بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

امپراتور انار درگذشت


 
 حجله های بزرگی که مقابل شعبه های پرتعداد آب انار فروشی محمد برپا شده است، خبر از اتفاقی داد که شهروندان تهرانی به محض باخبر شدن، آن را به یکدیگر SMS کرده اند، «ممدمحمد اناری در سانحه تصادف کشته شد.» ممداناری. تهرانی ها با آب انارفروشی هایی که در پشت شیشه های قدی، هزاران انار را روی هم چیده و انحصارا آب انار و لواشک انار و ژله انار و سایر مشتقات خوراکی این میوه سرخ را می فروشند، آشنایند. این مشخصات مغازه هایی است که اولین شعبه آن در حدود ۱۰ سال پیش در منطقه نیاوران تهران با نام ایستگاه تصفیه خون افتتاح و بلافاصله با استقبال مردم در مناطق دیگر تهران تکثیر شد. مالک این آب اناری ها، فردی بود به نام «محمد پیامی». اهل آبادان که مغازه سلمانی خود را فروخته و به این شغل روی آورده بود: «از انارهای مانده شروع کردم که روی زمین ریخته می شد و از بین می رفت. رفتم ساوه و از باغ دارها این انارها را با قیمت ارزان خریدم، دان کردم و فروختم.» او که در خانواده ای بسیار فقیر متولد شد به گفته خودش برای پیدا کردن مادر به تهران آمد اما با شم کاسبی خوبی که داشت پس از چند صباح کارگری دست آخر در تهران پاگیر شد و ماند. او در اواخر دهه هفتاد در کار برای خود یلی شد و آرام آرام رقبا را کنار زد: «یواش یواش همه باغ دارهای ساوه انارشان را به من می فروختند. من کل انارشان را به قیمت خوب می خریدم و در تهران انبار می کردم و در طول سال مشتقات آن را در مغازه می فروختم.» و این درست همان زمانی است که لقب اناری به پشت نام او چسبید: «من مثل اکبرجوجه هستم. البته کار او انحصاری نبود و خیلی ها الان مثل او غذا می فروشند اما کار من تک است. دومی ندارد.» دوستی که یک بار برای گفت وگو با او به خانه بزرگش در شمال تهران رفته بود، از کارگاهی نقل می کرد که ده ها نفر در آن مشغول دان کردن انار و درست کردن محصولات اناری بودند. محصولات خوش مزه ای که از این کارگاه به مغازه ها ارسال می شد و به قول خودش مثل نبات فروش می رفت. اناری که حالا و با اضافه کردن شعبه ها، از فرمانیه گرفته تا تجریش و ولیعصر، ثروت خوبی به هم زده بود، تبدیل به مرد تازه ای شد. کسی که با خرید اتومبیل های گران قیمت به خصوص مرسدس تیپ ظاهری خود را نیز عوض کرد. اگر او را در پاتوق های مختلفش دیده باشید، حتما چهره عجیب او با سبیل های سربالا و کلاه شاپو به خاطرتان مانده است. مردی که در خانه اش کلکسیون بزرگی از کفش، کت و شلوار و کلاه شاپو داشت و با وجود آنکه به زحمت ثروت خود را به دست آورده بود، می توانست با یک اشاره همه مال و منالش را به باد دهد ممداناری در این اواخر با پسران خود اختلاف پیدا کرده و قصد کرده بود از ایران برود و در سرزمین دیگر از صفر شروع کند. اما خب، اجل مهلتش نداد. آن طور که ما شنیده ایم او در یک تصادف شدید اتومبیل از دنیا رفت... در حالی که لوگوی زیبایی که با انار و سبیل و شاپو برای خود و مغازه هایش سفارش داده بود هنوز جلوی چشم ماست. بله او «مک دونالد» ما بود
 
بیزبلاگر: یاد توقفهای کوتاه در فرمانیه و آب انار بخیر!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد