بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

یادی از فرهاد به بهانه سالمرگش‌ ؛ صدایی به وسعت تنهایی‌

 حب هنر را این گروه مرده دوست / در زمان زنده بودن مرده می پنداشتند
فرهاد مهراد چند گاهی است که از بین ما رفته و.... طبق روال زندگی... بعد از به آرامش رسیدن هر یک از هنرمندان سر و صدای زیادی از رسانه‌ها بلند می شود و یادشان می‌افتد که زمانی هنر و هنرمندی هم وجود داشت.. این سر و صداها و خبرهای داغ ادامه و ادامه دارد تا هیجان‌ها ساکت می‌شود.. و رسانه‌ها هم سکوت می‌کنند و باز این هنرمند است که از یادها می‌رود.. چندی پیش.. احمد شاملو از دنیا رفت و بعد از آن.. سایتی به نامش دایر شد و.. کتاب‌های چاپ نشده‌اش چاپ شد و هر آنچه بهره مادی ممکن بود از نامش برده شد.
مدتی، از مرگ حسین پناهی نمی‌گذرد ولی دیگر حتی نامی از او در خبرگزاری‌ها نیست... قبل از آن هم نبوده است!! تعداد این انسان‌ها کم نیست. تا بوده.. همین بوده!! قبل از اینان نامداران زیادی بوده‌اند.. حمید مصدق.. فریدون مشیری.. سهراب سپهری.. و... و...و.. و باز زندگی تکرار می‌شود!
فرهاد مهراد ،هنرمندی از تبار حقیقت‌
سخنان زیادی در مورد زندگی هنری و خصوصی فرهاد مهراد در میان است...
همه می‌گن صدای مخصوص خودش رو داشت. خیلی‌ها او را به خاطر نرفتن به خارج از کشور و ماندنش تحسین می‌کنند... بعضی‌ها از مهربانیش می‌گویند و بعضی از انزوایش و سکوتش!! فرهاد انسانی تنها بود.!!
<فرهاد> موسیقی را از دوستان ارمنی‌اش یاد گرفت. آکاردئون آموخت و بعد از آن گیتار.. دوست داشت در رشته ادبی درس بخواند.. ولی به اجبار در رشته طبیعی به تحصیل مشغول شد.. رشته‌ای که هیچ گاه علاقه‌ای به آن نداشت!! ثمره این اجبار.. ترک تحصیل همیشگی او بود. این اتفاق در سال 1340 روی داد.
فرهاد اولین تجربه خوانندگیش را زمانی آزمود که با دوستان ارمنی‌اش به اهواز رفته بود. شب اول برنامه گفتند که خواننده گروه بیمار شده و او باید بخواند و او خواند و ناخواسته خوانندگی را تجربه کرد. او به زبان فارسی اجرای برنامه نمی‌کرد.. تا زمانی که به او پیشنهاد شد...
فرهاد از <بلک کتز> و <کوچینی> شروع کرد و از همان ابتدا طرفداران زیادی نداشت، تا بعد از مدتی در میان مردم گل کرد!! در آن زمان بلک کتز پر طرفدار ترین گروه ایرانی شد!!
فعالیت او در بلک کتز از سال 1344 آغاز شد... هنوز پنج دقیقه از خواندنش نمی‌گذشت که سراسر سالن در سکوت فرو می رفت.
فرهاد بی آزار و منزوی بود. آدم بذله گو و شوخ نبود... همیشه گوشه‌گیر بود. می‌شد فهمید که نمی‌تواند خیلی چیزها را تحمل کند. اما در رفتارهایش نشان می‌داد. خوش برخورد و خوش‌رو بود. البته گاهی اوقات هم بذله‌گویی می‌کرد. مثلا زمانی که به معرفی اعضای گروه می پرداخت؛ شوخ طبعی‌اش گل می‌کرد. <هامو> را <هملت> معرفی می‌کرد. خودش را که معرفی می‌کرد، می‌گفت: این منم که پیانو می زنم. بعد که پیانو زدنش تمام می‌شد، می‌گفت این یک پیانیست معمولی بود. او مودب بود که هیچ کس را به نام کوچکش صدا نمی‌کرد.
اولین ترانه‌ای که خواند؛ در فیلم <رضا موتوری> پخش شد.
منوچهر اسلامی این گونه از فرهاد روایت می کند:
<در دورانی که از هم جدا بودیم به استودیو رفتم. کاری گرفته بودم که قرار بود برای ارکستر سمفونیک ضبط کنم. نوازندگان ارکستر سمفونی را جمع کردیم. برای ساعت 11 قرار گذاشتیم؛ یعنی در آن زمان باید استودیو در اختیار ما قرار می‌گرفت. وقتی رسیدیم دیدیم فرهاد در استودیو نشسته، فکر کردیم کارش تمام شده است. بیست و چند نوازنده ارکستر هم آمده بودند، از اپراتور پرسیدم: کار آقای فرهاد تمام شده؟
گفت نه تازه می‌خواهیم استارت بزنیم!
پرسیدم چند تا کار هست؟ گفت: شش تا.
بچه‌ها دادشان در آمد که چرا ما رو اینجا آوردید؟ حق داشتند؛ برای هر ترانه حداقل دو تا سه ساعت باید وقت استودیو را گرفت. برای ضبط یک آهنگ، خواننده باید چند بار کار را قطع کرده و دوباره اجرا کند تا مطلوب در آید. به بچه‌ها گفتم صبر کنید اگر خراب شد.. می‌روم می‌گویم وقت مال ماست! فرهاد با یک گیتار نشسته بود، کارش را شروع کرد. ترانه که تمام شد. فهمیدم تمام شده. فرهاد، دومی را شروع کرد، بعد سوم، بعد چهارم و... یعنی شش ترانه را در هجده دقیقه خواند. بچه‌های ارکستر مات و مبهوت مانده بودند که مگر ممکن است؟
بعد از انقلاب یکی دوبار به او پیشنهاد به رفتن خارج شد که او قبول نکرد. می‌گفت: برویم آنجا چه کار کنیم؟ برویم همان آهنگ‌های بلک کتز را بخوانیم؟ آنها دیگر قدیمی شده!
فرهاد خیلی معروف نبود ولی خیلی‌ها می‌خواستند با او معروف شوند!!
فرهاد، یک انسان کامل بود.آن قدر بی‌تکبر و کم رو بود که حتی رویش نمی‌شد که به گارسون دستور غذا بدهد.>
ریشه انزوای فرهاد:
فرهاد یک گام از اجتماع جلوتر بود. ناملایمات اجتماع را می‌دید و از دیدن آن رنج می‌برد. نادانی دیگران را می‌دید و غصه می‌خورد و همین مساله او را وادار به سکوت می‌کرد. شعور بالای فرهاد بود که او را به انزوا کشاند. فرهاد خواننده‌ای از تبار حقیقت بود. موسیقی از دید فرهاد عارفانه بود نه مطربی!!
اولین اثر فرهاد به زبان فارسی <صدای بی صدا> نام داشت!! دومین کارش <جمعه> نام گرفت، ترانه‌ای که به خاطر محتوایش بحث‌های زیادی را بر انگیخت و به عنوان سیاسی‌ترین ترانه‌های دهه پنجاه شناخته شد ؛
توی قاب خیس این پنجره‌ها / عکسی از جمعه غمگین می‌بینم / چه سیاهه به تنش رخت عزا / تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم / داره از ابر سیاه خون می‌چکه / جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه
نفسم در نمی‌یاد / جمعه ها سر نمی‌یاد / کاش می‌بستم چشمامو / این ازم بر نمی‌یاد
جمعه وقت رفتنه / موسم دل کندنه / خنجر از پشت می‌زنه / اون که همراه منه
سومین ترانه او <هفته خاکستری> بود. ترانه‌ای دیگر...... خلاف جنس ترانه های آن دوران.. تلنگری به انسان‌های غرق در زندگی روزمره!!
چهارمین شعر، <شبانه> احمد شاملو بود. ترانه‌ای سیاه! شرح حال جامعه که شاعر آگاهانه واژه هایش را انتخاب کرده بود. فرهاد این ترانه را به دکتر صلحی‌زاده که در آن زمان معروف‌ترین متخصص ترک اعتیاد بود؛ تقدیم کرد.
پنجمین کار او <کودکانه> نام داشت و ششمین <گنجشکک اشی مشی> و بعد از آن، شبانه.
<شبانه> به 17 شهریور نسبت داده شد.
یه شب مهتاب / ماه میاد تو خواب / منو می بره / ته اون دره / اونجا که شبا / یکه و تنها / تک درخت بید / شاد و پر امید / می‌کنه به ناز / دستشو دراز / که یه ستاره / بیفته مثله / یه چیکه بارون‌
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد