا. حضور یونیسف در آنجا یعنی اینکه ما هم جزئی از مردمایم. این یک پیام. دوم اینکه یونیسف یک ارگان کاملا بدون پشتیبانی است. یک سوم درآمدش از همین کارتها و کیفهایی است که شما میگویید.
این دیگر از بیبرنامهگی کارهای ما است. به دلیل اینکه فقط از یک هفتة قبل به من گفتند که میخواهیم به شما یک غرفه بدهیم. ما هم احساس کردیم حضورمان خیلی بهتر از عدم حضورمان است، ولی مطمئنا در آن فاصله نمیتوانستیم به حالت ایدهآل برسیم. ما میخواستیم باشیم، صحبت بکنیم، ورکشاپ راه بیندازیم. ولی این معمولا در اولین قدم اتفاق نمیافتد. اگر این حرکت تکرار شود قطعا ما با برنامههای بهتری میتوانیم حضور داشته باشیم که آن چیزی که شما میخواهید هم انشاءالله برآورده شود. این نمایشگاه یک قدم به جلو بود. درست است که کمبود داشت ولی بودنش بهتر از نبودنش بود.
پله به پله! به این نکته هم توجه کنید که در فضایی مثل نمایشگاه اسباببازی، آن بچة چهار پنج ساله، عموپورنگ را بهتر میشناسد و دوست دارد تا من را.
همة اینها میتواند یک کار گروهی باشد. باز یکی از وظایف من همین است. یونیسف و کسانی که آنجا هستند اصلا خیلی از چهرههای ما را نمیشناسند. من میتوانم به عنوان یک شناس آنها را راهنمایی کنم که از این چهره میتوانید در اینجا استفاده کنید، از فلان کارگردان در این زمینه و... البته اینها همه برنامهریزی میخواهد مثبت ببینید.
نه!
هم به یونیسف که کار خیلی سنگینی است و هم به سینما که دغدغة اصلیام است.
من هیچکدام را ول نمیکنم. من زمان بیشتری میگذارم تا به همة کارهایم برسم. هیچ چیزی دائمی نیست. نه سینما، نه بازیگری نه حتی اینجا که دارد میچرخد. من اعتقاد دارم که باید در هر لحظه به همان لحظه اندیشید. برنامهریزی میکنم که بتوانم همه را با هم انجام بدهم، ولی هیچکداممان از آینده خبر نداریم. البته من این را گفتم که اشاره بکنم به این که در هر زمینه، دوستی کنار من هست. در زمینة سینما و یونیسف یکی از دوستانم به همراه یک مشاور تبلیغاتی و در زمینة طراحی لباس هم شریک ام. وگرنه قطعا تمام اینها از عهدة من به تنهایی بر نمیآمد. کرامتیهای خارجی
لوئیز فیگو: واقعا به نظر شما توضیح میخواهد؟ لگد کعبی را که توی صورت استاد یادتان هست
امیر کاستاریکا: کارگردانِ به شدت خوشحال بوسنیایی که عصارة نیکوتین است. او دو بار جایزة کن را برده
رابین ویلیامز: بازیگر است از نوع هالیوودی و از انواع مهربان آنها که نسلشان در حال انقراض است. «چه رؤیاهایی که میآیند» را بازی کرده است
سر آلکس فرگوسن: کافی است کسی آدامساش را مثل لنگه کفش بجود تا به یاد او بیفتید. ای بابا تابلوها؛ مربی منچستر است دیگر!
آدری هپبرن: توی بانوی زیبای من معرکه بود، یکی از تکرار نشدنیهای هالیوود است. سال1993 رفت آن دنیا!
نیکول کیدمن: دیگر زن تام کروز نیست! الان برای خودش همینطوری فیلم بازی میکند و خوب هم بازی میکند
پیرس برازنان: باند، جیمز باند! کافی است؟!
رالف فاینس: از آن هنریهای تیر است. بازیگر فوقالعادة بریتانیایی که توی فیـلـم«عــنکـبوت»، یک خلمشنگ تمام عیار بود
جکی چان: این یکی خیلی باحال است. آخر این ژانگولر بــاز خفــنِ فیلــمهای کــونگفــویی را چه به یونیسف؟
آنجلینا جولی: کلا آدم به شدت شناختهشدهای است، احتمالا چون بازیگر هالیوود است و همسر برادپیت! |