بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

دو تا فرق کوچولوی دخترا و پسرا

پسرها با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک کارت رو داخل دستگاه میذارن کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن پول و کارت رو میگیرن و میرن دخترها با ماشین میرن دم بانک در آینه آرایششون رو چک میکنن به خودشون عطر میزنن احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن بلاخره ماشین رو پارک میکنن توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون دنبال کارت عابربانکشون میگردن کارت رو وارد دستگاه میکنن توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن کد رمز رو وارد میکنن ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن کنسل میکنن دوباره کد رمز رو میزنن کنسل میکنن دوست پسرشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه مبلغ درخواستی رو میزنن دستگاه ارور (خطا) میده مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن دستگاه ارور (خطا) میده بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن پول رو میگیرن برمیگردن به ماشین آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن استارت میزنن پنجاه متر میرن جلو ماشین رو نگه میدارن دوباره برمیگردن جلوی بانک از ماشین پیاده میشن کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم سوار ماشین میشن کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده آرایششون رو توی آینه چک میکنن احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن مندازن توی خیابون اشتباه برمیگردن میندازن توی خیابون درست پنج کیلومتر میرن جلو ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا انقدر یواش میره) درست کردن صبحانه دخترها توی ماهیتابه روغن میریزن اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن - تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن پسرها توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن توی ماهیتابه روغن میریزن توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن چند تا فحش میدن دنبال کبریت میگردن با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد! ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن چند تا فحش میدن و لباس میپوشن میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن دنبال نمکدون میگردن نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن نمکدون رو پر از نمک میکنن صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون سریع برمیگردن توی آشپزخونه تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن ماهیتابه رو میندازن توی سینک دنبال ظرفهای مسی میگردن قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن چند تا فحش میدن و بلند میشن نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن خدای نکرده شما که جزو هیچ کدوم از اون دو تا نیستید مطمئنا

تست خود شناسی



  • تست شماره 1آیا شما به‌ راحتی‌ دوست‌ پیدا می‌کنید؟


  • تست شماره 2آیا فردی‌ برون‌ گرا، سرزنده‌، شاد و بانشاط هستید؟


  • تست شماره 3آیا فردی‌ خوش‌ بین‌ هستید؟


  • تست شماره 4آیا فردی‌ وسواسی‌ هستید؟


  • تست شماره 5آیا فردی‌ هنرشناس‌ و اهل‌ هنر هستید؟


  • تست شماره 6آیا فردی‌ کاری‌ و سخت‌ کوش‌ هستید؟


  • تست شماره 7آیا فردی‌ جسور هستید؟


  • تست شماره 8آیا فردی‌ معاشرتی‌ و خونگرم‌ هستید؟


  • تست شماره 9آیا فردی‌ عاطفی‌ و احساساتی‌ هستید؟


  • تست شماره 10آیا فردی‌ فراموش‌ کار و کم‌ حواس‌ هستید؟


  • تست شماره 11آیا فردی‌ شوخ‌ طبع‌ و بذله‌گو هستید؟


  • تست شماره 12آیا فردی‌ مضطرب‌ هستید؟


  • تست شماره 13آیا فردی‌ شجاع‌ و بی‌ باک‌ هستید؟


  • تست شماره 14آیا فردی‌ سلطه‌جو و مقتدر هستید؟


  • تست شماره 15آیا صرفه جو و مقتصد هستید؟


  • تست شماره 16شما صادقید یا متقلب؟


  • تست شماره 17آیا فردی احساساتی و دل رحم هستید؟


  • تست شماره 18آیا فردی خجالتی و کم رو هستید؟


  • تست شماره 19آیا فرد شب زنده داری هستید؟


  • تست شماره 20آیا فردی رویایی هستید یا واقع گرا؟


  • تست شماره 21آیا فردی خشن و ستیزه جو هستید؟


  • تست شماره 22توان سازماندهی و مدیریت شما چقدر است؟


  • تست شماره 23نگرش شما به زندگی مثبت است یا منفی؟


  • تست شماره 24آیا شما فردی خیر و نیکوکار هستید؟


  • تست شماره 25آیا شما از شغلتان راضی هستید؟


  • تست شماره 26آیا آرامش به سراغ شما آمده است؟


  • تست شماره 27آیا شما یک فرد موفق هستید؟


  • تست شماره 28نیمکره راست مغز شما فعالتر است یا نیمکره چپ؟


  • تست شماره 29آیا اعتماد به نفس دارید؟


  • تست شماره 30میزان تاثیر سبک و شیوه زندگی تان بر روی سلامتی جسمانی شما چقدر است؟


  • تست شماره 31آیا شما فردی‌ حسود هستید؟


  • تست شماره 32رابطه‌ شما با مادرتان‌ چگونه‌ است‌؟!


  • تست شماره 33آیا فردی پرخاشگر و ستیزه جو هستید؟


  • تست شماره 34زندگی را چگونه ارزیابی می کنید؟


  • تست شماره 35شما چگونه فردی هستید؟


  • تست شماره 36همسر ایده‌آل‌ شما متولد چه‌ ماهی‌ است‌؟!


  • تست شماره 37آیا معنی‌ زندگی‌ مشترک‌ را درک‌ کرده‌اید؟!


  • تست شماره 38انگیزه‌ شغلی‌ شما چیست‌؟


  • تست شماره 39آیا شما در زندگی اهل خطرکردن هستید؟


  • تست شماره 40آیا با سیاست، کاردان و با تدبیر هستید؟


  • تست شماره 41آیا برای‌ تناسب‌ اندام‌ خود، اهمیت‌ زیادی‌ قائلید؟


  • تست شماره 42آیا مادر نمونه‌ای‌ هستید؟!


  • تست شماره 43آشپزخانه‌ دوست‌ شماست‌ یا دشمن‌تان‌؟!


  • تست شماره 44آیا فرزندتان‌ از اعتماد به‌ نفس‌ بالایی‌ برخوردار است‌؟


  • تست شماره 45چه‌ سبک‌ جشن‌ عروسی‌ای‌ برازنده‌ شما است‌؟!


  • تست شماره 46آیا کمال‌ گرایی‌ بیش‌ از اندازه‌، سد راه‌ خوشبختی‌ و سعادت‌ شما می‌شود؟!


  • تست شماره 47آیا قادرید در هنگام‌ بحران‌ها درست‌ و به‌ موقع‌ عمل‌ کنید؟


  • تست شماره 48در طول‌ روز، چقدر به‌ فکر خود هستید؟!


  • تست شماره 49آیا حس‌ خوشبختی‌ می‌کنید شاد و خوشبخت‌ هستید؟


  • تست شماره 50شرایط زندگی‌ تا چه‌ حد بر روی‌ ارتباط مشترکتان‌ اثر می‌گذارد؟


  • تست شماره 51آیا از ارتباطی‌ مستحکم‌ و سالم‌ با همسرتان‌ برخوردارید؟!


  • تست شماره 52آیا برای‌ یکدیگر ساخته‌ شده‌اید؟!


  • تست شماره 53بگویید چه‌ غذایی‌ را انتخاب‌ می‌کنید، تا بگوییم‌ چه‌ شخصیتی‌ دارید؟


  • تست شماره 54آیا توانایی‌ها و قابلیت‌های‌ بالقوه‌تان‌ را شناسایی‌ کرده‌اید!


  • تست شماره 55هاله‌ شما به‌ حال‌ شما بستگی‌ دارد!
  • مشکل تنهائی

     

    هیچ مشکلی در زندگی بقدر مشکل تنهائی مخرب نیست تحمل فقر ومسکنت البته دشوار است بیماریهای مزمن از نوع دردمفاصل ،سرطان ،سل وحشتناک است وبیماریهای عصبی وروانی نیز جانکاه می باشند اما تنهائی از همه این بیماریها بدتر است تنهائی را در کتب پزشکی روزمره امراض کشنده بحساب نیاورده اند اما از لحاظ دردهائی که عارض می شوند رنجی جانفرساتر از رنج تنهائی نیست .این مهم نیست که شما در خیابانهای تهران زندگی می کنید یا در دورافتاده ترین روستا فرقی نمی کند که شما صدها رفیق واشنا داشته باشید ویا در این دنیا هیچکس را نداشته باشید .بدترین نوع تنهایی در میان جمع به آدمی دست می دهد مخصوصا اگر آدمی حس کند که بحالت نزع بیفتد کسی نیست که بفریادش برسد می پرسید خوب چه می شود آیا راهی برای نجات هست ایا احتیاجی است که این بار را برای همیشه به دوش بکشید ؟ بعضی از دوستان تنهائی مطلق را با تنهائی اسیران در اردوگاههای نازی مقایسه می کنند البته این مقایسه مقایسه خوبی است ولیکن میان تنهائی که مورد بحث این مقاله است با تنهائی اسیران اردوگاهها یک فرق اساسی وجود دارد.دکتر کنتریپ رویای زن تنهائی را حکایت می کند که خودرادرسیاح چال کلیسائی محبوس می دیده واز تنهائی خود نزدزن زندانیان گله می کرده وزن زندانیان در جواب گفته اخر چرا گله می کنید کلید زندان در دست خودشماست .تراژدی اشخاص تنها این است که کلید مشکلشان در دست خودشان است ولیکن جرات نمی کنند قفل محبس خود را باز کنند درست است که این تراژدی است ولیکن راه حلی هم وجود دارد وآن اینست که وقتی آدمیزاد تنها این حقیقت را بپذیرد که او بدست خود خویشتن را محکوم کرده نخستین قدم رادر راه راهائی خود برداشته است حالا ببینیم چرا شما جرأت نمی کنید دیوارهای تنهائی خودرا بشکنید وزندگی جدیدی را براساس استقرار روابط دوستانه با همنوعان خود آغاز نمائید .چرا نمی توانید بر ترمزها وموانع درونی تان فائق آئید وبا مردم حشر ونشر سالم داشته باشید ؟ می دانم که جوابهای فراوانی در مورد این سئوالات به ذهنتان خطور می کنند مثلا ممکن است بگوئید همسایگانتان مهربا ن نیستند مردم خشن وبی محبت شده اند هیچکس در این شهر ظلمات حاضر نیست با شما معاشرت کند مردم می خواهند کلاه سرتان بگذارند وازقبل شما استفاده کنند تعداد جنایات روز افزونست .یکی بمن می گفت که (هیچکس بمن نمیرسد )دیگری می گفت (نمی دانم چگونه با مردم صحبت کنم اشخاصی که از تنهائی در رنجند عموما”می گویند ((شاید آدم خوش سیما وگیرائی نیستم ))ویا خیلی حقیرم .تحقیقات زیادی اخیرا”درباره مشکل تنهایی مردم بعمل آمده است البته هنوز خیلی چیزهاست که بر ما پوشیده است اما روی هم رفته از گذشته در یان باب بیشتر می دانیم مثلا می دانیم دلایلی که در بالا شرح دادم در حقیقت سرپوشی است روی مشکلات عمیقتر درونی .می پرسید کدام مشکلات پژوهش های علمی اخیر نشان داده است که آدمیزادگان تنها وقتی که می کوشند از لاک یا زندان تنهائی خود بیرون آیند عموما”با چهار مانع بزرگ روبرو می شوند .بعبارت دیگر آدمیان تنها با چهار خطر انچنان بزرگی مواجه هستند که حتی جرأت نمی کنند به ان نزدیک شوند وعلت تنهایی شان این است که چون جرات نمی کنند با خطرات مزبور از روبرو برخورد کنند اینست که عقب می نشینند واین عقب نشینی به صورت احساس تنهایی متجلی می گردد اینجاست که در محبس تنهایی می نشیند وشکوه سر می دهند که دنیا بی وفاست ومردمان نیز پیوسته بفکر آزار واذیت آنها هستند .دلم می خواهد باین چهار خطر دقیق شوید منظور این نیست که شما هم حتما با همه این چها خطر دست بگریبان هستید اما یقین دارم وقتی که خطرها رابرایتان شرح دادم حداقل یکی از انها را باز خواهید شناخت وبه من خواهید گفت (آره خودش هست مشکل من همین است )خودتان را در یک روز خوش آفتابی مجسم کنید خیال کنید که در این روز خوشتر از روزهای دیگر هستید آن وقت با خود بگویید : (بالاخره به تنهایی وبی حالی خود فایق آمدم ورفته رفته دارم از اعماق چاه تنهایی وانزوا بالا می آیم دارم عادت می کنم که با مردم بجوشم وقید وبندها وترمزهایی که مزاحم آزادی واستقال من بودند یکی بعد از دیگری پاره کنم برای خرید از خانه خارج می شوم ودکان دار حرف می زنم می خندم به ملاقات همسایگان خواهم رفت ) خوب می پرسید آن وقت چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی که لرزان قدم به میدان عمل می گذارید ومی خواهید انچه را که در خیال دیده اید به منصه ظهور وبروز برسانید می بینید که مثل فضانوردان نیرویی شگرف شما را به فضا پرتاب کرده وانواع واقام خطر هستی تان را تهدید می کند این خطر ها انچنان هراس انگیز است که یک دفعه تصمیم می گیرید که از خیر به انجام رساندن خیالهای خوش خود بگذرید به همان انزوا وتنهایی خویشتن ادامه بدهید ذیلا”این خطر ها را یکی بعد از دیگری تجزیه وتحلیل می کنیم .
    نخستین خطر – آن است که حس می کنید دارید خفه می شوید در اعماق چیزی فرو می روید وبه وحشت می افتید روشن بگویم منظورم این است همینکه وارد حشر ونشر با مردم شدید حتی وقتی که دارید برای چند لحظه ای با یکی از همسایگانتان گفت وشنود می کنید این طور حس می کنید که همسایه دارد عقیده اش را به شما تحمیل می کند ودیریا زود وجودتان در چاهی خواهد افتاد ودیگر آنکه بوده اید نخواهید بود وشخص دیگری خواهید شدمثلا همسایه درباره اب وهوا ویا سیلست با شما صحبت می کند شما احساس می کنید که مجبورید یکایک کلمات او را تصدیق کنید وگرنه شخصیتتان فرو خواهد ریخت وبه همین دلیل ترس ووحشت بر شما مستولی می شود وشروع می کنید به تصدیق کلمات همسایه تا از فروریختن شخصیت خود جلوگیری کنید نتیجه آنکه حرفهای همسایه را چون وحی منزل تلقی خواهید کردباز روشن تر بگویم حس می کنید که همسایه غول آسا رشد کرده وحال آنکه شما بر عکس به صورت یک کوتاه قد باقی مانده اید وقادر نیستید از خودتان دفاع کنید خلاصه همسایه را آنچنان غولی بحساب می آورید که بر شما مسلط شده ودست وپایتان را بسته وزندانی تان کرده است دارید خفه می شوید و روی هم رفته از این وحشت دارید که این آدمیزاد غول مانند وجودتان را در معرض تهدید خطر مرگ قرارداده است بله من این همه را خفه شدن واحساس فرو رفتن در یک باتلاق تعبیر کرده ام به همین دلیل است که افرادی از تنهایی در رنجند واز تنها ماندن وحشت دارند قادرنیستند دیوارهای زندان را بشکنند واز زندان فرار کنند وبه مردم ملحق شوند از این وحشت دارند که شخصیت شکننده وآبگینه مانندشان توسط افرادی که با آنها ملاقات می کنند خورد وقلع وقمه شود این بود یکی از خطر های چهار گانه خطردوم – ترس از انفجار است انفجار درونی یعنی ترس ارز اینکه از درون در هم بریزند تنها چون می ترسند که از درون از هم بپاشند این است که از معاشرت با مردم وحشت دارند اگر کسی با این افرا دحرف بزند به وحشت می افتد که نکند مغزشان از کاربیفتد وباصطلا ح دیوانه شوند آنان که از تنهایی در رنجند تصور می کنند که نمی توانند مثل ادمیان دیگر در برابر این خطرات مقاومت کنند این است دومین خطر خیالی که هستی آنان را تهدید می کند سومین خطر- ترس از خود بیخود شدن است این کلمه نیز ممکن است مثل دو کلمه خفه شدن وانفجار برای شما تازگی داشته باشد اما فهمش دشوار نیست عواطف وهیجانات ما اگر غیر قابل تحمل باشند همانطوری که از خندق احتراز می کنیم تا در آن نیفتیم از نزدیک شدن به هیجانات پرهیز می نمائیم ونتیجه اش این می شود که از هر احساسی دوری اختار می کنیم اعم از اینکه این احساس مطبوع وخوشایند باشد وناخوشایند ونامطبوع آنچنان راه می روند که گوئی کرخ هستند آهسته می روند آهسته می آیند که گربه شاخشان نزند مردی می گفت (زندگی از نظر من مرده است دیگر قادر نیستم غذای خود را بچشم یا ببویم درست مثل این است که در رویا زندگی می کنم حقیقت این بود که وی آنچنان احساس عدم امنیت می کرد که باوجود آنکه تشنه زندگی بود از زندگی نفرت داشت و با وجود اینکه می خواست با همسایگان ویا دیگران معاشرت کند ولیکن این کار را نمی کرد ودر واقع جلوی همه خواهشها وآرزوهای خود را سد می کرد این حلات معمولا در زمان جنگ به کسانی دست می داد که اسیر دیکتاتورها بودند و آنها را غول خود را کوچولو حس می کردند اینان وقتی که با خبر می شدند که فلان رفیق یا آشنای شان را نازی ها توتوقیف کرده و یا به اردو گاههای اسیران جنگی فرستاده اند بخودی خود دچار یک قسم یی حسی و از خود بیخودی عاطفی می شدند درست مثل اینکه سوزنی به آنها زده اند که هیچ هیجانی از خود نشان ندهند و مثل چوب یا دیوار بی تفاوت باشند و در عین حالی که زندگی می کردند زندگی نمی کردند و رفتارشان در حقیقت بنحوی بود که گوئی به کلی وجود خارجی ندارند چهارمین خطر – احساس گناه می شوند حس می کنند که اطرافیان متوجهند که آنان در واقع چه هستند آخر آنها خود را بصورت جانی یا حیوانی می پندارند که لایق زندگی کردن نیستند اینست که دچار ترس جانکاهی می شوند و برای آنکه اطرافیان پی به ماهیت اصلی آنان نبردند از تصمیم خود منصرف می شوند بیدرنگ بزندان خود باز می گردند و در آن را قفل می کنند و دوباره به شکوه و شکایت همیشگی خود مشغول می شوند و خود را گناهکار بحساب می آورند این بود چهارمین خطر اگر شما هم از تنهائی در رنجید لابد حد اقل با یکی از چهار خطر روبرو شده اید اگر نگوئیم با همه آنها این ترسها و این خطر ها چیزهائی هستند که حتی حاضر نیستند آنرا بروی خودتان بیاورید چه رسد با ینکه آنرا با دیگران درمیان گذارید منظورم این است که می خواهید روی این ترسها سر پوش بگذارید اما اگر اماده باشید می توانید بعلت ان پی ببرید و در نتیجه خود را از شر آن رها سازید .این ترس ها سرگذشت وتاریخچه مفصلی دارند در روزگاری که هنوزشخصیت ان قوامی نگرفته بود وباصطلاح کودکی بیش نبودید دیگران شخصیت تان را بنحوی ار انحناء بحساب نیاوردند وتسلط خود را بر آن مسجل ساختند وآن را استشمار کردند با مبارزه ویا بکلی ترکش کردند نتیجه آن شد که وجودتان نتوانست خودی بنماید .بهر حال بایستی زندگی می کردید این بود که در برابر بزرگتران عقب نشینی اختیار نموده وتنهائی کردید خود را پنهان ساختید ودرهای ناگوار خارج را بر خود بستید تنهائی امروز شما نیز در واقع محصول عقب نشینی وقایم شدن در برابر بزرگترانست که در کودکی تنها وسیله دفاع تان در برابر بزرگتران بود .وقتی که بفکر می افتید که از این محبس تنهائی فرار کنید عوض آنکه خودرا آدم بالغی بحساب آوردید خود را مثل کودک کوچولوئی می بینید عوض انکه فعالانه وارد اجتماع شوید خود را تنها ومنزوی حس می کنید وخلاصه بجای آنکه خود را یک انسان واقعی بپندارید خودرا ک سایه یا شبح می بینید شما هیچگاه طعم زندگی واقعی را نچشیدید یأس می شود وقتی که تصمیم می گیرید زندان تنهالئی را فرو ریزید می بینید نمی توانید مثل اطرافیان خود به چنین کاری اقدام کنید اینست که دلمرده ومأیوس می شوید ومثل کودک بی پناهی دچار وحشت بی دست وپا می شوید می پرسید در این صورت آیا راه نجاتی دارد آیا قادرید کاری بکنید که بچه ترسوئی که در اعماق شخصیت تان خانه کرده است دوباره متوجه شود؟آیا می توانید فته رفته خود را تشویق کنیدآدم بالغ وفعال ومعاشرتی بشود اینها سئوالات مهمی هستند که بدون کمک روانکاو نمی توان بدان رسید ولیکن حالا می خواهم ببینم چکاری می توان برای شما کرد .دلم می خواهد این حقیقت را بپذیرید که علت تنهائی شما اینست که با وجود اینکه ظاهرا”آدم بالغی هسیتد که مثل همه دوتا گوش ودوتا چشم دارید ولیکن هسته مرکزی شخصیتان هنوز کودک باقی مانده ووارد گود زندگی نشده است ما بالغ بدنیا نیامده ایم بلکه کودک متولد شدیم وبعد رفته رفته رشد کردیم تا بالغ شدیم منتها تا مدتی وابسته به دیگران بودیم البته اگر در این دوران وابستگی راضی وکامیاب شده باشیم رفته رفته خواهیم توانست بمرحله استقلال وعدم وابستگی نائل آییم .از اینکه از شما خواسته ام بپذیرید که هسته مرکزی شخصیت تان همچنان کودک ونابالغ باقی مانده است خجالت نکشید بلکه فراموش نکنید که هزاران نفر مثل شما هستند از این گذشته متوجه باشید که علت مشکل تان خودتان نیستید یعنی تقصیر شما نیست ودر نتیجه شما را نمی شود سرزنش کرد البته اگر اقدامی نکنید که این مشکل بر طرف شود آنوقت می توان شما را ملامت کرد .مطلب مهم اینست که چگونه می توانید من واقعی شخصیت خودتان را تشویق کنید که دوباره متولد شود ورشد کند وقدم به قدم در راه بلوغ وپختگی گام بر دارد؟چگونه می توانید آن حالت استقلال وبی قیدوبندی مطبوع را در خودتان بوجود آورید ؟ ذیلا”راههای را ارائه می دهم که اگر هر روز بدان عمل شود خیلی زود وارد سرپختگی وبلوغ خواهید شد واز تنهایی بیرون خواهید آمد سعی کنید عشق ومحبت دیگران را قبول کنید وشاکر باشید می گوئید (آخر هیچوقت اقبال این را نداشتم که کسی دوستم داشته باشد )شما اعتقاد راسخ دارید با اینکه تنهاترین فرد دنیا هستید زیرا هیچوقت عشق ومحبتی به سراغتان نیامده است این صدای اعتراض همان بچه ایست که درونتان خفته است ومن خیلی خوب مشکل شمارا می فهمم بهر حال دلم می خواهد تا آنجا که امکان دارد به آنچه گفتم عمل کنید سعی کنید محبت دیگران را قبول کنید و شاکر باشید ممکن است بپرسید (کدام محبت کدام عشق )لحظه ای با من فکر کنید اگر روز آفتابی مطبوعی است می توانید محبت خورشید را قبول کنید وراه قبول محبت این است که برای فرار از آفتاب عینک دودی به چشم بزنید چند لحظه ای یک صندلی بردارید ودر برابر آفتاب بنشینید بکوشید فایده آفتاب را در وجود خود حس کنید ممکن است بگوئید (اگر روز باران گرفته ای بود چکار کنم )عیبی ندارد اگرباران به پنجره می زند یک صندلی بردارید ودقایقی چند جلوی بخاری خوب خودتان را گرم کنید شعله های درونی بخاری را تماشا کنید واجازه بدهید نیروی حرارتی بخاری وفایده ای که از گرم شدن می برید در اعماق وجودتان موثر واقع شود آرام بگیرید وحس کنید که حالا دارید گرم می شوید چیزی هست که شما را دوست دارد گرمتان می کند دقایق خوش ومطبوعی برایتان بوجود آورده است وقتی که موقع شب به رختخواب رفتید پتوی گرم را خوب بخود بپیچید یقین پیدا کنید که راحتید گرمید ومورد محبت واقع شده اید با خود بگوئید (دوستم دارند تحملم می کنند عزیزم می دارند ودر میان امواج گرمای مطبوعی که وجودم را در بر گرفته اند احساس امنیت وخوشی می کنم )اگر به این تمرین عمل کنید خیلی زود آن کودک ناکامی که در اعماق وجودتان هست کامیاب خواهد شد و از تنهائی بیرون خواهید آمد . ثانیا”- بد نیست آهسته با خود بگوئید (من خودم هستم )خودتان را گرامی بدارید قبول کنید که خیلی ارزنده هستید ورفته رفته دارید به مرواریدهای نایابی که در اعماق دریای وجودتان هست وخود از آن خبر نداشتید دست می یابید پیوسته با خود بگوئید من خودم هستم سعی کنید قوای حیاتی خود را که تا کنون از آن استفاده نمی کردید بکارببرید فراموش نکنید که انسان هر جور که فکر کند بهمان قسم زندگی می کند اگر بد فکر کنید بد برایش پیش می آید وهمین طور بر عکس .ثالثا”-افکار مثبت را در خیال مجسم کنید و اینست روانکاو بزرگ می گوید وقتی که بچه هنوز نوزادی بیش نیست و نمی تواند چشمش را بجایی بدوزد وخیره سازد وقتی که گرسنه می شود و یا محبت می خواهد پستان مادر را در خیال مجسم می کند وبدین ترتیب موجب می شود که پستان (ظاهر )شود ودر نتیجه از محبت وغذای مادرانه سیراب گردد این عادت بچه ها یکی از بزرکترین مواهبی است که بما ارزانی شده است خوشبختی و استقلال ما بدان بسته است واساس قدرت وپیشرفت ما را تشکیل می دهد چطور؟بدین معنی که اگر قادر باشید مثل کودک خوبی ورضایت وکامیابی را در خیال مجسم کنید دست آخر موجب می شود که این چیزها را برای خود بوجود آورید .چنانکه قبلا”گفتم هر طور فکر کنید همانطور برای شما پیش می آید بعبارت فلسفی وجود ما چیزی جز فکر ما نیست ما همان هستیم که فکر می کنیم اگر فکر توفیق یا خیال پیشرفت در سر بپروریم موفق وپیشرو می شویم وباالعکس .به انچه گفتم عمل کنید حوصله داشته باشید مخصوصا”وقتی که دلتان نمی خواهد به این تمرین ها عمل کنید آنوقت بدان عمل کنید چه بدین واسطه آن موجود ناکام رادر نهادتان خفته است بار دیگر به یک تولد مجدومیمونی هدایت کرده اید.پس از مدتی خواهید دید که خطرات چهار گانه بالا یکی بعد از دیگری مرتفع خواهند شد واحساس تنهائی شر خود را از سرتان وا خواهد کرد .
    __________________

    خطر جنگ را باید جدی گرفت

     

    در منطقه ای زندگی می کنیم که جنگ های مرگباری را در سال های اخیر تجربه کرده است. هم اکنون ده ها هزار نیروی نظامی متجاوز آمریکا در دو کشور اشغال شده ی افغانستان و عراق در همسایگی کشور ما حضور دارند. و امروز کاندیدای درگیری نظامی دیگری هستیم که سناریوی آن در آنسوی اقیانوس نوشته شده است. یکی از دوستان که تازه به ماورای قفقاز سفر کرده می گفت: هرکجا می رفتم، به محض اینکه می فهمیدند ایرانی هستم، اولین سؤال این بود که آیا واقعا می خواهید با آمریکا بجنگید؟ دوست دیگری که هفته ی پیش به ترکیه رفته و برگشته، می گوید: در کنار خیابان طوماری را به دست ما دادند تا امضا کنیم. وقتی پرسیدیم طومار برای چیست، پاسخ دادند که ما مخالف شرکت ترکیه در جنگ علیه ایران هستیم و این طومار هم به منظور اعتراض به سیاست های رژیم ترکیه است که با آمریکا همکاری نظامی دارد

    سایت ها و نشریات مترقی جهان و ایرانیان خارج از کشور نیز پر از اعتراض به جنگ و هشدار نسبت به عواقب یک رودررویی هولناک تازه در منطقه است. همه با نگرانی آخرین اخبار را دنبال می کنند و نسبت به آن واکنش نشان می دهند
    اما اینجا در داخل کشور که قاعدتا باید حساسیت بیشتری وجود داشته باشد، زیرا در صورت بروز جنگ زیر ضربات مستقیم قرار خواهد گرفت، چنین احساس نگرانی ای کم تر به چشم می خورد یا بازتاب می یابد. تا کنون نه یک گردهمایی ( حتی نمایشی ) برای صلح داشته ایم، نه یک سخنرانی و نه یک فراخوان جمعی. جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری ست که مبارزه برای صلح در آن دارای چنین سطح نازلی ست و این در حالی ست که رویاروی بزرگ ترین خطر نظامی سال های اخیر ایستاده است. با افراد مختلف که صحبت کرده ام، اکثرا حساسیت لازم را نسبت به خطر جنگ ندارند. حتی با تشریح فضای بیرون از ایران و احساس خطر مردم منطقه، با این پاسخ روبرو شدم که از کجا معلوم آن ها بی خودی هیجان زده نشده باشند. وقتی علت خوشخیالی ها را جویا می شوم، توضیحات زیر را بعنوان پاسخ دریافت می کنم
    اینها (حاکمیت) زرنگ تر از آنان که اجازه دهد جنگ براه بیفتد.
    وقتی موقعش شد عقب نشینی می کنند.
    اختلاف جدی ای وجود ندارد که به جنگ منجر شود.
    این ها همه جنگ زرگری ست. آمریکا با جمهوری اسلامی در مسائل منطقه ای همکاری دارد.
    شاید هم بهتره جنگ بشه و یه تکلیفی برامون تعیین کنند تا نجات پیدا کنیم.
    ایران عراق نیست و بسیار قوی تر از آنی ست که آمریکا بتواند به راحتی به آن حمله کند.
    اگر ریشه جنگ ها اخیر را مورد بررسی قرار داه باشیم، متوجه می شویم که هیچکدام از این تعبیر ها واقعیت های دوران معاصر را بازتاب دقیقی نمی دهند. با نگاهی به رویداد های سیاسی در درون حاکمیت، متوجه می شویم که احساس خطر توسط دولتمردان و رهبران حکومتی نیز احساس شده است، اگر چه آن ها صلاح دیده ان این نگرانی به بدنه اجتماع سرایت نکند. تغییرات مداوم در تیم های مذاکره کننده و- این آخری - بازگشت خرازی به راهبری سیاست های خارجی در این بحران و گفته های برخی از بلند پایگان نظام دلیل روشنی بر این امر است
    در مورد فجایعی که ایمنی جان انسان ها و نابودی منابع مادی و معنوی آن ها را تهدید می کند( که جنگ از بزرگترین آن هاست)، درصد کمی از احتمال وقوع نیز خود یک خطر بزرگ است. بوش مدت هاست پروژه جنگ با جمهوری اسلامی را دنبال کرده است. او در گام اول موفق شد با بهره برداری از فضای بوجود آمده، شورای حکام را وادارد که پرونده ی هسته ای چمهوری اسلامی را به شورای امنیت گزارش کند. و در مرحله دوم تصویب قطعنامه ای علیه جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار دهد که اجازه استفاده از نیروی نظامی را به طور تلویحی در بر داشته باشد. مذاکرات بسیار فشرده و طولانی برای متقاعد کردن مخالفین این قطعنامه یعنی روسیه و چین کار را به اعلام یک بسته ی پیشنهادی از طرف کشورهای اروپایی، روسیه و چین به جمهوری اسلامی کشانده است. برای موافقت با بسته ی ارائه شده مدت چند هفته وقت داده شده و مقرر است در صورت عدم ارائه جواب مثبت از طرف جمهوری اسلامی، اجلاس شورای امنیت برای تصویب اقدامات تنبیهی تشکیل شود و یک سلسله اقداماتی را به تصویب برساند. هنوز ابهامات زیادی در مورد پاسخ به بسته ی پیشنهادی وجود دارد. ما حتی دقیقا نمی دانیم محتوای این بسته که قرار است سرنوشت ما را رقم بزند چیست؟ و دردناک اینجاست که ما تنمان نمی لرزد که با چه لحظات خطرناک و تعیین کننده ای ممکن است روبرو باشیم
    امروزه روشن شده که دلیل تجاوزات نظامی توسط دولت های آمریکا، اختلاف آن کشور با دیگر کشور ها نبوده و این جنگ ها که صدها میلیارد دلار به جیب صنایع نظامی ریخته اند، برنامه ریزی شده و هدفمند بوده و شعارهایی همچون آزادی و دمکراسی و ایجاد دولت مدرن همه وعده هایی برای خام کردن توده های مردم بوده است
    از آنچه بر سر عراق و افغانستان و پیش تر از آن ها صربستان آمده، درس های بسیاری می توان گرفت. یکی از مهمترین آن ها شناخت فرایندی ست که کشور قربانی را گام به گام به کام بحران جنگ کشیده است. در مورد صربستان واقعیت های دردناکی عیان شد که در رسانه های جهانی انعکاس مناسب نیافت. برای مثال، روشن شد که در آخرین روز مذاکرات، دولت صربستان با کلیات طرح پیشنهادی آمریکا و ناتو علیرغم میل باطنی اش و برای جلوگیری از جنگ موافقت می کند، ولی طرف مذاکره کننده ی ناتویی که پیش بینی این موافقت را نکرده بود، تقاضای یک تنفس کوتاه می کند. با آغاز مجدد جلسه ی مذاکره، نمایندگان ناتو بحث از ضمیمه ای می کنند که به قرارداد ملحق بوده است. ضمیمه ای که هیچگاه صحبتی از آن نرفته است. این ضمیمه صرب ها را از جمله ملزم می ساخت که فضا، راه ها، آبراه ها و بنادر صربستان را قابل بهره برداری برای ناتو بنمایند. عقب نشینی دیر هنگام صرب ها فرصت را از آن ها گرفته بود و عدم پذیرش این ضمیمه باعث شد که آن ها حملات به صربستان را آغاز کنند و کشور را بدون ورود نیروهای زمینی با چنان ضربات مهلکی روبرو سازند که علیرغم مقاومت قهرمانانه مردمی تن به تسلیم و پذیرش خواست های آنان دهد
    این سناریو در عراق هم تکرار شد. صدام دیکتاتور عراق در آخرین روز قبل از حمله، همه شروط را پذیرفت، ولی اعلام شد که اگر او می خواست قبلا این را اعلام می کرد و نمی توان فرصت دوباره ای به او داد. در افغانستان مذاکره برای تحویل بن لادن به درازا کشید، چرا که طالبان مرتجع پرورش یافته در اردوگاه های تحت نظارت سیا در پاکستان اعلام کردند به او دسترسی ندارند و او مخفی شده است، ولی آمریکایی ها که خود نیز هنوز موفق به دستگیری بن لادن نشده اند، این ادعا را نپذیرفتند و حمله را آغاز کردند. فکر نمی کنم نیازی به تشریح مشابهت شرایط باشد. همه چیز حکایت از آن دارد که کرکس های مرگ اینبار بر روی ایران در حال پرواز اند و کوچکترین بی تدبیری، تندروی و افراط گرایی و یا حتی موقع نشناسی و یا وقت کشی و عدم عقب نشینی به موقع می تواند به کلید خوردن جنگی دیگر بینجامد
    یکی از دوستان می گفت: ما در تهران عادت کرده ایم روی منطقه ای زلزله خیز بدون هیچ تامین و تدارکی به آسودگی زندگی کنیم. در هوای سمی مهلک شهر تنفس کنیم. در تصادفات رانندگی مثل جبهه های جنگ کشته شویم و به آمار ده ها هزاری آن بخندیم. ما پذیرفته ایم آخرین مایملک مان – اگر چیزی داشته باشیم - برای پرداخت هزینه های روزهای پایانی زندگی مان در بیمارستان به گرو گذاشته شود. زمان های طولانی ای را برای رسیدن به ساده ترین نیازهایمان تحمل کنیم و در خیابان هایی قدم بزنیم که ممکن است هر لحظه به علت بد حجابی و یا طرح روی تی شرت اعضای خانواده امان مورد توهین واقع شویم و کارت زرد بگیریم. اعتراض برای ساده ترین حقوقمان ممکن است با برخوردی تند روبرو باشد و شب و روزمان را با حس تلخ و دردناک سرنوشتی سر کنیم که بر جوانان بیکار و بی پناه و تحت تبعیضمان حاکم است. و خلاصه آنکه ما ممکن است آنقدر تحت تنش های مختلف باشیم که بسیاری از حساسیت های ضروری مان را از دست داده و به یک افسردگی مضمن دچار شده باشیم
    شاید این ها وبسیاری دلایل مشابه باشد که روحیه ی امروزی در جامعه ما را باعث می شود، اما اینبار با خطر جنگی روبرو هستیم که هستیمان در آن خواهد سوخت و نسل ها تاوان آن را خواهیم داد و ما موظفیم به تلاشی جدی برای تاثیر گذاری بر روند ها و جلوگیری از جنگ به هر قیمتی هستیم

    شاید این ها وبسیاری دلایل مشابه باشد که روحیه ی امروزی در جامعه ما را باعث می شود، اما اینبار با خطر جنگی روبرو هستیم که هستیمان در آن خواهد سوخت و نسل ها تاوان آن را خواهیم داد و ما موظفیم به تلاشی جدی برای تاثیر گذاری بر روند ها و جلوگیری از جنگ به هر قیمتی هستیم
    باید باور داشت که نتیجه همه چیز به تلاش ما بستگی دارد. اینکه بتوانند یا نتوانند جنگی را به ما تحلیل کنند، بیش از هر چیز به سطح مبارزات صلحجویانه مردم وابسطه است. شرایط جهانی برای جنگ سالاران جهانی و شرکت های تسلیحاتی بسیار سخت تر از گذشته است. جنبش صلح جهانی موفق شده علیرغم بایکوت رسانه ای، صدای خود را به بخش های بزرگی از مردم دنیا برساند و آنها ها را آگاه سازد که جنگ در نهایت به خرج آن ها صورت می گیرد و با دامن زدن به فجایع هر چه گسترده تر انسانی تنها به نفع گروه کوچکی از صاحبان صنایع تسلیحاتی – امنیتی بزرگ جهانی است. واقعیت آن است که بخش نه چندان بزرگی از مردم ما نیز در کنار مردم مترقی جهان پا به میدان مبارزه گذاشته اند و در راه صلح می رزمند. نباید منتظر اولین شعله های آتش شد تا خطر را با گوشت و پوست فهمید. اگر فدری دقت کنیم، سیر رویداد ها آنقدر تکاندهنده هست که ما را به واکنش وادارد. فردا می تواند بسیار دیر باشد.

     احمد جواهریان

    تهران پاسخ رسمی اش را امروز تحویل خواهد داد

    22/08/2006 جمهوری اسلامی ایران قصد دارد امروز، سه شنبه، پاسخ رسمی اش را به مجموعه مشوق های اقتصادی غرب که دربرابر اقدام ایران به متوقف ساختن غنی سازی اورانیوم پیشنهاد شده است، تسلیم دارد. آیت الله علی خامنه ای رهبرجمهوری اسلامی روز دوشنبه اظهارداشت ایران علی رغم تهدید سازمان ملل متحد به اِعمال تحریم های اقتصادی، برنامه اتمی خود را ادامه خواهد داد. آیت الله خامنه ای گفت ایران تصمیم خود را اتخاذ کرده است واز روی شکیبائی وقدرت، به راه خود درجهت دستیابی به انرژی هسته ای ادامه خواهد داد. آمریکا وبیشترکشورهای اروپائی ایران را متهم ساخته اند که قصد دارد سلاح های اتمی تولید کند. این اتهامی است که تهران آن را تکذیب می کند. شورای امنیت سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامه ای، تا ۳۱ ماه اوت جاری به ایران مهلت داده است که غنی سازی اورانیوم را متوقف سازد وهشدارداده است که درصورت عدم تبعیت تهران، ایران را مشمول تحریم های اقتصادی قرارخواهد داد. پرزیدنت بوش روزدوشنبه اظهار داشت امیدوار است که شورای امنیت سازمان ملل متحد سریعا وارد عمل شود. درهمین حال بازرسال اتمی بین المللی اعلام داشتند که درجریان بازرسی های هفته گذشته خود، ایران از بازرسی آن ها ازبخشی ازیک نیروگاه سوخت اتمی ممانعت به عمل آورد.