واشنگتن چگونه اسراییل را به اشغال لبنان ترغیب نمود؟
 شواهد متعدد افشا شده در ماه‌های اخیر نشان می‌دهد که جنگ اسراییل علیه لبنان، با پشتیبانی و حمایت‌های گسترده دولت آمریکا انجام گرفت. با خروج نیروهای سوریه از خاک لبنان و تغییر اوضاع سیاسی، دولت آمریکا تصمیم گرفت تا آرزوی دیرپای خود در مورد نابود جنبش حزب‌الله را جامه عمل بپوشاند. حمایت‌های گسترده دولت‌مردان کاخ سفید از این حمله از یک سو و تدارکات گسترده نظامی ارتش اسراییل از سوی دیگر، باعث شده بود که این دو کشور به نتایج یورش خود، امید زیادی داشته باشند؛ هر چند با مقاومت غافلگیرانه نیروهای حزب‌الله، دولت‌های اسراییل و آمریکا شکست سنگینی را متحمل شدند.

 

روز به روز دلایل و شواهد بیشتری آشکار می‌شود که نشان می‌دهد، جنگ فاجعه‌آمیز تحمیل شده از سوی اسراییل بر لبنان، با پشتیبانی ایالات متحده روی داده. دولت بوش از مدت‌ها پیش تصمیم ‌گرفته بود که جنبش حزب‌الله را که یک حرکت رادیکال سیاسی شیعی در لبنان بوده و کرسی‌های قابل ملاحظه‌ای نیز در پارلمان این کشور به دست آورده است ـ سرنگون نماید. آمریکا در نظر داشت که با استفاده از فضای باز دموکراتیک به دست آمده در لبنان، به دنبال خروج اجباری نیروهای نظامی سوری از این کشور در سال گذشته (2005)، به اهداف خود دست یابد؛ اما حزب‌الله این اقدامات را زمینه چینی دولت واشنگتن در جهت دموکراتیزه نمودن منطقه در چارچوب طرح‌های بزرگ آمریکا دانست. عدم تمایل این حزب به خلع سلاح نیروهایش درچارچوب قطعنامه سازمان ملل متحد از یک سو و ناتوانی دولت کنونی لبنان در الزام آنان به خلق سلاح، باعث شد که دولت بوش اسراییل را به انجام عملیات نظامی، وادار نماید.

در نشست 23 مه بین پرزیدنت جورج دبلیو بوش و نخست‌وزیر دولت اسراییل ایهود اولمرت، حمایت کامل ایالات متحده از حمله هر چه سریع‌تر ارتش اسراییل به خاک لبنان اعلام شد. سیمورهرش در مقاله‌ای که در 21 آگوست در روزنامه «نیویورکر» به چاپ رسید، از آرزوی دیرپای مشاوران عالی رتبه پنتاگون در مورد انجام یک حمله غافلگیرانه به حزب‌الله خبر داده بود. وی که خود جزو مشاوران دولت بوش محسوب می‌گردد، اضافه کرده بود که «ما تمایل داشتیم که حزب‌الله را نابود کنیم، اما امروز شخصی دیگر (اسراییل) می‌تواند این وظیفه را انجام دهد.»

البته دولت اسراییل نیز خواهان انجام این کار بود. اگرچه چندین گزارش منتشر شده از سوی مطبوعات اسراییلی وجود دارد که نشان می‌دهد، تعدادی از مسؤولان اسراییلی به ویژه فرماندهان عالی رتبه نظامی این کشور، از فشارهای بوش بر دولت اولمرت مبنی بر شروع جنگ ناخشنود بوده‌اند، اما باید دانست که دولت اسراییل نقشه حمله به خاک لبنان را از سال 2004 میلادی طراحی کرده بود.

همچنین در 21 جولای، مقاله‌ای در نشریه «سانفرانسیسکو کرونیکل» منتشر شد که نشان می‌داد اسراییل مقامات آمریکایی را با استفاده از اسلایدهای پاورپوینت رایانه‌ای در مورد ابعاد و جزئیات کامل این حمله، کاملاً توجیه نموده بود. دکتر جرالد اشتینبرگ، استاد علوم سیاسی دانشگاه بارلان، به این روزنامه گفته بود که «در میان همه جنگ‌های دولت اسراییل از سال 1948) میلادی تاکنون، در این جنگ، ارتش این کشور، بیشترین آمادگی را تدارک دیده بود. در حقیقت، آماده‌سازی مقدمات و تجهیزات این جنگ، به ماه می سال 2000 میلادی باز می‌گشت که اسراییل در آن زمان، نیروهای خود را از خاک لبنان فرا خوانده بود...»

علی‌رغم همه این مقدمه‌چینی‌ها، دولت بوش و رهبران کنگره (از هر دو جناح سیاسی) تلاش نمودند که این حملات ویرانگر را که به قتل عام 800 لبنانی انجامید، تنها عکس‌العملی به اسارت 2 سرباز اسراییلی گروگان گرفته شده در یک پست مرزبانی این کشور توسط نیروهای حزب‌الله ارزیابی نمایند.

پاره‌ای از گزارش‌ها نیز حکایت از آن دارد که وزیر دفاع ایالات متحده، دونالد رامسفلد، خوشبینی کمتری در مورد نتایج حمله نظامی مورد نظر اسراییل به لبنان، در مقایسه با معاون رئیس جمهور دیک چنی، وزیر امور خارجه کاندولیزا رایس و یا پرزیدنت جورج بوش داشته است. رامسفلد از قرار معلوم معتقد بود بوده است که اسرائیل باید تمرکز کمتری بر بمباران‌های هوایی داشته و در عوض، عملیات‌های زمینی خود را با قدرت بیشتری پی‌گیری نماید، هر چند که این تغییر می‌تواند تلفات نیروهای انسانی ارتش این کشور را به گونه فزاینده‌ای افزایش دهد.

البته به یاد داشته باشید که چندی پیش، یکی از مأموران سرشناس سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا، از قول رامسفلد، دولت اسراییل را «عروسک خیمه شب بازی آمریکا» خوانده بود.

معاهده صلح اخیر ممکن است تنها یک سرعت‌گیر کوچک در مسر اجرای نقشه‌های ایالات متحده، ارزیابی گردد. علاوه بر این، حمله به حزب‌الله، اولین مرحله از اقداماتی بود که دولت بوش در نظر دارد تا در راستای تغییرات اساسی در نقشه خاورمیانه، محقق سازد.

به سوی ایران و یا سوریه؟
در 30 جولای، روزنامه «دارالسلام پست» چاپ اسراییل گزارش داد که پرزیدنت بوش، اسراییل را نسبت به گسترش دامنة جنگ به فراسوی خاک لبنان و حمله نظامی به سوریه، ترغیب نموده است. البته مسؤلان اسراییلی این اقدام را «دیوانگی» خواندند.

در راستای حمایت از حملات اسراییل، بخش رسانه‌ای کاخ سفید، لیستی شامل نکات کلیدی مورد نظر خود را منتشر کرد که در آن، به مقاله‌ای از سوی ماکس بوت که در روزنامه «لوس آنجلس تامیز» چاپ گردیده، اشاره شده است. ماکس بوت که یک عضو بلندپایه مرکز مطالعات امنیت ملی در شورای روابط خارجی آمریکاست، در مقاله خود می‌نویسد: «امروز زمانی است که اسراییل باید دستکش‌هایش را از دست‌ها خارج نماید.» این جمله عملاً اسراییل را نسبت به حمله به خاک سوریه تشویق می‌کند. وی می‌افزاید: «اسراییل نیازمند سرنگونی دولت [بشار] اسد است. هر چند ممکن است این کار کمی سخت باشد، اما با این کار، اسراییل کار کثیف مورد نظر واشنگتن را انجام داده است.»

از سوی دیگر، ایران نیز در برابر دید دولتمردان آمریکایی بوده است. حمله اسرائیل به خاک لبنان را باید بنا به گفته سیمور هرش، پیش درآمدی بر «حمله اسراییل به خاک لبنان را باید بنا به گفته سیمور هرش، پیش درآمدی بر «حمله پیش‌گیرانه احتمالی آمریکا در جهت نابودی تأسیسات هسته‌ای ایران دانست.‌‌»

در گام اول، دولت بوش نیازمند آن است که توانایی‌هایی بالقوه حزب‌الله را در جهت حمله به اسراییل، در صورت حمله احتمالی آمریکا به خاک ایران، از بین ببرد، چرا که در صورت یورش ارتش ایالات متحده به خاک ایران، بی‌تردید اسراییل با موشک‌های ساخت ایران توسط جنبش حزب‌الله، آسیب‌های فراوانی خواهد دید.

در روزهای آغازین بهار سال جاری، بر اساس گفته هرش، کاخ سفید به برنامه‌ریزان بلندپایه خویش در نیروی هوایی ایالات متحده دستور داده بود که ضمن مشورت با همتایان اسراییلی خود، طرحی آماده کنند که بر اساس آن، ضمن یک حمله گسترده به خاک ایران، همزمان نیز حمله‌ای پیش‌گیرانه به نیروهای حزب‌الله لبنان صورت گیرد. به علاوه، ژنرال دال هالوتز رئیس ستاد مشترک ارتش اسراییل و معمار اصلی حمله به لبنان، از مدت‌ها پیش ضمن همکاری با رهبران آمریکا، در طراحی یک برنامه اقتضایی در مورد حمله هوایی به خاک ایران، مشارکت داشته است.

روشن است که هدف بزرگ‌تر دولت بوش در خاورمیانه، تشکیل اتحادیه‌ای از کشورهای دیکتاتوری و عرب تبار طرفدار آمریکا، به ویژه کشورهای مصر، عربستان سعودی و اردن در برابر یک جبهه ستیزه جوی شیعه در حال رشد شامل حزب‌الله لبنان، ایران و در مرحله‌ای محدودتر عراق پس از سرنگونی صدام می‌باشد. همان طور که این دولت‌ها، به سرعت و به دنبال به اسارت گرفته شدن دو سرباز اسراییلی توسط چریک‌های حزب‌الله، مخالفت خود را با این کار که موجب حمله اسراییل به خاک لبنان نیز شد، اعلام نمودند، هر چند این مخالفت، عملاً باعث گردید که این کشور، همسو با آمریکا در ردیف حامیان جنگ لبنان قرار گیرند.

آیا این جنگ، منافع اسراییل را تأمین نمود؟

در چند سال اخیر، تا آغاز حمله اسراییل در 12 جولای به خاک لبنان، تهدیدات جنبش حزب‌الله علیه اسراییل روندی نزولی داشت. برای بیش از یک دهه، حزب الله هیچ شهروند غیر نظامی اسراییلی را به قتل نرسانده بود. (البته به جز یک حادثه اتفاقی در سال 2003 میلادی که در آن یک موشک ضد هواپیمای حزب‌الله، به سوی یک هواپیمای اسراییلی متجاوز به حریم هوایی لبنان شلیک شده بود.)

همچنین بررسی‌های صورت گرفته توسط مرکز پژوهش‌های کنکره و وزارت خارجه ایالات متحده و اتاق‌های فکری مستقل نشان می‌دهد که در 12 سال اخیر، نیروی حزب‌الله لبنان به هیچ عملیات قابل توجهی دست نزده‌اند.

پیش از آغاز حمله، تعداد شبه نظامیان حزب‌الله به حدود یک هزار نفر کاهش یافته بود (البته با آغاز حمله اسراییل و فراخوان نیروهای احتیاط، تعداد آنان به حدود 3000 نفر افزایش یافت) و گفت‌وگوی ملی بین حزب‌الله و دولت غربگرای لبنان به نخست‌وزیری فؤاد سینیوره در خصوص خلع سلاح در جریان بود. گفته می‌شود که اکثریت مردم لبنان از دو جنبه خاستگاه بنادگرانه و همچنین پافشاری بر باقی ماندن یک گروه چریکی نظامی مستقل از دولت منتخب کشور، از مخالفان حزب‌الله به شمار می‌‌روند، اما پس از حملات اسراییل به زیر ساخت‌های ملی لبنان که با حمایت ایالات متحده نیز همراه بود، بر اساس نظر سنجی‌ها، حمایت مردم این کشور از حزب‌الله به بیش از 80% حتی در میان مسلمان سنی و جوامع مسیحی، افزایش یافته است.

حتی ریچارد آمریتاژ که یکی از جنگ طلبان و معاون وزیر خارجه آمریکا می‌باشد، در اولین اظهار نظر خود چنین اعلام نمود: «تنها نتیجه‌ای که از این بمباران‌ها به دست آمد، اتحاد و همبستگی مردم در برابر اسرائیلی‌ها بود.»

در طول این جنگ 23 روزه، علی رغم تشویق آمریکا به تداوم حملات، نخست‌وزیر راست گرای دولت اسراییل به دلیل اعلام نتایج نظرسنجی روزنامه «هاآرتز» که نشان می‌داد، تنها 39 % مردم اسرائیل از حملات زمینی ارتش کشورشان حمایت می‌کنند، از سوی مردم مورد انتقادات شدیدی قرار داشت. حتی یکی از روزنامه‌نگاران اسراییلی در روزنامه «دارالسلام پست»، هر گونه اقدام به حمله زمینی را «تصمیمی مصیبت بار» خوانده بود.

البته در سال‌های اخیر، علاوه بر منتقدان سیاسی، مردم اسراییل نیز در اعتراضات و راه‌پیمایی‌های خود، از نقش آمریکا در اقدامات دولتمردان شان انتقاد می‌نمایند. آنان معتقدند که دولت ایالات متحده، آن‌ها را در گردابی سیاسی گرفتار نموده است. به عنوان مثال، در یکی از راهپیمایی‌های اخیر مردم اسراییل در تل‌آویو، این جمله بر روی یکی از پلاکاردها به چشم می‌خورد: «ما نمی‌خواهیم به خاطر کمک به ایالات متحده بمیریم.» از سوی دیگر، تظاهرکنندگان در شعارهای خود، اقدامات و سیاست‌های جورج دبلیو بوش را محکوم نمودند.

البته باید به خاطر داشت که نمایندگان کنگره آمریکا نیز به دلیل پذیرش و حمایت بی‌چون و چرا از سیاست‌های دولت بوش، در مشکلات و مسایل سیاسی به وجود آمده برای مردم اسراییل، مسئولند.


چه کسی یهودی ستیز است؟
یکی از جوانب پنهان در مورد حمایت همه جانبه دولت ایالات متحده از قرار گرفتن اسرائیل به عنوان نماینده آمریکا در خاورمیانه، تلاش این کشور در جهت زدودن کلیشه یهودی ستیزی دولت آمریکاست. در قرن گذشته، نخبگان و سردمداران کشورهای اروپایی، به دلیل پرهیز از تبعیض، تعدادی از یهودیان را در مشاغلی نظیر مدیریت امور بانکی و جمع‌آوری مالیات منصوب نمودند، اما با قدرت گرفتن آنان و شائبة تهدید حکام اروپایی از سوی این یهودیان، اروپاییان تصمیم گرفتند تا از طرق مختلف آنان را محدود سازند. این دوره تاریخی به عنوان عصر «یهودی ستیزی» خوانده می‌شود.

بعدها صهیونیست‌ها تصمیم گرفتند تا برای شکستن این دایره بسته، یک دولت یهودی جدید را بنیان گذارند که در آن، دیگر مجبور نباشند به حاکمان کشورهای دیگر اتکا نمایند. بدین ترتیب، همسو با این خواست و در جهت گسترش سلطه جویی جهانی دولت آمریکا، دولت اسراییل در خاورمیانه شکل گرفت. البته آغاز این فعالیت‌ها که با خشونت نیز همراه بود، موج گسترده‌ای از یهودی ستیزی را در خاورمیانه و سراسر دنیا به راه انداخت. در خاک ایالات متحده، بسیاری از منتقدان سیاست‌های دولت آمریکا، ضمن سرزنش «لابی صهیونیستی»، از سیاست‌های جنگ‌طلبانه دولت آمریکا و سایر متحدانش در جنگ افروزی در لبنان و سلطه خاورمیانه، انتقاد نمودند.

اما نکته قابل توجه این که، در اکثر راه‌پیمایی‌های اخیر ضد جنگ، تظاهرکنندگان با تجمع در برابر کنسولگری‌های اسراییل و سفارت خانه‌های آمریکا، اعتراض خود به اقدامات دولت اسراییل را ابراز می‌نمودند. اما از سوی دیگر، در سال‌های دهه هشتاد میلادی که بحران السالوادر به اوج خود رسیده بود، اکثر اعتراضات در برابر ساختمان دولتی آمریکا و نه کنسولگری‌های دولت السالوادور، برگزار می‌شد. چرا که اکثریت مردم آمریکا معتقد بودند ریشه اصلی جنگ و زد و خوردهای این کشور را باید در سیاست‌های جنگ افروزانه و تجهیزات و سلاح‌ها و مهمات ارسالی از سوی دولت ایالات متحده به این کشور، جست و جو نمود.

البته دولت اسراییل یک جمهوری بی همه چیز و دست و پا بسته نیست. حتی آنانی که ویلیام هرش را عامل کلیدی دولت بوش در تشویق اسراییل در حمله به خاک لبنان می‌دانند، معتقدند که احزاب راست‌گرای حاکم اسراییل، دلایل و سیاست‌های خاص خود را ـ که از راهبردهای واشنگتن کاملاً مستقل است ـ در خصوص برخوردها و جنگ در خاورمیانه دارند.

اما با این همه شواهد و وابستگی فوق العاده سیاسی و اقتصادی و نظامی دولت اسراییل به ایالات متحده، جنگ اخیر لبنان هرگز نمی‌توانست بدون چراغ سبز واشنگتن روی دهد. به عنوان مثال، پرزیدنت جیمی کارتر توانست در جریان اشغال نظامی خاک لبنان در سال 1978 میلادی، در همان روزهای اول، ارتش اسراییل را از این کار باز دارد و آن‌ها را وادار به خروج از کرانه غربی رود لیتانی و استقرار در حاشیه نوار باریکی در شمال مرزهای اسراییل نماید. اما در مقابل، دولت جورج بوش همراه با اکثریت راست گرای نمایندگان کنگره، معتقد بودند که دولت اسراییل با پی‌گیری «نقشه کثیف» دولت آمریکا در منطقه خاورمیانه در دوره‌ای نامحدود ـ  صرف نظر از تأثیرات منفی این اقدامات بر مشروعیت سیاسی و پایه‌های امنیتی اسراییل ـ عملاً در جهت تأمین منافع ایالات متحده گام خواهد نهاد.


تأثیرات سیاست‌های داخلی
با توجه به عدم موفقیت ارتش اسراییلی در جنگ اخیر، برنامه ریزان راهبردهای سیاسی و نظامی ایالات متحده، در مورد موفقیت‌های احتمالی طرح حمله هوایی به ایران یا تردید‌های زیادی روبرو شده‌اند. به هر حال، نمی‌توان احتمال عدم درس‌گیری دولت بوش از وقایع تاریخی گذشته را نیز نادیده گرفت. یکی از مدیران سابق بخش اطلاعات آمریکا به هرش چنین گفته بود: «هیچ راهی وجود ندارد که رامسفلد و چنی بتوانند در مورد این مسأله، تصمیمی درست اتخاذ نمایند. با فروکش کردن گرد و خاک و حوادث، آن‌ها اعلام می‌کنند که موفق شده‌اند و هم‌چنان بر برنامه حمله به خاک ایران پافشاری خواهند نمود.»

بدین ترتیب در 14 آگوست، پریزیدنت بوش اعلام کرد که اسراییل در جنگ علیه حزب‌الله به پیروزی دست یافته است.

حمایت نمایندگان دموکرات کنگره از سیاست‌های دولت بوش و جنگ اسراییل علیه لبنان، نشانگر آن است که بار دیگر ایالات متحده، تاریخ و عقل سلیم را نادیده خواهد گرفت. هر دو مجلس سنا و پارلمان با جانبداری از سیاست‌های دولت بوش، معتقدند که حملات نظامی ارتش اسراییل، بر قوانین بین‌المللی و منشور سازمان‌های ملل انطباق داشته است. با این منطق، نابودی وحشیانه زیر ساخت‌های شهری غیر نظامی یک کشور کوچک دموکرات، به دلیل یک حادثه کوچگ مرزی توسط یک گروه شبه نظامی 3000 نفره، می‌تواند یک اقدام قانونی در جهت دفاع از خود به شمار رود، لذا بی‌تردید حمله ایالات متحده به خاک ایران نیز کشوری بزرگ‌تر و با نیروهای نظامی بیشتر و قابل توجه‌تر ـ می‌تواند همچون حمله اسراییل، به عنوان یک اقدام قانونی در دفاع از خود به شمار رود.

شگفت این که، کمیته‌های اقدامات سیاسی‌ای که از سوی چنین گروه‌های لیبرالی حمایت می‌شوند، نظیر moveon.org، «اقدام صلح» و «اقدام برای تغییر»، هم‌چنان که طرفداری خویش از انتخاب و یا حتی انتخاب مجدد این نامزدهای انتخاب کنگره که جانبداری خویش را از جنگ آمریکایی ارتش اسراییل علیه لبنان با وجود نقض همه قوانین بین‌المللی اعلام نموده‌اند، ادامه می‌دهند. به علاوه، آنان جنگ اخیر را آزمونی برای جنگ ایالات متحده علیه ایران و در جهت تأمین منافع قانونی اسراییل ارزیابی می‌نمایند.

از سوی دیگر، متاسفانه حتی کسانی که همزمان با وقایع اخیر، با جنگ آمریکایی دولت اسراییل در لبنان مخالفت نموده‌اند، در مورد حفظ منافع اسراییل تردیدی ندارند.

و به عنوان نتیجه باید اذعان نمود که علی رغم افزایش فوق‌العاده دامنه اعتراضات از سوی کسانی که استفاده مضحک از اسراییل را توسط واشنگتن در هر زمینه‌ای امری ناپسند می‌دانند، بخت اندکی وجود دارد که این سیاست غیر اخلاقی و خطرناک از بین برود.


پی‌نوشت‌ها:
1. Stephen Zones، استاد رشته علوم سیاسی و صاحب کرسی برنامه‌های مطالعات صلح و عدالت در دانشگاه سان فرانسیسکو و سردبیر بخش خاورمیانه نشریه «سیاست خارجی»
منبع: www.Commondreams.org