۱۶ شهریور ۱۳۸۵
تاکید بر مهاجرت سالانه 180 هزار تحصیلکرده از ایران به خاطر شرایط اقتصادی، تکان دهنده ترین موضوعی بود که در گزارش وضعیت جمعیت جهان ارائه شد. به خصوص که بقیه گزارش ها مثبت بود از آن جمله تمایل 32 درصد از افغانها برای بازگشت داوطلبانه، رشد شهرنشینی و مشکلات فرزندان مادران ایرانی و پدران افغانی که باز به نوعی به ایران مربوط می شد.
کنت اوستیبی هماهنگ کننده مهاجران سازمان ملل در گزارش خود در این سمینار بین المللی با اشاره به ترکیب جمعیتی جوان ایران و بیکاری بالا در کشور گفت ایران دارای مهاجرت بیش تری است، از میزبانی ایران از مهاجران تحسین کرد و گفت مهاجرت ها برای ایران به موضوعی حاد بدل شده است.
در جلسه چهارشنبه 15 شهریور سمینار، کنت اوستبی (هماهنگکنندهء مقیم سازمان ملل) با بیان اینکه 50 درصد مهاجران جهان را زنان تشکیل میدهند، گفت امروزه نیمی از مهاجران بینالمللی یعنی 95 میلیون نفر زنان و دختران هستند. با وجود این که زنان مهاجر سهم عمدهای در هر دو خانوادهء خود، چه در وطن و چه در اجتماعات خارج از کشورشان دارند ولی همچنان نیازهای این زنان نادیده گرفته میشود.
این نکتهای را مدیر اجرایی برنامهء صندوق جمعیت سازمان ملل در گزارش وضعیت جمعیت جهان در سال 2006 آورده بود که محمد عبدالاحد نماینده صندوق جمعیت سازمان ملل در ایران قرائت کرد.
مهاجرت افغان ها
گزارش جذاب دیگری که در سمینار قرائت شد متعلق به دکتر محمودیان عضو هیات علمی دانشگاه تهران بود که ضمن بررسی وضعیت افغانها در ایران به نتایج تحقیقی در این باره اشاره کرد و گفت «ایران در سال 74 روزانه 10 میلیون دلار برای مهاجران افغانی هزینه میکرد. سیاستهای ایران در طی سه دوره مهاجرت افغانها به کشور به ترتیب سیاست درهای باز، سیاست جلوگیری از ورود پناهندگان غیرقانونی و بازگشت داوطلبانه و سیاست قرارداد سه جانبه با کمیساریای عالی پناهندگان و افغانستان است.»
وی میافزاید: «وضعیت اقتصادی اجتماعی مردان طبق تحقیق در سه شهر مشهد، زاهدان و تهران به این شرح بوده است:30درصد مردان افغان بیسوادو نیم دیگر افراد، در سطح ابتدایی درس خواندهاند. مشهدیها در بین این شهرها باسوادترند. بیشتر افغانیها در ایران به کارهای پیشهوری، نجاری، خیاطی و ... میپردازند، 25 درصد کارگر ساده و 22 درصد فروشنده هستند، باقی افراد در امور اداری تخصص دارند. مشهد بیشترین و زاهدان کمترین شاغل را دارند. 55 درصد این مهاجرین از نقاط روستایی و 45 درصد از شهرهای افغانستان آمدهاند.»به گفتهء محمودیان 45 درصد وضعیت کنونی خود را بهتر از زمانی میدانند که در افغانستان بودند و 29 درصد معتقدند اوضاعشان بدتر شده است.26 درصد هم میگویند اوضاع اقتصادیشان تفاوتی نکرده است. افراد شاغل و تحصیلکرده کمتر رضایت داشته و کسانی که در افغانستان شغل و تحصیلات نداشتهاند اکنون احساس رضایت دارند، 62 درصد مهاجرین با افراد همکار و همسایگان ارتباط گرفتهاند و 38 درصد نتوانستهاند با ایرانیان ارتباط برقرار کنند.
از روستا به شهر
به گزارش روزنامه اقتصادی سرمایه شهلا کاظمیپور عضو هیات علمی دانشگاه تهران در سمینار تحقیقی ارائه داد که نشان می داد سالانه یک میلیون مهاجر از روستاهای ایران به شهر میروند که دلیل اصلی این مهاجرت نامکفی بودن درآمد روستاییان و دسترسی به منابع کسب و کار است.کاظمیپور معتقد است: «شهرهای ایران را میتوان شهرهای مهاجران نامید. دو سوم این مهاجران مرد هستند و یک سوم را زنان تشکیل میدهند.»این استاد دانشگاه میگوید: «سهم مهاجرت زنان افزایش یافته و در دههء اخیر بحث مهاجرت تحصیلکردگان هم باعث بالاتر رفتن آمار زنانی شده است که از شهرها یا روستاهای ایران به شهرهای دیگر مهاجرت میکنند.»
فرار تصیلکرده ها
جذاب ترین گزارش ها متعلق به نمایندهء سازمان بینالمللی مهاجرت بود که ایران را دارای بالاترین میزان برونکوچی، درونکوچی و رشد شهرنشینی در جهان دانست و گفت: «سالانه 180 هزار تحصیلکردهء دانشگاهی در ایران به خاطر شرایط اقتصادی به خارج از کشور مهاجرت میکنند.»
علی اولیایی افزود «مهاجرت از ایران دارای سه موج اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است و سالانه بین 150 تا 180 هزار تحصیلکرده به منظور بهتر شدن وضعیت اقتصادی کشور را ترک میکنند.»
۱۶ شهریور ۱۳۸۵
جنگ همیشه هم گزینهای انتخابی و از پیش تعیین شده نیست. بسیاری اوقات اختلاف منافع دو کشور به سمتی سیر میکند که جنگ ناخواسته بر آنها تحمیل میشود. به نظرم اختلاف بین ایران و آمریکا نیز از همین جنس باشد.
دولتهای آمریکا و ایران هیچکدام علاقهای به بروز جنگ و درگیری با یکدیگر از خود نشان نمیدهند و کسانی هم که بوش و احمدی نژاد را به علاقه برای آغاز جنگ متهم میکنند به باور من، طامات میبافند.
با این همه، نوع منافعی که آمریکا برای خود در خاورمیانه تعریف کرده و نوع سیاستی که دولت ایران در پیش گرفته است، دو طرف را ناگزیر به رویارویی میکند.
اگر آمریکا و ایران به سرعت اختلافهای بنیادی بین خود را حل نکنند، خاورمیانه شاهد جنگ دیگری خواهد بود، جنگی که این بار مردم ایران مجبور به بهای پرداخت آن خواهند شد.
ما ایرانیان میتوانیم صرف نظر از سیاستهایی که دولت جمهوری اسلامی دنبال میکند، نسبت به آغاز هر نوع جنگی از سوی آمریکا هشدار دهیم، اما چنین اقدامی از خطر بروز جنگ نخواهد کاست.
آمریکا ابر قدرتی است که منافع خاص خود را بدون در نظر گرفتن هشدارهای ما دنبال میکند، منافعی که اگر هگلی به ماجرا بنگریم، تعقیب آنها برای حیات امپراتوری آمریکا گریزناپذیر است.
اما سوی دیگر ماجرا دولت ایران است که مقامهای رسمی آن، این روزها با زبان و ادبیاتی سخن میگویند که باعث هراس و وحشت جهان میشود. در طول جنگ لبنان سخنانی بر زبان محافل قدرت در ایران رانده شد که معنایی جز رجزخوانی برای ورود به جنگی منطقهای و حتی جهانی نداشت.
این رجزخوانیها به باور من، به خلاف آنچه که خیلیها میپندارند، استقبال از جنگ نیست، بلکه ظاهرا کوششی برای بازداشتن طرف مقابل از دست زدن به تحریم و یا جنگ از طریق ترساندن آن است.
در واقع، محافل افراطی در تهران بر این تصورند که اگر خود را مصمم نشان دهند و هراسی از بروز جنگ از خود نشان ندهند و یا تلفات آمریکاییها را در یک جنگ احتمالی، بسیار بالا پیش بینی کنند، آمریکا و متحدانش از اعمال فشار علیه جمهوری اسلامی منصرف شده و تسلیم سیاستهای آن خواهند شد. چنین تصوری به نظرم نه فقط خام و ابتدایی که نمود آن تحریکآمیز است.
نمیدانم محافل تصمیمگیر در ایران تا چه اندازه باور کردهاند که چنان قدرتی در منطقه به هم زدهاند که دیگر همتا و همتراز آمریکا شدهاند. آنچه در ظاهر جریان دارد این است که آنها واقعا تسلیم تفسیر و تحلیلهایی شدهاند که برخی باندهای متوهم یا چاپلوس داخلی و یا برخی نشریات و کارشناسان خاص خارجی به آن دامن میزنند، اما مطمئن نیستم که هنوز نگاه سران ایران به واقعیات عینی جهان و منطقه تا این اندازه تاریک شده باشد.
واقعیت این است که ایران از هرگونه درگیری نظامی با آمریکا آسیب جدی خواهد دید و اینکه گفته میشود آمریکا هم در چنین جنگی از آسیب و زیان در امان نخواهد بود، کمکی به مردم ما نمیکند.
متاسفانه عدهای در ایران چنین میپندارند که همینکه آمریکا در جنگ با ایران آسیب ببیند کافی است و اینکه جنگ چه بلایی بر سر ایران خواهد آورد، در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
به باور من، این پندار به کلی باطل و خلاف علاقه و گرایش عمومی مردم ایران است.
ایرانیان هیچگاه رسالتی مبنی بر ضربه وارد کردن به آمریکا به بهای ضربه دیدن مضاعف خویش، برای خود تعریف نکردهاند. آنها در پی زندگی آرام، مسالمتآمیز، شرافتمندانه و همراه با رفاه و آزادیاند.
اگر به فرض در یک جنگ خونین بین ایران و آمریکا نصف آمریکا نابود شود و در برابر آن ایران نیز به کلی منهدم شود، چه سودی از این نتیجه عاید مردم ایران خواهد شد؟
این فرض را از آن مطرح کردم که این روزها در ایران عدهای به جنگ ویرانگر بین حزبالله و اسراییل چنان مینگرند که گویی این جنگ از الطاف الهی برای لبنان بوده است!
خوشحالی بیش از اندازه از مرگ حدود 150 نظامی و غیر نظامی اسراییلی و نهایتا سپردن سرنوشت حزبالله به قطعنامه 1701 ،آیا چنان عظیم و درخشان است که خسارات هولناک انسانی و مادی وارده بر لبنان و بخصوص شیعیان جنوب آن، به پشیزی قابل تامل نیست؟
به هر حال، ما نمیخواهیم کشورمان وارد جنگ با آمریکا و هیچ کشور دیگری شود، اما سیاست دولت ایران ناخواسته به سمتی میرود که چنین جنگی را به مردم ایران تحمیل خواهد کرد.
در این میان، دلیلی ندارد که دولت آمریکا برای شعارهای ضد جنگ ما تره خرد کند، اما دولتی که سرنوشت همه ما و فرزندان و وطنمان ناخواسته به تصمیمهای آن بسته شده است باید در بیمسئولیتی سرآمد کشورهای غیر مسئول باشد که حتی اجازه طرح نظر نیز به مردم خود ندهد!
وقتی به رسانه های غربی نگاهی میاندازیم، همه جا صحبت از کمکهای تسلیحاتی ایران و سوریه به حزبالله لبنان است و همه این رسانه ها سعی دارند تا شکلگیری جنگ میان اسرائیل و لبنان را اینگونه توجیه کنند. اما عجیب اینجاست که تابحال هیچ بحثی درباره منبعی که اسرائیل تجهیزات تسلیحاتی خود را از آن تامین میکند به میان نیامده است. منبعی که بی هیچ چون و چرایی به آمریکا بر می گردد.
ایالات متحده آمریکا اصلی ترین منبع تامین تجهیزات زرادخانههای نظامی اسرائیل است. بیش از 30 سال است که اسرائیل نخستین دریافتکنندهی کمکهای وسیع آمریکا است و از سال 1985 تاکنون ایالات متحده سالانه 3 میلیارد دلار در زمینههای اقتصادی و نظامی به اسرائیل کمک میکند. این مبلغ بیش از20 درصد بودجه دفاعی اسرائیل را تامین میکند.
در طی یک دهه گذشته، ایالات متحده بیش از 17 میلیارد دلار به رژیمی که تنها هفت میلیون نفر در سرزمینهایش سکونت دارند، کمک کرده است. اسرائیل یکی از بزرگترین وارد کنندگان اسلحه از ایالات متحده است. در خلال سالهای 1996 تا 2005 اسرائیل در حدود 19/10 میلیارد دلار تجهیزات نظامی و اسلحه از آمریکا وارد کرده است که مقدار 58/8 میلیارد دلار آن از طریق برنامه فروش خارجی تسلیحات و 61/1 میلیارد دلار باقی مانده از مجرای "فروش تجاری مستقیم" خریداری شده است.
در دوره ریاست جمهوری جرج بوش از سال 2001 تا 2005 از 5/10 میلیارد دلار کمک نقدی در زمینههای نظامی از سوی آمریکا به اسرائیل اختصاص یافته است که بزرگترین برنامه کمک نظامی پنتاگون به شمار میآید. علاوه بر این این کمک نقدی کمکهای تسلیحاتی به ارزش 3/6 میلیارد دلار نیز از سوی آمریکا به اسرائیل اختصاص یافته است.
با احتساب میزان کمکهای میلیاردی آمریکا به اسرائیل و نقش محوری این کشور در تامین تسلیحات مورد نیاز اسرائیل، می توان اصلی ترین نقش را در برقراری آتشبس در جنگ خاورمیانه به آمریکا اختصاص داد. پرزیدنت بوش باید پیش از آنکه ایران و سوریه نیز پایشان به ماجرا کشیده شود پنبه از گوش خود بیرون کشیده و درخواستهای مکرر جامعه جهانی برای برقراری آتش بس گوش فرا دهد.
آنچه در ذیل میبینید جداولی است حاوی لیستی از کمکهای ارائه شده از سوی آمریکا به اسرائیل که توسط"فریدا بریگان" و "ویلیام هارتونگ"، خبرنگارن نشریه
Foreign Policy in Focus ، تهیه شده است.
جدول کمکهای تسلیحاتی و صادرات اسلحه از آمریکا به اسرائیل
سال |
کمکهای مالی خارجی |
فروش تجاری بی واسطه |
جمع کل |
2001 |
766,026,000 |
4019000 |
770045000 |
2002 |
629,426,000 |
1427000 |
630853000 |
2003 |
845,952000 |
16455000 |
862407000 |
2004 |
878,189,000 |
418883000 |
1297072000 |
2005 |
1,652,582,000 |
111022300 |
2762805000 |
2001تا 2005 جمع |
4,772,175,000 |
1,551,007,000 |
6323182000 |
جدول کمکهای مالی نظامی به اسرائیل
سال |
کمکهای خارجی نظامی به صورت فاینانس |
کمکهای اقتصادی نظامی |
کمکهای اضافی در مواقع ضروری |
کمکهایی به بهانه هایی نظیر مبارزه با تروریسم و ... |
جمع کل |
2001 |
1975644000 |
838000000 |
... |
... |
2813644000 |
2002 |
2040000000 |
720000000 |
... |
28000000 |
2788000000 |
2003 |
2086350000 |
596100000 |
1000000000 |
... |
3682450000 |
2004 |
2147256000 |
477168000 |
... |
... |
2624242000 |
2005 |
2202240000 |
357120000 |
50000000 |
210000 |
2609570000 |
2006 تقریبی |
2257200000 |
273600000 |
... |
526000 |
2531326000 |
2007درخواست شده در بودجه |
2340000000 |
120000000 |
... |
320000 |
2460320000 |
جمع کل از 2001 تا 2007 |
15048690000 |
3381988000 |
1050000000 |
29056000 |
19509734000 |
| ||||||||||||||
ماه گذشته یکی از مشهورترین رهبران "مسیحی انجیلی"، نامی که بر مسیحیان تندرو نهاده شده، در واشنگتن یک سازمان بنیاد نهاد که هدف آن حمایت گسترده از اسرائیل و تقویت لابی آن کشور در آمریکا اعلام شد.
کشیش جان هگی بنیانگذار سازمان "مسیحیان متحد در دفاع از اسرائیل" گفت سازمان او بزودی از ایپک، نهاد اصلی در لابی طرفدار اسرائیل، قویتر خواهد شد. بر خلاف ایپک و نهاد های مشابه، مسیحیان انجیلی برای حمایت از اسرائیل دلایل مذهبی دارند. جف وینتروب از دانشگاه پنسیلوانیا می گوید: "آنها فکر می کنند که خلق دوباره اسرائیل متحقق شدن آن چیزی است که انجیل بشارتش را داده است. بنابراین از نظر آن ها خداوند در آن چیزی که قصد طرح ریزی آن را دارد موجودیت اسرائیل را هم گنجانده و به همین دلیل اسرائیل باید از جانب مسیحیان حمایت شود."
مسحیان انجیلی در سالهای اخیر در آمریکا صاحب نفوذ زیادی شده اند و هنوز هم روز به روز بر قدرت آنها افزوده می شود. گری سیک عضو پیشین شورای امنیت ملی آمریکا می گوید که زمانی مسیحیان جای چندانی در لابی اسرائیل نداشتند. اما اکنون وضع متفاوت است. به گفته وی "در سالهای پیش شرکت مسیحیان بنیادگرا در لابی اسرائیل ناچسب به نظر می آمد ولی امروزه چنین نیست. آمدن هزاران مسیحی زیر نظر آقای هگی به واشنگتن برای حمایت از اسرائیل یک پدیده جدید است. ایپک هزاران عضو و طرفدار دارد اما مسیحیان بنیادگرا در آمریکا را با رقم میلیون ها باید سنجید. به این ترتیب عامل جدید قدرتمندی وارد لابی اسرائیل تبدیل شده است." اشاره گری سیک به گردهمایی اعضای اولیه سازمان "مسیحیان متحد در دفاع از اسرائیل" روز نوزده ژوئیه، ماه پیش، است. اعضای این سازمان در آن روزبه محل کنگره آمریکا رفتند و باشماری از اعضای کنگره هم در مجلس نمایندگان و هم در سنا دیدار کردند.
آیا آنطور که گری سیک می گوید روز به روز بر قدرت لابی اسرائیل در آمریکا افزوده می شود؟ جواب جف وینتروب به این سوال منفی است. به عقیده او لابی اسرائیل در آمریکا با مخاطرات جدیدی روبروست و همین مخاطرات در حال رقم زدن سرنوشت این لابی است. او می گوید: "این لابی در سراشیب افتاده، چرا که در داخل گروه های طرفدار اسرائیل در آمریکا اختلاف آرا ایجاد شده است. آنچه لابی اسرائیل خوانده می شود حال در مورد سیاست های دولت اسرائیل با یک صدای واحد حرف نمی زند. مثلاً خود من متهم هستم که در لابی اسرائیل فعالیت می کنم اما سال هاست که با احداث شهرک های یهودی نشین مخالفت می کنم و طرفدار ایده دولت فلسطینی هستم." از نظر آقای وینتروب این صدای متفاوتی که وارد صحنه شده را می توان صدای جامعه لیبرال یهود نامید، که در بسیاری موارد راه خود را از دولت اسرائیل جدا می کند.اما به اعتقاد گری سیک گروه های مختلف داخل لابی اسرائیل، از لیبرال تا افراطی ، آنگاه که حس می کنند خطری خارجی اسرائیل را تهدید می کند، همصدا می شوند. او می گوید یکی از کشور هایی که از جانب این گروه های مختلف به مثابه تهدید محسوب می شود و تمایلات مختلف داخل این لابی در مورد آن هم عقیده هستند، ایران است.
به گفته وی "خود ایران این تصور را قوت بخشیده است، از طریق رفتارهایی که عملاً باعث شده تهدید قلمداد کردن ایران برای مجموعه لابی اسرائیل راحت تر باشد. از زمان گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی، ایران در ذهنیت آمریکایی ها یکی تداعی منفی ایجاد کرده اما آنچه کار لابی اسرائیل را اخیراً با موفقیت بیشتر همراه کرده اظهاراتی است مثل اظهارات رئیس جمهور ایران مبنی بر ضرورت انهدام اسرائیل، این ها باعث می شود بتوان ایران را یک خطرعمده قلمداد کرد." شاید به همین دلیل است که وقتی به سایت اینترنتی ایپک در آمریکا مراجعه می کنید در یکی از صفحات آن که به مسائل و خطراتی که پیش روی اسرائیل است اختصاص دارد ابتدا نام ایران و برنامه اتمی آن را می بینید و بعد از آن دولت حماس و گروه های فلسطینی را. |